۱۴۰۲ خرداد ۳۱, چهارشنبه

هوش مصنوعی و ابرانسان نیچه

در این روزها گزارش‌های امیدوارکننده و نگران‌کننده‌ای در رسانه‌ها از هوش مصنوعی به نشر می‌رسند. گزارش امیدوارکننده این مژده را می‌دهد که هوش مصنوعی در خدمت انسان است، اما گزارش نگران‌کننده این هراس را درپی دارد که هوش مصنوعی فراتر از انسان و مستقل از انسان می‌شود، جای انسان را می‌گیرد و انسان از یک گونه‌ی غالب به گونه‌ای مغلوب تبدیل خواهد شد و هوش مصنوعی با انسان طوری برخورد خواهد کرد که انسان با جان‌وران دیگر برخورد می‌کند.

فراتر از این نگرانی و امید در باره‌ی هوش مصنوعی، اما حقیقت این است آن‌چه درباره‌ی هوش مصنوعی سازندگان آن می‌دانند، ما (عموم مردم) نمی‌دانیم. عموم مردم وقتی درباره‌ی حقیقت هوش مصنوعی می‌دانند که به صورت گسترده هوش مصنوعی وارد صحنه شده باشد. در آن صورت اگر واقعا هوش مصنوعی خطری برای جای‌گاه وجودی و زیستی انسان در جهان باشد، دیگر کار از کار گذشته است.

در این یادداشت علاقه دارم بحث را به سوی استعاره‌ای فلسفی بکشانم که نیچه از آن بنام ابرانسان یاد می‌کند. آیا هوش مصنوعی استعاره‌ی ابرانسان نیچه است؟ پس از نیچه در کتاب دیگری که از انسانی با توانایی‌های نسبتا نامحدود سخن گفته می‌شود، کتاب انسان خداگونه‌ی هراری است. هراری انسان خداگونه را با احتیاط و نگرانی مطرح می‌کند که انسان خداگونه نیز در نتیجه‌ی مناسبت انسان، بیوتکنولوژی و هوش مصنوعی به وجود می‌آید. هراری می‌گوید اگر چنین روی‌دادی رخ بدهد، ممکن شماری از انسان‌ها از چرخه‌ی فرگشت برون شوند، اما شماری انسان‌ها هم‌چنان در چرخه‌ی فرگشت بمانند و گونه‌ی انسان دچار نژادهای متفاوت شود.

انسان تا هنوز چندین مرحله، دچار فرگشت شده و هم‌چنان در چرخه‌ی فرگشت قرار دارد. وقتی انسان بتواند از چرخه‌ی فرگشت برون شود، خداگونه می‌شود. اما در نظریه‌ی داروین فرگشت اصل منشاء انواع است و هیچ گونه‌ای جانوری نمی‌تواند از چرخه‌ی فرگشت برون شود. فرگشت تقدیر طبیعی گونه‌های زنده است. اما برخی از گونه‌های جان‌وری در تنازع بقا و مطابقت با محیط می‌توانند محیط را دست‌کاری و نسبتا بر طبیعت تسلط پیدا کنند. انسان نسبتا قدرت دست‌کاری محیط و تسلط بر طبیعت پیدا کرده است، اما در نظریه‌ی داروین چندان ممکن نیست، حتا انسان بر حیات تکاملی و فرگشتی خود تسلط پیدا کند.

واقعیت این است‌که علم از زمان داروین تا هنوز در مسیرهای پیش رفته و به جنبه‌های از حیات و زندگی انسان دست یافته که نظریه‌ی فرگشت داروین را به‌عنوان تقدیر طبیعی دچار چالش می‌کند. نظریه‌ی بیوتکنولوژی و هوش مصنوعی از چالش‌های تقدیر طبیعی فرگشت داروینی می‌تواند باشد. اگرچه اهمیت علمی نظریه‌ی فرگشت در تاریخ طبیعی و چگونگی آغاز حیات و تکامل جان‌وران سرجای خود است و اهمیت خود را دارد، اما با حضور هوش مصنوعی و بیوتکنولوژی، آینده‌ی نظریه‌ی فرگشت به‌عنوان تقدیر ابدی طبیعی دچار چالش می‌شود.  

هوش انسان از نظر فرگشتی سه مرحله را سپری کرده است: آگاهی، خودآگاهی و خودآگاهی انتقادی (خرد انتقادی). آگاهی هوشیاری است‌که یک موجود زنده و جان‌ور از جهان بیرون دارد. روشنایی، تاریکی، گرما، سرما و... را احساس می‌کند. خودآگاهی، هوشیاری یا آگاهی‌ای است‌که یک جان‌ور آگاهی درباره‌ی احساسات، عواطف و عقاید درونی خود پیدا می‌کند و چیستی خود را درک می‌کند؛ یعنی می‌داند او یک انسان است، این گونه عقیده دارد، جنسیت و قومیت دارد و این رفتارها به‌عنوان امر اخلاقی، بد و این رفتارها خوبند. انسان دارای خودآگاهی است‌که زبان مهم‌ترین عنصر خودآگاهی است. خودآگاهی انتقادی، آگاهی فلسفی و عقلی است‌که به صورت منظم و منطقی برخی از افراد دارای خودآگاهی انتقادی است، اما کم‌وبیش همه‌ی انسان‌ها در وضعیت‌های متفاوت به خودآگاهی انتقادی دست می‌یابند؛ مثلا در وضعیتی به عقاید و  رفتار خود با دیدی انتقادی می‌نگرند. اما این دید انتقادی، دیدی انتقادی نیست که کانت، هابرماس و فوکو به آن رسیده‌اند و به صورت منظم از خودآگاهی خویش و بشر با خردانتقادی روشن‌گری ارایه می‌کنند. این خودآگاهی انتقادی خودآگاهی فلسفی است.

پرسش این است آیا هوش مصنوعی این مرحله‌های آگاهی را سپری کرده است؟ هوش مصنوعی اگر بتواند از انسان فراتر برود، بایستی این مرحله‌های از آگاهی را سپری کند و به ابرآگاهی برسد تا از انسان فراتر برود و ابرانسان شود. آیا هوش مصنوعی به ابرآگاهی دست یافته یا می‌تواند دست یابد؟ ابرآگاهی را می‌توان ذهنی تصور کرد که بر همه آگاهی‌های علمی، عقلی و فلسفی انسان هم‌زمان دست‌رسی دارد و در ضمن ویرایش‌گر، اندیشه‌گر، خلاق و مبتکر نیز است.

فکر کنید این ذهن همه‌ی کتاب‌های را که تا هنوز بشر نوشته در ذهن خود دارد و هم‌زمان بر محتوای همه‌ی این کتاب‌ها دست‌رسی دارد و وقتی در باره‌ی عدالت می‌پرسید از نظریه‌ی افلاتون تا جان‌راولز را در یک‌لحظه و یک‌چشم به‌هم‌زدن ارایه می‌کند. اگر این را یک انسان انجام بدهد سال‌ها طول می‌کشد. این ذهن گسترده و خودکار بخشی از کارکرد و توانایی ذهن ابرانسان است و ویژگی‌های غیرقابل تصور دیگر دارد که او را از هرگونه محدودیت بدنی، مرگ و... فراتر می‌بَرد.

آیا هوش مصنوعی تحقق استعاره و اسطوره‌ی ابرانسان نیچه است؟ بین هوش مصنوعی و ابرانسان نیچه چه هم‌سانی‌های وجود دارد؟ اگر نظری کلی به ابرانسان نیچه داشته باشیم؛ ابرانسان نیچه، انسانی است‌که از حقارت، نادانی، کاستی و محدودیت‌های زیستی، اخلاقی و اعتقادی بشر گذر کرده است. ابرانسان نیچه خدایی ندارد و رها از هرگونه ترس و خرافه به تحقق خواست (میل)، قدرت و اراده‌اش می‌پردازد و جاودانه زندگی می‌کند و هیچ‌گونه محدودیت شناختی، جنسیتی، اخلاقی و بدنی ندارد. طوری‌که ذهنی فوق‌العاده گسترده، خودکار، مبتکر و خلاق دارد، بدنی خلاق و مبتکر نیز دارد که محدودیت‌پذیر نیست، هر لحظه می‌تواند بدنش را تغییر دهد.

در این صورت انسان یا بشر امروزی بنابر محدودیت‌های ذهنی و بدنی‌ای‌که دارد، از نظر ابرانسان جان‌وری حقیر، مضحک و خنده‌آور نخواهد بود؟ ابرانسان از آن‌جایی‌که محدودیت‌پذیر نیست، اخلاق نیز نخواهد داشت، زیرا تصور از اخلاق از سویی، نوعی از محدودیت رفتار اجتماعی و فرهنگی است و از سوی دیگر درک تراژیک انسان از خودش است. به این معنا وقتی می‌بینیم انسانی دچار فقر است، خود را جای آن انسان قرار می‌دهیم و می‌گوییم امکان دارد ما نیز دچار چنین فقری شویم. بنابراین بهتر است از او دست‌گیری کنیم. با این دست‌گیری بر هراس اخلاقی خود چیره می‌شویم و به تزکیه‌ی نفس دست می‌یابیم و مهم‌تر از همه از انسان که از یک نوع و تبار جان‌وری استیم حمایت کرده‌ایم؛ در واقع از خود و از نسل انسان حمایت کرده‌ایم. اما ابرانسان اراده‌ی قدرت برای زندگی جاودانه است و نگرانی‌های وجودی، اخلاقی، فرجام‌شناسانه و غایت‌نگرانه‌ای مانند انسان را ندارد.

نگرانی از تکامل هوش مصنوعی از این‌جا می‌آید که او ابرانسان نشود. انسان‌شدنش خیلی قابل نگرانی نیست، زیرا می‌تواند نسبتا قابل نظارت و مدیریت باشد. اگر فراتر از انسان رفت و ابرانسان شد، آن‌گاه انسان به گونه‌ای پست‌تر تبدیل خواهد شد یا کاملا از صحنه‌ی زندگی محو می‌شود. آیا امکان این وجود دارد هوش مصنوعی موجب دیگردیسی انسان شود و نوعی از انسانی در صحنه بیاید که ادغام بیولوژی و بیوتکنولوژی (بیوتکنولوژی) باشد؟ در این صورت ابرانسان و هوش مصنوعی می‌تواند انسانی باشد که دست‌کاری شده و ذهن این انسان دست‌کاری‌شده به برنامه‌های کمپیوتری، انترنت و سایر امکان‌های تکنولوژی وصل شده است و به پدیده‌ی بیوتکنولوژی دست یافته و تکامل کرده است.

مهم این است، به همه‌ی انسان‌ها این فرصت دست خواهد داد یا فقط تعدادی از افراد به چنین امکان و شرایطی دست پیدا می‌کنند؟ اگر فقط شماری از افراد به چنین شرایطی دست یابند، در این‌صورت گونه‌ای از جاویدانگان روی صحنه می‌آیند که ابرانسان اند و مانند خدایان یونانی و خدایان سایر اقوام بشر، نامیرا و بی‌باک اند. اما اکثریت انسان‌ها میرا و هم‌چنان دچار محدودیت‌های زیستی و آگاهی اند. در این صورت گونه‌ی انسان دارای دو نژاد خواهد شد: نژاد ابرانسان و انسان.

اما ابرانسان به‌مفهوم و معنای هستی‌شناسانه که از انسان قابل تصور است، انسان نیست. بنابراین طوری‌که ما جان‌وران دیگر را پست، حقیر و بدون احساس و عاطفه می‌دانیم و از آن‌ها به‌گونه‌های متفاوت و با شرایط سخت بهره‌کشی می‌کنیم و پیش روی یک‌دیگرشان آن‌ها را می‌کشیم و به این تصوریم که عقل، عاطفه و احساس ندارند و کشتن یک‌دیگر شان را درک و احساس نمی‌کنند و دچار رنج و اندوه نمی‌شوند. آیا ابرانسان نیز درباره‌ی ما انسان‌ها چنین تصوری را نخواهد داشت؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر