۱۳۹۷ تیر ۲۳, شنبه

معرفی وبلاگ گیلگمیش

یعقوب یسنا، نویسنده و شاعر افغانستانی است. از سال 1384 وبلا‌گ‌نویسی می‌کند. وبلاگ‌نویسی ‌را در بلاگفا آغاز کرد. اما یاداشتی‌که درباره «علیا ماجده المهدی» (دختر فعال مدنی مصر) نوشت باعث بسته شدن وبلاگش در بلاگفا شد، لذا ناگزیر شد تا در بلاگ‌سپات فعالیت خود را ادامه دهد. اکنون وبلاگ یعقوب یسنا به نام «گیلگمیش» در بلاگ‌سپات فعال است. 
از یعقوب یسنا 1 دفتر شعر به نام «من و معشوق و ماقبل تاریخ» و 6 کتاب به نام‌های:
اساطیر اوستایی در شاهنامه، 
واژه‌های عربی در شاهنامه، 
مقدمه‌ای بر فردوسی‌شناسی وشاهنامه‌پژوهی در افغانستان،
دانایی‌های ممکن متن،
خوانش متن،

روش تحقیق، 
و 2 داستان علمی تخیلی به نام‌های:
روز موعود 
در دیدار با موجودات فضایی چه گذشت؟
.منتشر شده‌ است 

۱۳۹۷ تیر ۲۲, جمعه

در اشیا

سکوتت
معنی دارد
حتما با پیاله
وداع کرده‌ای!

دیونوسوس
سراغت نمی‌آید
تو را وسط جهان نمی‌برد:
«مناسبات اشیا را ببینی!»
که شب
بر گیسو درازش لمیده
آفتاب خمیازه می‌کشد
دریا زمزمه دارد باران

دراین وسط
گنجشکی
جِک‌جِک جِک‌جِک:
سکوت اشیا
در دل فضا می‌شکند،
وَ درخت
ستونی می‌شود
میان آسمان و زمین.

پرنده‌ای‌که پَر می‌کَشد از کاجی
فاصله‌ها تفسیر می‌شود:
زمانه دلتنگ است
جهان جویای جنگ است
از ناگزیری مصرع بعدی
زندگی «نیرنگ» است.

از «عجم» فاصله‌ها که بگذرم
در عکسی
رابطه‌ات‌را
با آبشار می‌بینم...
که تو را
فرامی‌خوانم:
«در رابطه سوریال اشیا
میز دونفره‌ای
خالی‌ست»

پریشانی خاطر
جهانی دارد:
که معنی سکوت تو
در «من» شناور است! 

۱۳۹۷ تیر ۲۰, چهارشنبه

نقیضه درشعر فارسی

مقدمه
نقیضه معمولا در نظم و نثر فارسی حضور داشته؛ گاه این حضور پررنگ بوده و گاه کمرنگ. اگر قرار باشد، نقیضه‌های نظم و نثر فارسی‌را دقیق بررسی کنیم؛ بهتر است نگاه تفکیکی ما استوار بر دوره‌های نظم و نثر پارسی باشد، زیرا هر دوره نقیضه‌های مخصوص به‌خود را دارد، یا این‌که اساس‌را بر کار نقیضه‌سرایان و نقیضه‌نویسان مطرح بگذاریم. درباره نقیضه کتابی از اخوان بنام «نقیضه و نقیضه‌سازان» است، که دراین باره می‌تواند منبع باشد.

تعریف و کارکرد نقیضه
نقیضه در حوزه هزل، هجا و طنز قرار می‌گیرد؛ یعنی نقیضه‌ساز اگر با اثری شوخی کند، نقیضه هزل و شوخی است؛ اگر نقیضه‌ساز بخواهد گذشته از شوخی بر اثر بتازد و صاحب اثر را توهین کند، نقیضه هجو است؛ و اگر نقیضه‌ساز با نقیضه فراتر از شوخی جنبه اصلاحی و انتقادی نیز داشته‌باشد، دراین صورت نقیضه می‌تواند طنز باشد.
زرین‌کوب در تعریف نقیضه (پارودی) گفته: «پارودی عبارت از این است‌که اثری جدی‌را به‌صورت هزل درآورند.» حکاک به‌نقل از لوتمان می‌گوید: «نقیضه نقش درجه دو دارد.» منظور از نقش درجه دو این است‌که نقیضه، اثری مستقل نیست، زیرا مبنا اثری دیگر است‌که نقیضه بنابه آن مبنا سروده و نوشته شده‌است.
اگرچه نقیضه در ادبیات فارسی معادل پارودی دانسته شده اما نقیضه در ادبیات فارسی کارکرد عمومی‌تر از پارودی دارد. در ادبیات اروپا، نقیضه معادلی مشخص ندارد، زیرا نقیضه ازنظر کارکرد در ادبیات اورپا، حداقل به سه‌مورد درکارکردهای متفاوت، بنام‌های «پارودی»، «تراوستی» و «بورلسک» تجزیه شده‌است. اما در ادبیات ما به‌هرسه این‌موارد، نقیضه گفته‌می‌شود.
اروپاییان پارودی به‌نقیضه‌ای می‌گویند که صورت یک اثر در آن حفظ شود اما معنا تغییر کند؛ تراوستی به نقیضه‌ای می‌گویند که معنای یک اثر حفظ شود اما صورت آن تغییر کند؛ و بورلسک به‌نقیضه‌های می‌گویند که در موسیقی و معماری صورت گرفته‌باشد.
نظریه‌پردازان معاصر کارکرد نقیضه‌را فراتر و گسترده‌تر از کارکردی می‌دانند که در ادبیات سنتی درنظر گرفته شده‌بود؛ چنان‌که اشاره شد، معمولا کارکرد نقیضه در ادبیات سنتی هزلی، هجوی و طنزی دانسته‌می‌شد. اما درنظریه‌های ادبی معاصر، این کارکردها را در نقیضه، وارد می‌دانند:
نقیضه و مکالمه: باختین نظریه مکالمه‌را در ادبیات مطرح کرد که معروف به‌چندصدایی در ادبیات به‌خصوص در ادبیات داستانی است؛ یعنی ادبیات داستانی خوب، باید چندصدا باشد؛ چندصدایی به‌معنای نقض صدای مقتدر است؛ بنابراین در چندصدایی، صداهای متفاوت شنیده می‌شود و فرصت شنیده‌شدن دارد که در چندصدایی دیگر تک‌صدایی و صدای مقتدر که فرصت شنیده‌شدن به‌صدای غیر از خود را ندهد، چنین صدای نقض می‌شود و به‌شوخی گرفته‌می‌شود. از این‌نگاه نقیضه‌را می‌توان نوعی از مکالمه با اثر دانست، اثری‌که می‌خواهد به‌گونه‌ای مقتدر و صدای رسمی باشد اما نقیضه با چین صدایی مکالمه می‌کند و با شوخی اقتدار چنین صدایی‌را می‌شکند و وانمود می‌کند که تنها صدایی درست و یکه‌تاز عرصه ادبی و... این‌صدا نیست؛ با آن‌که این‌صدا خود را غیر قابل نقض می‌داند اما غیر قابل نقض نیست؛ حتا با شوخی نیز می‌شود که این‌صدا را نقض کرد.
نقیضه و واگرایی (ساخت‌شکنی و شالوده‌شکنی): ژاک دریدا نظریه واگرایی و شالوده‌شکنی متن‌را مطرح کرد؛ به‌اساس این‌نظریه، ژرف‌ساخت شالوده متن استوار بر نقیضه است‌که متون با روساخت زبانی، ادبی و منطقی می‌خواهند ماهیت‌اش را (که اساس آن نقیضه است)، کتمان کنند.
بنابراین متون با چنین روساختی می‌خواهند مواردی‌که نشانی از نقض متن استند، آن موارد را به‌حاشیه براند؛ اما واگرایی و نقیضه که اساس متون استند، از بین نمی‌روند از حاشیه معمولا به‌طرف مرکز و محور که متن در آن قرار گرفته‌است، سر می‌کشند تا مرکزگرایی و محورگرایی متن‌را نقض کنند و به‌چالش بکشانند؛ بنابراین نقیضه می‌تواند کارکرد واگرایانه و شالوده‌شکنانه در خوانش و نقد متن به‌اساس این نظریه داشته‌باشد.
نقیضه و ارجاع به‌ادبیات: چنان‌که اشاره شد نقیضه نقش درجه دوم دارد؛ یعنی نقیضه ارجاعی به‌بیرون از ادبیات ندارد، بلکه ارجاع به‌متن قبل از خود دارد که از این نظر می‌توان به‌نقیضه ازنظر کارکرد بینامتنی توجه کرد.
اگر به‌متون چه ازنظر محتوایی و چه ازنظر فرم و صورت نگاه کنیم، در واقع هیچ متنی کارکرد مستقل و ارجاع مستقیم به‌جهان، زندگی و طبیعت نیست، بلکه هر متن به‌نوعی رابطه بینامتنی و ارجاع به‌متن‌های پشین دارد که خواسته این رابطه بینامتنی و ارجاع‌اش را کتمان کند؛ درحالی‌که نقیضه به‌صراحت این رابطه بینامتنی و ارجاع به‌ادبیات‌را در کارکردش نشان می‌دهد. نتیجه این می‌تواند شود، چنان‌که کارکرد نقیضه ارجاع به‌ادبیات است، به‌نوعی همه ادبیات نقیضه ‌ادبیات قبل از خود است؛ البته این تعمیم‌دهی با مدارا و وسعت‌نظر صورت گرفته‌است نه به‌معنای خاص و محدود کلمه متن و متن ادبی.
نقیضه و بازی‌های زبانی: درنظریه پست‌مدرنیسم ادبیات و متن نتیجه بازی‌های زبانی دانسته‌می‌شود؛ به‌این معنا که متن به‌ویژه متن ادبی توالی‌های بازی زبانی است. از این نگاه نقیضه نیز بازی با زبان و بازی با زبان متن است که می‌تواند کارکرد پست‌مدرنیستی در ادبیات و فهم ادبیات داشته‌باشد. معمولا شعر و داستان پست مدرن، معماری پست مدرن و موسیقی پست مدرن بازی با زبان، قاعده و کارکرد زبان کنونی و پیشین خودش است که نقیضه می‌تواند خاستگاه کارکرد این‌بازی باشد.

نمونه‌هایی از نقیضه
ادبیات فارسی درنظم و نثر نقیضه دارد که اشخاص معروفِ نقیضه‌سرا و نقیضه‌نویس، چون عبید زاکانی، بسحق اطمعه، محمود قاری‌زاده، سوزنی، میرزا ابراهیم خان تفرشی، حکیم قاسم کرمانی و... نقیضه‌ها سروده و نوشته‌اند. در نظم و نثر، این آثار را: اخلاق الاشراف، صد پند رساله دلگشا، نقیضه گلستان، خارستان و... داریم که این نقیضه‌ها در کنار طرح اصلی و سرمشق خود (متن‌هایی‌که مورد نقیضه قرار گرفته‌است) مناسباتِ شوخی-معنادار ایجاد کرده‌اند، زیرا به‌خواننده ادبیات چشم‌اندازهای دیگری از ادبیات جدی می‌گشاید که این چشم‌اندازها به‌نوعی گفت‌وگوهای بازیگوشانه با ادبیات جدی ما است و روی دیگر سکه ادبیات‌را می‌تواند به ما نشان بدهد. قدیم‌ترین نقیضه‌ها که قابل ملاحظه می‌تواند باشد از سوزنی است‌که بر اشعار شاعران از جمله بر شعرهای سنایی صورت گرفته‌است:
مرا عشقت بناميزد بدانسان پروريد اي‌جان
که با ياد تو در دوزخ توانم آرميد اي‌جان
نترسم زآتشين مفرش که باعشق تو اي‌مهوش
مرا صدبار ديد آتش که روي اندرکشيد اي‌جان
ز عشقت شکر دارم من که لاغر کردم از وي تن
که دي زان لاغري دشمن مرا با تو نديد اي‌جان
نبردي دل ز کس هرگز که خود دلهاي ما از تو
چو بويي يافت از عشقت ز شادي بر پريد اي‌جان
چو خوابست آتش هجرت که هر ديده کشيد اي‌بت
چو آبست آتش عشقت که هر تن را رسيد اي‌جان
دلم در چاکري عشقت کمر بستست تو گويي
که ايزد جز پي عشقت مرا خود نافريد اي‌جان
ازين يک نوع دلشادم که با عشق تو همزادم
که تا اين ديده بگشادم دلم عشقت گزيد اي‌جان
چو با عشق بتان زايد سنايي کي چنين گويد
مرا ناگاه عشق تو بر آتش خوابنيد اي‌جان

نقیضه سوزنی بر این غزل سنایی:
چو ز آب‌روی تو ریش چو آتش بردمید ای‌جان
به خاک پای تو کان باد بوقم آرمید ای‌جان
یخ پرورده شد عشقت به‌سردی ز آتش ریشت
تو را آتش فروزان شد مرا یخ پرورید ای‌جان
به سان خار زردآلو خلنده سبلت آوردی
که یارد پیش آن لبهات شفتالو خرید ای‌جان؟
نبینم روی تو زین پس نه مانند تو دیگر کس
کزآن ریش چو بند خس به‌چشمم خس خلید ای‌جان
نه جان توست کمتر کن برا‌ رو سر بکن از تن
خدا انگشت با ناخن به حکمت آفرید ای‌جان
که را شاهد چنین باشد سنایی وار کی گوید:
«مرا عشقت بنامیزد بدانسان پرورید ای‌جان»

بر این بیت شاه نعمت‌الله ولی نقیضه‌های سروده شده‌است:
ما خاک را به ‌نظر کیمیا کنیم
صد درد را به‌گوشه چشمی دوا کنیم (شاه نعمت‌الله ولی)
آنان‌که خاک را به‌نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به‌ما کنند (حافظ)
کیپابزان که سر وکله وا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به‌ما کنند (بسحق)

نمونه نقیضه به‌نثر: نقیضه سفره کنزالاشتها
«مزعفرخوران مطبخ فصاحت و کیپاداران سفره بلاغت و بورک‌اندازان قزغان عبارت و دنبه‌پزان بریان، اشارت چنین کرده‌اند.»

در ادبیات معاصر نیز نقیضه‌های داریم که کتاب چرند و پرند دهخدا و وغ وغ ساهاب صادق هدایت از جمله نقیضه‌های ادبیات معاصر است. هدایت نقیضه‌ای بنام «خانواده بزاز» به شعر «خانواده سرباز» نیما سروده‌است. یک نمونه از نقیضه غزل معاصر بر یک غزل حافظ ذکر می‌شود. این نقیضه‌را مهرانگیز رساپور (م. پگاه) سروده‌است؛ به‌دلیل این‌که این نقیضه‌را یک بانو با چشم‌انداز زنانه سروده، انتخاب شد:
چنان بخشیده حافظ جان سمرقند و بخارا را
که نتوانسته تا اکنون، کسی پس گیرد آنها را!
از آن پس بر سر پاسخ به این ولخرجی حافظ
میان شاعران بنگر فغان و جیغ و دعوا را
وجود او معمایی‌ست پر افسانه و افسون
ببین خود باچنین بخشش معما درمعما را!
بیا حافظ که پنهانی، من وتو دور ازاین غوغا
به خلوت باهم اندازیم این دل‌های شیدا را
رها کن ترک شیرازی! بیا و دختر لر بین!
که بر یک طره مویش، ببخشی هردو دنیا را!
فزون بر چشم وبر ابرو، فزون بر قامت وگیسو
نگر بر دلبر جادو، که تا ته خوانده دریا را!
شبی گر بخت‌ات اندازد به آتشگاه آغوشش
ز خوش‌بختی وخوش‌سوزی، نخواهی صبح فردا را
شنیدم خواجه شیراز، میان جمع می‌فرمود
«پگاه است آن‌که پس گیرد سمرقند و بخارا را!»
بدین فرمایش نیکو که حافظ کرد می‌دانم
مگر دیگر به‌آسانی کسی ول می‌کند ما را!

اخوان در کتاب «نقیضه و نقیضه‌سازان» نسبتا به نقیضه بدبین است و می‌گوید این‌گونه اشعار (نقیضه) محدودیتی‌را بر کار شاعر وضع می‌کند؛ بنابراین ارزش کار بکر را ندارد؛ درضمن تاکید می‌کند که جنبش نیمایی موجب شد تا دکان این‌گونه تقلیدهای کم ارزش بسته یا حداقل بازارش کساد شود. اما نظریه‌های ادبی معاصر درباره نقیضه، نظر نسبتا مثبت دارد که می‌تواند مقابل نظر اخوان باشد.

۱۳۹۷ تیر ۱۶, شنبه

شیفته‌‌گی پست‌مدرن

در ادبیات معاصر ما (دهه هشتاد به‌بعد) به‌ویژه در شعر، تعدادی از شاعران بی‌آنکه ضرورت نوگرایی و چگونگی شگردها و جهان‌بینی نوگرایی‌را در ادبیات و شعر بدانند، از نوگرایی تقلید کردند؛ یکباره آوانگارد و پست‌مدرن شدند و به‌ادعای خودشان شاعران آوانگارد افغانستان شدند. بنابراین نتیجه این‌شد در بین این نسل، جز چند مجموعه‌شعری بی‌معنا شعری نداشته‌باشیم.
در ادبیات شعری ما شعر نیمایی، توسط شاعران افغانستان از دهه سی به‌بعد با درک و ضرورت نوگرایی مطرح شد و توسط شاعرانی مانند واصف باختری، لطیف ناظمی و... از نگاه جهان‌بینی و شگردهای ادبی و زبانی خوب تحقق یافت. شعر شاملویی (منثور) نیز بنابه درک و ضرورت نوگرایی در دهه پنجاه توسط شاعران مانند پرتو نادری، لطیف پدارم و... مطرح شد و تحقق یافت.
اما بنابه جنگ‌ها و حضور طالبان، گسست در جریان‌های ادبی و شعری ما رخ داد. بعد از طالبان، تعدادی از جوانان که به‌عنوان شاعر خود را معرفی کردند همه شیفته نوگرایی و آوانگاردیسیم بودند؛ در شعر جایگاهی پایین‌تر از شاعر پست‌مدرن و آوانگارد نمی‌خواستند. برداشت شان از شعر پست‌مدرن و آوانگارد این‌بود: چیزی بنام شعر بگویی که کسی نداند چیست. از این‌که به‌ایشان گفته می‌شد که این شعر تان چه معنا دارد، سر می‌جنباندند، می‌گفتند: «آه! درد می‌کشم از این‌که زود به‌دنیا آمده‌ام، شعرهای من خیلی پیشرو است خیلی، انسان هزاره بعد شاید شعرهای مرا درک کنند و منتقدانی پیدا شوند و بدانند که من چه گفته‌ام؛ کاش آنگاه می‌بودم...»
درست است‌که پست‌مدرنیسم به‌عنوان جهان‌بینی و زیبایی‌شناسی هنری و ادبی قابل نفی نیست. امروز، از این‌ جهان‌بینی در هنر، معماری و حتا آموزش سخن می‌رود اما درک این جهان‌بینی نیاز به‌فهم جهان‌بینی مدرن دارد، تا برسیم به‌فهم جهان‌بینی پست‌مدرنیسم؛ اگرچه بحث معرفت‌شناختی از نظر جامعه‌شناختی، فرهنگی و ادبی نیز وجود دارد، این‌که جامعه‌ای چقدر زیرساخت تجربه معرفتی و جهان‌شناختی مدرن‌را دارد که به‌فهم پست‌مدرن برسد، یا با نگرشی از مدرنیسم انتقاد کند که این نگرش پست‌مدرنیسم نام بگیرد.
اگر بگذریم از تجربه معرفت‌شناختیِ جامعه‌شناختیِ فهم تجربه مدرن و پست‌مدرن؛ مبنا را بر جهانی‌شدن و تجربه زبانی بگذاریم، با این‌هم ما از نظر معرفتی به‌متن‌ها و منابعی دسترسی نداشتیم و نداریم که واقعا مدرنیسم و پست‌مدرنیسم در آن متن‌ها و منابع به‌درستی معرفی شده‌باشند و دست اول باشند. ادعای ما این باشد که مبنای نظری‌را خوانده‌ایم، به‌تجربه‌های ادبی، هنری و زبانی این متن‌ها (مدرن و پست‌مدرن) دسترسی داریم. بنابراین فرض‌را بر این بگذاریم که ژانرهای ادبی و تجربه‌های ادبی از یک جامعه به جامعه دیگر از راه انتقال متن قابل انتقال و قابل تجربه است. اما مشکل این شاعران ما خیلی جدی بود، زیرا آشنایی شان به‌پست‌مدرنیسم و آوانگاردیسم به‌اساس وبلاک‌های نوجوانان ایرانی بود که این نوجوانان بیشتر استفاده‌گرانِ ایدهِ استایلِ موی و پوشش پست‌مدرن بودند.
به‌هرصورت، شیفته‌گی ما به‌نوگرایی، پست‌مدرنیسم و آوانگاردیسم ناشی از فقدان اندیشه بود که شعرهای «فرسوده» از معنا، جهان‌بینی و بیان (فاقد زیبایی‌شناسی) ارایه کردیم. بنابراین از نظر نوگرایی ما به‌فقدان اندیشه و جهان‌بینی لازم در شعر و ادبیات دچاریم.