۱۴۰۲ خرداد ۳۰, سه‌شنبه

بررسی سیاست فرهنگی عبدالله عبدالله، عطامحمد نور و امرالله صالح

پس از بیست سال به مرحله‌ای دیگر از تاریخ یا بهتر است بگویم به گسستی دیگر از تاریخ سیاسی و فرهنگی افغانستان رسیده‌ایم. در تاریخ بیست‌ساله‌ی افغانستان خوب یا بد در عرصه‌های سیاست و فرهنگ روی‌دادهای رخ دادند که نیاز به بررسی دارند. این گونه بررسی حداقل دو فایده دارد، نخست گذشته بررسی می‌شود، دوم چشم‌اندازی از گذشته برای آینده ارایه می‌شود که در سیاست جنبه‌ی انتقادی و اصلاحی دارد.

در این یادداشت می‌خواهم سیاست فرهنگی سه سیاست مدار را که نسبتا خاست‌گاه مشترک دارند و متعلق به یک حوزه‌ی فرهنگی اند، به بررسی بگیرم. بررسی مقایسی می‌تواند چشم‌اندازی روشن‌تر و مصداق‌پذیرتری را از موضوع ارایه کند.

داکتر عبدالله، عطامحمد نور و امرالله صالح سه چهره‌ای‌که از جریان سیاسی جمعیت و حوزه‌ی مردم تاجیک در سیاست و قدرت بودند، اما فعلا در قدرت نه، در مناسبات سیاسی استند و این‌ها گاهی در کنار هم و گاهی در رقابت باهم سیاست کرده‌اند. من به هم‌کاری‌های سیاسی و رقابت‌های سیاسی این افراد نمی‌پردازم، زیرا مشخصا می‌خواهم از کارکرد فرهنگی این سه سیاست‌مدار سخن بگویم.

اگر از دورنمایی کلان به سیاست فرهنگی تاریخ بیست‌ساله نظر کنیم، حقیقت این است‌که در حکومت کرزی و غنی آن‌چه در سیاست کلان کشور، تعریف و جای‌گاهی نداشت، فرهنگ و سیاست فرهنگی بود. از این‌که فرهنگ و سیاست فرهنگی در کشور تعریف و جای‌گاهی نداشت، بنابراین هر سیاست‌مداری بنابه علاقه و گرایش خود به فرهنگ در حوزه‌ی کاری خود به فرهنگ می‌پرداخت و می‌خواست فعالیتی فرهنگی از خود نشان دهد و بجا بگذارد.

از یک‌طرف فرهنگ و سیاست فرهنگی در حکومت کرزی و غنی جای‌گاهی نداشت و از طرف دیگر، فعالیت فرهنگی در حکومت کرزی و غنی تنش‌برانگیز و دردسارساز نیز بود، به ویژه سیاست‌مداری‌که در حوزه‌ی زبان پارسی دری می‌خواست فعالیتی فرهنگی‌ داشته باشد از طرف حکومت کرزی و غنی برچسپ تفرقه‌افکن و... به او زده می‌شد. با وصف این تنش‌های فرهنگی، افراد فرهنگی و شخصیت‌های سیاسی‌ای بودند که نسبتا در راستای فرهنگ و در حمایت از فرهنگ، فعالیت و فرهنگ‌سازی کردند.

نخست به فعالیت فرهنگی داکتر عبدالله می‌پردازم. من با خود داکتر عبدالله نه با چهره‌های جوان نزدیک به او در ارتباط بودم و با شماری از آن‌ها دوست بودم. جدا از این دوستی و آشنایی با افراد نزدیک به داکتر عبدالله، حقیقت این است‌که در عرصه‌ی سیاست فرهنگی، داکتر عبدالله بی‌برنامه‌ترین و کم‌علاقه‌ترین فرد به فرهنگ بود که هیچ برنامه، سیاست‌گذاری و هزینه‌ای در باره‌ی فرهنگ نکرد و هیچ کاری مشخص به فرهنگ انجام نداد.

اگرچه شماری از افراد نسل جوان نزدیک به داکتر عبدالله علاقه داشتند برنامه‌های فرهنگی‌ای را راه اندازند و در راستای فرهنگ و ادبیات کاری کنند، اما کاری انجام داده نتوانستند و فقط نیت کار فرهنگی را داشتند.

اگر علاقه به لباس و چگونگی پوشش یک سیاست‌مدار را کار فرهنگی در نظر بگیریم، از این نظر داکتر عبدالله غنای فرهنگی داشت.

عطامحمد نور از سیاست‌مدران جریان سیاسی جمعیت است‌که در دوره‌ی جهاد و در بیست سال گذشته، کارنامه‌ی سیاسی خود را دارد. در حکومت بیست‌ساله، در مهم‌ترین مقام دولتی‌ای‌که کار کرده، والی ولایت بلخ بوده است. بنابراین نام استاد عطا با تاریخ سیاسی و فرهنگی بیست‌ساله‌ی بلخ گره خورده است. حتا وقتی‌که والی بلخ نبوده است، رییس شورای ولایتی بلخ و والی بلخ از افراد متعلق به استاد عطا بوده است.

من با استاد عطا ندیده‌ام. اما با طرف‌داران و چهره‌های فرهنگی‌ای‌که با استاد عطا در ارتباط بودند یا از طرف ایشان برای اجرای کارهای فرهنگی حمایت می‌شد، در ارتباط و گفت وگو بودم. تا جایی‌که من در جریان استم استاد عطا با کارهای فرهنگی چهار گونه نسبت داشت:

نخست خوش داشت با شاعران و نویسندگان و درکل با افراد فرهنگی ارتباط دوستانه و دید و بازدیدهایی داشته باشد که با استاد پرتو نادری، استاد رهنورد زریاب و سایر شخصیت‌های فرهنگی دید و بازدیدهایی داشت. من این دید و بازدیدها را علاقه‌ی شخصی استاد عطا به فرهنگ می‌دانم.

نسبت دوم استاد عطا با فرهنگ حمایت از برگزاری برنامه‌های فرهنگی، چاپ آثار شاعران و نویسندگان و چاپ و نشر نشریه‌ها بود. در وقت ولایت استاد عطا در بلخ چندین برنامه‌ی فرهنگی و همایش ملی برگزار شد و از سراسر کشور در آن برنامه‌ها فرهنگیان دعوت شدند. یکی از این همایش‌های بزرگ، همایش مولاناشناسی در سال ۱۳۹۵ در شهر بلخ بود.

نسبت سوم استاد عطا با فرهنگ سیاست‌گزاری فرهنگی در زندگی شهری بود. با این گونه فعالیت می‌خواست شهر هویت و جنبه‌ی فرهنگی پیدا کند. این کار در واقع هویت‌سازی برای شهر بلخ بود و خیلی مهم بود. زیرا می‌خواست از یک‌سو هویت فرهنگی فراموش‌شده‌ی گذشته‌ی بلخ احیا شود و از سوی دیگر هویت فرهنگی معاصر در بلخ بازتاب پیدا کند. مثلا برای این‌که می‌خواست در بلخ هویت فرهنگی معاصر بازتاب پیدا کند، یکی از چهارراه‌های بزرگ بلخ را بنام واصف باختری شاعر شناخته‌شده‌ی افغانستان نام‌گذاری کرد. همین‌طور دارالمعلمین بلخ را بنام سیدجمال‌الدین، شهرک صنعتی بلخ را بنام امیر علی‌شیر نوایی و انستتیوت اداره و حساب‌داری بلخ را بنام سید اسماعیلی بلخی نام‌گذاری کرد. این نام‌گذاری‌ها در واقع هویت‌بخشی فرهنگی معاصر به شهر بلخ بود. از چشم‌انداز تاریخی نیز نام‌گذاری‌های شهریی را در بلخ انجام داد که نام‌گذاری فرودگاه بلخ بنام مولانا جلال‌الدین بلخی و ایجاد دیوار فرهیختگان و نام‌گذاری مکتب‌های بلخ و جاده‌های بلخ بنام شخصیت‌های فرهنگی، سیاسی، کتاب‌ها، شاعران و نویسندگان از جمله بنام زرتشت، اوستا، جمشید، گیومرس، شاه اسماعیلی سامانی، یعقوب لیث و... بود. معلوم است‌که نام‌گذاری جاده‌های بلخ بنام زرتشت، اوستا و جمشید به نیت و اراده‌ای فرهنگی‌ هدف‌مندانه برای احیای هویت فرهنگی شهر و جامعه با چشم‌اندازی خاص هویتی ارتباط می‌گیرد.

نسبت چهارم استاد عطا با فرهنگ به مثابه هویت کلان زبانی و روایتی جامعه بود. در این نسبت، حمایت از زبان فارسی و سایر زبان‌های کشور در جای‌گاه فرهنگی و اجتماعی زبان‌ها بود. مثلا برای واژه‌ی دانشگاه استاد عطا ایستادگی کرد و گفت حذف واژه‌های زبان فارسی به ویژه واژه‌ی دانشگاه از نام دانشگاه بلخ و سایر دانشگاه‌ها در کشور توهین به گویش‌وران فارسی زبان کشور است. استاد عطا نوروز را روایت فرهنگی بلخ و افغانستان می‌دانست و تلاش می‌کرد که هویت فرهنگی نوروز را در سطح ملی و منطقه مطرح کند. با وصفی‌که گروه‌ها تندرو و حتا مقامات حکومتی نسبتا بر جشن فرهنگی نوروز سنگ‌اندازی می‌کردند و می‌خواستند این جشن در بلخ برگزار نشود، اما استاد عطا با اراده‌ی فرهنگی و آمادگی تمام این جشن را برگزار می‌کرد که در تاریخ معاصر افغانستان برگزاری جشن سالانه‌ی نوروز در این دوره در بلخ بی‌پیشینه بود. دکتر سپنتا در کتاب سیاست افغانستان روایتی از درون از شکوه برگزاری جشن نوروز در سال ۲۰۰۷ در بلخ یادآوری می‌کند که در آن جشن وزیران خارجه‌ی ایران، تاجیکستان و نماینده‌های کشورهای حوزه‌ی نوروز و کشورهای جهان شرکت کرده بود. استاد عطا به بحث شناس‌نامه‌ی برقی نیز از چشم‌انداز هویت فرهنگی می‌نگریست و در قبال چگونگی ارایه‌ی هویت اقوام در شناس‌نامه‌ی برقی به این نظر بود که نباید هویت قومی اقوام به هویت قومی افغان که نام یک قوم است، تقلیل پیدا کند. هیچ سیاست‌مداری چنین موضعی صریح و واضح در قبال شناس‌نامه‌ی برقی نداشت.

اگر از حقیقت نگذریم این فعالیت‌های فرهنگی اهمیت خود را داشتند و دارند که سیاست‌مداران دیگر افغانستان و حتا وزارت اطلاعات و فرهنگ این گونه فعالیت‌های فرهنگی‌ای را انجام نداده‌اند. اگر هر والی و نهادهای فرهنگی دولتی از این گونه فعالیت‌های فرهنگی انجام می‌دادند، امروز ما شاهد افغانستانی با هویت فرهنگی تاریخی و معاصر با مسمای فرهنگی بودیم. حتا این سیاست‌گذاری هویت فرهنگی شهری استاد عطا موجب دردسر برای او شد. حکومت کرزی و غنی تبلیغ کردند که استاد عطا فارسی‌گرایی می‌کند. بنابراین مانع نام‌گذاری و سیاست هویت فرهنگی شهری او شدند.

امرالله صالح از سیاست‌مداران دیگر مردم و حوزه‌ی فرهنگی تاجیک بود که در سیاست، فرهنگ و اطلاعات استخباراتی ادعاهای کلان داشت. من با عبدالله عبدالله و عطا نور ارتباط و دیداری نداشته‌ام اما با امرالله صالح از نزدیک ارتباط داشتم، مدتی با روند سبز هم‌کاری کردم و دیدارهایی با امراالله صالح نیز داشتم. امرالله صالح در روابط شخصی خود فردی خوش‌برخورد است.

در سیاست‌گذاری فرهنگی طرف‌دار پشتونیزه‌سازی زبانی، ادبی، فرهنگی و قومی کشور بود. ویدیوها و موضع‌گیرهایش در رسانه‌ها وجود دارد که می‌گوید او می‌خواهد کشور از نظر فرهنگی افغانیزه شود و از نظر سیاسی نیز تاکید داشت‌که سیاست افغانیزه شود. در سخن‌رانی‌ای گفت جمعیت‌توپ و... پایان یافته است، فقط افغان‌توپ باقی مانده است.

امرالله صالح متاسفانه از همه‌چه برای سیاست مقطعی و شخصی سوء استفاده می‌کرد و همه‌چه را به سیاست مقطعی تقلیل می‌داد. مثلا می‌گفت غنی بسیار کاکه و عیار است و برنامه‌ی غنی با احمدشاه مسعود تفاوتی ندارد. اما دیدیدیم غنی چه برنامه‌ای داشت و چه کرد.

رابطه‌ی امرالله صالح با فرهنگیان و اهل رسانه‌ی خودی و فارسی زبان پر تنش بود. وقتی‌که معاون رییس‌جمهور شد، افراد نزدیک به او از آدرس روند سبز شماری از فرهنگیان را تهدید و به لوی سارنوالی معرفی کردند و گفتند که این افراد اهل رسانه و فرهنگی در رسانه‌ها به جناب امرالله صالح بی‌احترامی کرده‌اند.

به نظرم این بدترین و زشت‌ترین اقدامی بود که یک سیاست‌مدار در مخالفت با آزادی بیان و برای آزار و اذیت فرهنگیان انجام داد. اگرچه امرالله صالح و اعضای روند سبز نتوانستند از نظر قانونی، آزاری به فرهنگیان برسانند، اما این کار به عنوان یک اقدام زشت و نادرست در مخالفت با آزادی بیان و برای آزار فرهنگیان در کارنامه‌ی او ماند و باید این اقدام نادرست امرالله صالح یاد شود تا نقدی به رفتار صالح و اطرافیانش برای اصلاح باشد. زیرا اگر روزی باز در سیاست و قدرت به جای‌گاهی برسد، به درکی از گنجایش فرهنگی دست یابد.

این یادداشت در حقیقت یادآوری‌ای فرهنگی از کارنامه‌ی این سه سیاست‌مدار بود. هدف نخست یادداشت این بود که یادی از فعالیت فرهنگی بیست‌ساله‌ی این سه سیاست‌مدار شود و هدف دوم این است چشم‌اندازی از گذشته‌ی فرهنگی این سه سیاست‌مدار با این منظور ارایه شود که سیاست فرهنگی در سیاست اهمیت دارد و قابل یادآوری است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر