۱۳۹۹ آبان ۲۷, سه‌شنبه

دلخوشی‌ها و سردرگمی‌های زنانه در داستان سرگم

داستان سرگم را اگر از چشم‌انداز داستان به داستان کوتاه، داستان بلند و رمان دسته‌بندی کنیم داستان بلند است. بانو بتول سید حیدری داستان را نوشته است، انتشارات مقصودی نشر کرده است. موضوع داستان قصه‌ی روزمره‌ی زندگی است‌که دلخوشی و سردرگمی‌های افراد به ویژه زنان را بیان می‌کند. شخصیت در داستان زیاد است، اما به طور مشخص دو شخصیت نسبتا محوری در داستان وجود دارد که غلام و هاجر است. غلام و هاجر هر دو در داستان برای مدتی گم می‌شوند، بعد پیدا می‌شوند. نگرانی برای گم شدن غلام پیدا شدن او است اما نگرانی برای هاجر فقط پیدا شدن هاجر نه بلکه بعد از پیدا شدن او نیز نگرانی ادامه پیدا می‌کند این‌که دختر باکره مانده/ نمانده است، عزت و آبروی خانواده چه می‌شود و... برای همین نگرانی‌ها هاجر را به مردی می‌دهند که همسرش وفات کرده است. همسر هاجر او را همیشه می‌زند اما هاجر می‌گوید به زدنش عادت کرده است. به آنچه‌که اشاره شد، خلاصه‌ی داستان می‌تواند باشد اگرچه داستان غیر از زندگی غلام و هاجر نیز حاشیه‌هایی دارد که حاشیه‌ها به حضور تعدد شخصیت‌ها و زندگی شخصیت‌ها در داستان ارتباط می‌گیرد.

سرگم و گم دو اصطلاح عامیانه‌ی نسبتا متفاوت در جامعه‌ی هزاره است. گم بیشتر به رویدادی گفته می‌شود که گم شدن چیزی در آن مشخص باشد. یک موتر از محل خاص گم می‌شود، برای این‌که محل گم شدن موتر مشخص است، به این رویداد گم گفته می‌شود. اگر چیزی به صورت کاملا نامعلوم گم شود و معلوم نباشد که از کجا، چگونه و چه وقت گم شده است، به چنین گم شدن سرگم گفته می‌شود. غلام و هاجر گم نه بلکه برای مدتی سرگم می‌شوند. در ضمن پیرنگ داستان نیز بر سردرگمی‌های زندگی روزمره گذاشته شده است. یعنی کار و کردار زیاد است اما معلوم نیست‌که کارها و کردارهای آدمیان به کجا می‌رسند. به نوعی کارها و کردارهای آدمیان سردرگم می‌مانند.

طوری‌که اشاره شد داستان بیشتر به کردارها و سردرگمی‌های روزانه‌ی زندگی زنان می‌پردازد. بنابراین می‌توان حوادث داستان را دلخوشی‌ها و سردرگمی‌های زنانه دانست. زنانه گفتن امر مطلقی نیست. معنای زنانه از یک طبقه‌ی اجتماعی تا طبقه‌ی اجتماعی دیگر و از یک زمان تا زمان دیگر تفاوت می‌کند. آنچه که در این داستان می‌توان دلخوشی‌ها و سردرگمی‌های زنانه گفت بیشتر به زنان یک گروهِ اجتماعی سنتی و مذهبی ارتباط می‌گیرد. سنتی و مذهبی نه به معنای سنت‌گرا و مذهب‌گرا؛ سنتی و مذهبی به معنای معمولی و نسبتا روستایی آن. بنابراین در داستان رسم و رواج‌هایی از چنین زندگی‌ای بیان می‌شود که در جامعه کم‌تر دیده می‌شود اما بین خانواده‌ها وجود دارد.

«ننه می‌گفت که هر بار جمال، زن کاکایم حامله می‌شد، سرور خان زنش را دراز می‌خواباند و شیخ‌شاه دست‌های ریزه‌اش را بر گرده‌ها و سر دل جمال می‌ماند. سال نو هم که می‌شد، صبح آفتاب‌نزده، پیش شیخ‌شاه می‌آمد و یک بسته کلدار پاکستانی کرکری نو نوار، خمس جدا می‌کرد و زیر قات جاگه‌ی شیخ‌شاه می‌ماند که کدام نحسی اگر بر مال و اولادهایش باشد، از خانه‌اش برآید. شخی‌شاه هم یک چاینک استیل را که از آب زمزم پر بود و شب قبل درونش تف کرده، تف کرده دعا خوانده بود به سرور خان می‌داد تا ببرد چهار گوشه‌ی خانه‌اش پاش دهد تبرک شود.» (سرگم، 21).

به نظر من چیزی که در این داستان اهمیت دارد زبان در داستان، قصه در داستان، استفاده از واژه‌های عامیانه و مردمی و بیان رسم و رواج‌های مردمی است. نویسنده توانسته است به خوبی از زبان برای داستان‌گویی و قصه‌گویی استفاده کند. گونه‌هایی از کاربرد زبان داریم که یکی از گونه‌های کاربرد زبان گونه‌ی داستان‌گویی و قصه‌گویی است. به نظر من نویسنده در استفاده از زبان موفق بوده است. داستان قصه‌سازی است. نویسنده‌ای موفق است‌که بتواند قصه بسازد. در قصه‌سازی نیز نویسنده نسبتا خوب عمل کرده است. زبان داستان به زبان مردم و عامیانه ارایه شده است. نویسنده خوب توانسته است از تکیه‌کلام و اصطلاحات عامیانه استفاده کند. رسم و رواج‌هایی‌که معمولا به آنها کم توجه می‌شود، در این داستان بازتاب خوبی داشته است‌که می‌تواند یکی از ویژگی‌های این داستان باشد.

اگر بخواهیم انتقادی بر داستان وارد کنیم این است‌که روایت در داستان خطی و ساده است. یعنی از نظر روایت داستان چندان قوت نیافته است. شخصیت‌ها در داستان زیاد است. به نوعی هر شخصیت در داستان قصه‌ای دارد. تعدد قصه‌ی شخصیت‌ها در داستان قصه‌ی محوری را کم‌رنگ می‌کند. بخش‌بندی داستان با ایجاد فاصله چندان مشخص نیست‌که به چه اساس و چرا این بخش‌بندی‌ها صورت گرفته است. در برخی موارد تعبیرها و توصیف‌ها چندان جا نیفتاده است: رفیقش را از میان نور خفه‌ی آمده از بیرون آواز می‌کرد.» (سرگم، 10).

سرگم نخستین داستان بلند بانو بتول سید حیدری است. اگر به اساس نخستین کار قضاوت کنیم، این داستان می‌تواند چشم‌انداز و دورنمای خوبی برای داستان‌نویسی سید حیدری باشد. در این داستان سید حیدری نشان داده است‌که توانایی استفاده از زبان برای قصه‌گویی را دارد.

۱۳۹۹ آبان ۱۲, دوشنبه

اشتباه در تحمیل قاعده‌ی عربی بر فارسی

تعدادی در فارسی رییسه، مدیره، معلمه و... می‌گویند. تاکید آنها این است، درصورتی که رییس، مدیر، معلم و... زن باشد، باید رییسه، مدیره، معلمه و... گفته شود.

در زبان فارسی مقام‌ها، موقف‌ها و شغل‌ها رییس، وزیر، معلم، خدمتگار، پرستار، خیاط، آشپز، باغبان، دهقان، چوپان و... جنس ندارند. بنابراین اگر مرد یا زن رییس باشد، واژه و موقف رییس دارای جنس نمی‌شود. زیرا در زبان فارسی واژه‌ها، موقف‌ها و شغل فاقد جنس استند. آشپزی را اگر زن یا مرد انجام بدهد؛ در هر دو صورت نام شغل «آشپز» است.

تعدادی از ملت‌ها چیزها و حتا واژه‌ها را نر و ماده می‌بینند. بنابراین در زبان این ملت‌ها واژه‌ها، شغل‌ها، مقام‌ها و چیزها (همه چیز) جنس دارند. یا نر یا ماده استند.

تصور و پنداشت نر و ماده بودن چیزها و واژه‌ها یک پنداشت و تصور بدوی از چیزها و واژه‌ها است. زیرا انسان باستان در مرحله‌ی نخست شناخت، دو پنداشت را در نظر داشته‌اند: پنداشت زنده‌انگاری و پنداشت انسان‌انگاری. در پنداشت زنده‌انگاری همه‌چه را دارای روح و زنده تصور می‌کرده‌اند. در پنداشت انسان‌انگاری خصوصیت انسان را به همه چه بخشیده‌اند. از آن جایی‌که انسان‌ها معمولا نر و ماده استند؛ بنابراین به همه‌چه حتا برای واژه‌ها نیز جنس نر و ماده در نظر گرفته‌اند.

تعدادی از زبان‌ها از جمله زبان فارسی در تحول خود از دوره‌ی میانه به دوره‌ی جدید، جنسیت‌انگاری زبانی و دستوری خود را از دست داده‌اند. اما تعدادی از زبان‌ها هنوز در پنداشت شدید جنسیت‌انگاری دستور زبانی به سر می‌برند. زبان عربی یکی از زبان‌های جنسیت‌انگار در بین زبان‌های موجود جهان امروز است.

در زبان عربی حتا واژه‌ی زمین و آسمان، خورشید و ماه جنس نر و ماده دارند. جنس ارض (زمین) و شمس (خورشید) مونث است. در صورتی‌که جنس واژه مونث باشد فعل و صفت نیز در جمله تغییر می‌کند. زیرا فعل و صفت از نظر جنس زبانی تابع جنس واژه‌ای است‌که فعل و صفت به آن واژه ارجاع دارد.

در فارسی چنین تابعیتی وجود ندارد. اگر یک واژه در فارسی جنس واقعی نیز داشته باشد، فعل، صفت و سایر واژه‌های جمله فاقد جنس در نظر گرفته می‌شود: فرید شوخ آمده. فریده‌ی شوخ آمد.

قاعده‌ی عربی را نمی‌توان بر فارسی تحمیل کرد. اگر طبق قاعده‌ی عربی به رییس، معلم و... جنس دهید، به صفت‌ها و فعل‌ها نیز جنس می‌دهید؟ می‌گویید: معلمه‌ی لایقه‌ی خوشه‌برخورده آمده. فارسی را طبق قاعده‌ی دستوری آن و عربی را طبق قاعده‌ی دستوری آن به کار گیرد.

این‌که از دید عرب‌ها و زبان عربی چیزها و واژه‌ها دارای جنس استند، حتما نر یا ماده استند، به دید فارسی‌وان‌ها و زبان فارسی ارتباط نمی‌گیرد.