۱۳۹۹ مهر ۲۲, سه‌شنبه

یادداشتی برای ناتمامی (پایان‌ناپذیری/ ناکران‌مندی اندیشیدن)

این کتاب-جستار پایان ندارد، زیرا بحثِ اندیشیدن باز است، تمام نمی‌شود. مهم‌تر از همه این‌که ما دچار فقر اندیشه ایم؛ خیلی به اندیشیدن نیاز داریم. این نیندیشیدن بوده است‌که از عقلانیت، روشنگری، خرد انتقادی و مدرنیت عقب مانده‌ایم. جامعه‌ای‌که از عقلانیت مدرن باز می‌ماند، هیچ مورد مدرن دیگری در آن جامعه به صورت اساسی و پایه نهادینه نمی‌شود.

بنابراین، این کتاب با منطق بسته‌بندی‌شده ارایه نشده است‌که پایان آن با نتیجه‌گیری اعلام شود. جستار و یادداشت‌های این کتاب با منطق ناکران‌مندی و پایان‌ناپذیری اندیشیدن نوشته‌ شده‌اند تا هر جستار و یادداشت طرحی برای اندیشیدن و این کتاب تداومی برای اندیشیدن باشد.

به این معنا وقتی‌که خواننده‌ها جستار و یادداشت‌ها را می‌خوانند، دچار اندیشیدن شوند و بگویند که به این موارد در این کتاب اندیشیده نشده است یا به این موارد می‌شد/می‌شود به گونه‌های متفاوتی اندیشید. مطمین استم خواننده‌های جدی به مواردِ نیندیشیده‌ای‌که در این جستار و یادداشت‌ها پی برده‌اند، به آن موارد می‌اندیشند و درباره‌ی آنها می‌نویسند.

معنای جستار و طرح از تحقیق و پژوهش تفاوت می‌کند. تحقیق و پژوهش کار موردی و اعلام نتیجه از آن کار موردی است، اما جستار و طرح ایجاد پرسش، انتقاد روشنگرانه و اندیشیدن است. اندیشیدن پرداختنی ممکن به ابعاد جهان است. اندیشمند در این پرداختنِ ممکن بر لبه‌ی شمشیر راه می‌رود. زیرا کردار خطرناکی را انجام می‌دهد؛ کرداری چالش برانگیز. با انجام این کردار (اندیشیدن) معرفت پیشین و هستی‌شناسانه‌ی خود و جامعه را دچار چالش می‌کند؛ زیرا خود و افراد جامعه را به اندیشیدن درباره‌ی خود و مناسبات شان با جهان فرا می‌خواند.

افراد و جامعه برای هویت فرهنگی خویش تارهایی تنیده‌اند ‌که درون این تارهای تنیده، جهان کوچکی برای خود ساخته‌اند؛ جهان کوچکی‌که مناسبات آنها را نسبت به وسعت جهان محدود می‌کند. بنابراین نمی‌توانند به وسعت جهان بیندیشند یا چشم‌اندازی به سوی وسعت ناکران‌مند جهان بگشایند. وضعیت هستی‌شناسانه‌ا‌ی این گونه افراد و جوامع، مانند هستی‌شناسی جولا محدود به تارهای تنیده‌ی جولا است. اما خانه یا تارهای تنیده‌ی جولا اگر ویران شود، بار دیگر می‌تواند مانند گذشته تار بتند و خانه بسازد. اگر تارهای تنیده‌ی عقیدتی و فرهنگی این‌گونه افراد و جوامع ویران شود، دچار بحران معرفتی و هستی‌شناسانه می‌شوند؛ دیگر تار تنیده نمی‌توانند و خانه‌ی معرفتی ساخته نمی‌توانند.

بنابراین دچار سرنوشت قبیله‌ای‌ می‌شوند که چوب باریکی را می‌پرستیدند؛ فکر می‌کردند آن چوب محور جهان است‌که رابطه‌ی معرفتی و وجودی زمین و قبیله را با آسمان و خدای آسمانی برقرار نگه داشته است. متاسفانه تعدادی این رابطه‌ی معرفتی-اساطیری قبیله را ندانسته آن چوب را شکستاندند. پس از شکستاندن آن چوب، افراد قبیله دچار ویرانی معرفتی و هستی‌شناسانه شدند. افراد قبیله هر طرف پراگنده شده، گُم، نیست و نابود شدند. آن چوب شیرازه‌ی معرفت و هستی‌شناسانه‌ی افراد قبیله با خود، زندگی و جهان بود.

اندیشیدن و اندیشیدنی به‌موقع می‌توانست شیرازه‌ی معرفت وجودی آن قبیله را نسبت به معنای جهان و زندگی دچار تحول کند، اما این فرصت به افراد قبیله فراهم نشد. وضعیت معرفتی و هستی‌شناسی ما با انسان، زندگی و جهان مانند آن قبیله است. بنابراین پیش از این‌که در مناسبات مدرن جهان تارهای خام معرفت و هستی‌شناسی ما دچار گسست و بی‌معنایی شوند، باید بیندیشیم. با اندیشیدن است‌که می‌توانیم از تارهای خام معرفت و هستی‌شناسی محدود خود به معرفت و هستی‌شناسی گسترش‌یافته‌ی مدرن گذر کنیم.

دیگران نمی‌توانند یک قبیله و قوم را از تارهای تنیده‌ی معرفت بدوی شان نجات بدهند؛ باید خود افراد یک قوم و قبیله از مناسبت معرفتی و هستی‌شناسی محدود بدوی قبیله با جهان آگاه شوند. با این آگاهی است‌که می‌توانند مناسبت معرفتی و هستی‌شناسی محدود بدوی قبیله را نقد کنند و مناسباتِ معرفتی و هستی‌شناسی مدرنِ گسترش‌یافته را با انسان، زندگی و جهان برقرار کنند.

اگر آگاهی توسط افراد قبیله از درون معرفت بدوی محدود قبیله آغاز نشود و رونق نگیرد؛ قبیله از نظر فکری، اجتماعی و فرهنگی مدرن نخواهد شد و مناسباتِ معرفتی و هستی‌شناسی مدرن با انسان، زندگی و جهان برقرار نخواهد توانست. درصورتی‌که چشم به راهِ دیگران باشیم که بیایند چوب اعتقادی یا تارهای تنیده‌ی معرفت بدوی ما را بردارند که ما از نظر عقلی و معرفتی مدرن شویم، چندان ممکن نیست. دچار وضعیت گم‌شدگی و پراگندگی همان قبیله‌ای می‌شویم که چوب اعتقادی شان را شکستاندند.

جستارها و طرح‌های این کتاب کارکرد معرفت‌شناسانه و هستی‌شناسانه دارند، می‌خواهند دیدهای انتقادی به معرفت و هستی‌شناسی محدود بدوی جامعه بگشایند و با این دیدهای انتقادی، مناسبت‌هایی با معرفت و هستی‌شناسی مدرن برقرار کنند تا معرفت و هستی‌شناسی محدود بدوی جامعه‌ی ما دچار تحول شود.

هر جستار بنابه چشم‌اندازی برای چنین هدفی نوشته شده است. بنابراین نمی‌توان جستارهای این کتاب را به نتیجه موردی و مشخصی تقلیل داد. جستارها نتیجه‌محور نیستند، جستارها پرسش‌محور استند، می‌خواهند نسبت به معرفت و هستی‌شناسی محدود بدوی ما چالش‌های اندیشمندانه ایجاد کنند که منجر به اندیشیدن شوند. مهم‌تر این‌که این جستارها در پی اقناع خواننده‌ها و تبلیغ ایدیولوژی‌ای نیستند که موافقت خواننده‌ها را نسبت به اندیشه‌های مطرح در جستارها فراهم کنند. موافقت، اندیشه در پی ندارد. تفاوت دیدگاه درباره‌ی موضوع‌ها است‌که موجب مدارا و کثرت اندیشیدن می‌شود.

قصد جستارها از خواننده‌ها طلب اعلام موافقت نیست، بلکه با همه کم و کاستی‌هایی‌که دارند، خواننده‌ها را به اندیشیدن فرا می‌خوانند. اندیشیدن همیشه اندیشیدن درباره‌ی کم و کاستی‌ها است نه اندیشیدن درباره‌ی کمال و مطلقیت. اگر در مناسبات فکری، فرهنگی و اجتماعی انسان کم و کاستی وجود نمی‌داشت؛ اندیشیدن چرا وجود می‌داشت؟ کمال و مطلقیت استعاره‌ای برای کتمان کم و کاستی‌ها و نارسایی‌های فکری، فرهنگی و اجتماعی انسان است. بنابراین مهم درک و آسیب‌شناسی کم و کاستی‌ها و نارسایی‌های معرفتی و اجتماعی جامعه است.

اگر جامعه‌ای کم و کاستی‌ها و نارسایی‌های معرفتی و اجتماعی خود را درک نکند و به این کم و کاستی‌ها و نارسایی‌ها دیدگاهِ انتقادی پیدا نکند؛ آن جامعه اصلاح نخواهد شد و از نظر فکری، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی توسعه نخواهد یافت. معنای جامعه‌ی توسعه‌نیافته این است‌که افراد آن جامعه از نظر مناسبات عقلانی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مدرن دچار عقب‌افتادگی اند. معنای عقب‌افتادگی را همه می‌دانیم، به جامعه و کسانی گفته می‌شود که از نظر عقلی، آموزشی و فرهنگی مدرن پرورده نشده‌اند؛ دچار صغارت فکری اند.

یاددشت آخر کتاب روشنگری افسون. کتاب زیر چاپ است. 

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر