۱۳۹۸ آذر ۱۶, شنبه

حدود نقادی

نقادی معمولا معنای عام و خاص دارد. معنای عام این‌که درباره‌ی خوب و بد هرچه سخن بگوییم می‌تواند نقد باشد. اما نقادی به معنای خاص، نقادی تخصصی در علوم و رفتارهای مشخص اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. بنابراین نقاد باید کارشناس علم و رفتاری مشخص اجتماعی، سیاسی و فرهنگی باشد.
درست است‌که در جهان معاصر دو گونه نقاد داریم؛ نقادان متخصص و نقادان آماتور. نقادان متخصص بیشتر استادان دانشگاه و پژوهشگران نهادهای رسمی پژوهشی استند اما نقادان اماتور، افراد فرهیخته‌ای استند که در دانشگاه یا کدام نهاد پژوهشی‌ای کار نمی‌کنند. نقادی چه توسط استادان دانشگاه، چه توسط پژوهشگران نهادهای پژوهشی و چه توسط افراد آماتور ارایه شود؛ در هر صورت، نقادی حدودی دارد که حدود نقادی باید شناخته شود.
در این بحث، منظور از نقادی به معنای خاص؛ یعنی نقادی ادبی است. حدودی نقادی در علمی را چگونه می‌توانیم مشخص کنیم؟ طبعا حدود نقادی ارتباط می‌گیرد به حدود موضوع نقادی. یعنی نقاد حدود علم و رفتاری را که مورد نقادی قرار می‌دهد باید بشناسد. اگر نقاد حدود و چارچوب آن علم را نشناسد؛ نمی‌توان آن فرد را به معنای خاص کلمه‌ی «نقادی» نقاد گفت.
نقاد کسی است‌که سنجشی از علم و رفتاری ارایه می‌کند. اما پرسش اینجا است‌که با چه معیاری این سنجش را ارایه می‌کند؟ یعنی نقاد چگونه می‌تواند بگوید که اینجای کار بهتر است و اینجای کار دچار کاستی است. معیاری که نقاد می‌تواند برای نقادی در اختیار داشته باشد، این معیار نیز از قاعده و قواعد حدود علم مورد نقد می‌تواند استخراج شود. مثلا در نقد متن ادبی نمی‌توان از معیارهای نقادیی استفاده کرد که در نقد متن تاریخی استفاده می‌شود.
بنابراین معیارهای نقادی را در متن ادبی می‌توان عبارت از «استخراج قاعده و قواعد از چگونگی آفرینش متن‌های معتبر ادبی دانست و بعد این قاعده و قواعد را بر متن‌های دیگر برای نقد و سنجش تعمیم داد.» کتاب پویتکه‌ی ارسطو که از نخستین و مهم‌ترین کتاب‌های نقادی ادبی در جهان است؛ ارسطو در این کتاب معیارهای نقادی متن‌های ادبی تراژیدی و حماسه را از متن‌های معتبر تراژیدی و حماسی یونان استخراج می‌کند و بعد به اساس آن معیارها متن‌های تراژیدی و حماسی را مورد نقد و سنجش قرار می‌دهد. در ضمن آن معیارها را برای اصول نقادی متن ادبی قابل تعمیم می‌داند.
اما پرسشی می‌تواند مطرح شود، این‌که نویسنده‌‌ی خیلی با هوش و خلاقی متن ادبی‌ای را می‌آفریند که در آفرینش آن متن از قاعده و قواعدی خلاقانه‌ای ویژه و منحصر به خود استفاده می‌کند؛ پس چگونه می‌توان این متن را طبق معیارهای نقادی قبلی سنجید و نقد کرد؛ درحالی‌که در آفرینش این متن ادبی خلاق آن معیارها نقض شده است. در چنین رویداد ادبی‌ای نیاز به منتقد باهوشی است که بتواند معیارهای به کارگرفته‌شده در متن ادبی خلاق را شناسایی و معرفی کند. در صورتی‌که منتقد بتواند معیارهای به کاررفته در متن را شناسایی کند، این متن جایگاه «نوعی» پیدا می‌کند و نویسنده‌های بعدی از این معیارهای به کاررفته در این متن برای آفرینش متن ادبی بهره می‌برند. منتقدان نیز از معیارهای آفرینشی آن متن در سنجش و نقادی متن‌هایی‌که طبق سبک و نوع آن متن ارایه شده‌اند، کار می‌گیرند و آن معیارها را برای چگونگی ارایه‌ی متن‌های ادبی تعمیم می‌دهند.
معمولا موقعی‌که در یک جریان ادبی، متن ادبی خلاقی خلاف معیارهای شناخته‌شده‌ی جریان ادبی ارایه می‌شود؛ منتقدان از نخستین کسانی استند که اکثرا در قبال این متن ادبی خلاق موضع منفی می‌گیرند؛ چرا؟ برای این‌که منتقدان برای سنجش متن ادبی متر و معیار دارند؛ بنابه متر و معیار موجود، متن خلاق ادبی را متن ادبی نمی‌دانند. برای این رویکرد نقادی است‌که ژان‌پل سارتر در کتاب ادبیات چیست، منتقدان را نگهبان بایگانی‌ها می‌داند. به این معنا که منتقدان بیشتر بنابه معیارهای ارزشی گذشته و موجود در باره‌ی متن ادبی خلاقی سنجش و داوری می‌کنند.
 شعر نیمایی در آغاز دچار مخالفت منتقدان و استادن مطرح روزگار خود شد. زیرا شعر نیمایی قاعده و قواعد آفرینش شعر فارسی روزگار خود را نقض کرده بود و در آفریش شعر از قاعده و قواعد ابداعی استفاده کرده بود. منتقدان معیارهایی را که داشتند، طبق معیارهای آنها شعر نیمایی، شعر نبود. بنابراین چنان‌که نیاز به نویسندگان و شاعران پیشرو و خلاق داریم، نیاز به منتقدان پیشرو و خلاق نیز داریم که بتوانند خلاقیت‌های ابداعی را در آفرینش و تدوین متن ادبی بشناسند.
روزگار ادبی و فرهنگی ما روزگار ابداع، خلاقیت و تفاوت است. بنابراین منتقد در ضمن شناخت قاعده و قواعد آفرینش متن‌های ادبی موجود باید دانش و دریافت ابداع، خلاقیت و تفاوت قاعده و قواعد آفرینشی متن‌های خلاق را نیز داشته باشد تا بتواند معیارهای آفرینشی متن‌های خلاق را معرفی و دسته‌بندی کند. در ضمن منتقد باید با قاعده و قواعد آفرینشی ژانرهای ادبی پیشرو جهان آشنایی داشته باشد و آن قاعده و قواعد را در ادبیات کشور خود مطرح کند که مورد استفاده‌ی نویسنده‌ها و شاعران قرار بگیرد.
درصورتی‌که بخواهیم با این مبنا به نقادی ادبی در افغانستان توجه کنیم، متاسفانه تجربه‌ی نقادی ادبی مدرن را نداشته‌ایم. نمی‌گویم نقد وجود نداشته است؛ نقد به معنای عام وجود داشته است اما نقد به معنای محدود و مدرن کلمه شکل نگرفته و به گفتمان نقادی ادبی تبدیل نشده است. زیرا نقد ادبی باید می‌توانست آثار ادبی افغانستان را (داستانی و شعری) دسته‌بندی می‌کرد. هنوز چنین کاری صورت نگرفته است.
کتابی بنام نقد بیدل از علامه سلجوقی داریم. این کتاب، نقد به معنای مدرن کلمه نیست، بلکه نقد با رویکرد سنتی است. در دانشگاه کابل استاد قویم کرسی تدریس نقد ادبی را دارد. کتابی بنام مروری بر ادبیات معاصر افغانستان نوشته است. ایشان استاد من است. احترام استاد قویم را دارم. با استفاده از تعبیر ارسطو (اگر بحثِ حقیقت باشد؛ حقیقت را به استادم افلاطون، ترجیح می‌دهم) می‌گویم که این کتاب استاد قویم نه تاریخ ادبیات است و نه نقد ادبی است.
ما تا هنوز نمی‌دانیم که فلان شاعر یا داستان‌نویس متعلق به کدام جریان شعری و جریان داستانی است و به جریانی‌که تعلق دارد، در کدام رده می‌تواند قرار بگیرد. طبعا چنین دسته‌بندی‌ای از آثار ادبی به نقادی ادبی مدرن تعلق می‌گیرد که چنین نقادیی را ما نداشته‌ایم. نقادی‌هایی‌که در این سال‌ها از طرف ما (نسل بعد از بن) صورت گرفته است؛ نقادی‌هایی استند که چندان حدود و مبنا ندارند، بیشتر جسته و گریخته‌اند. در اکثر این نقدها روابط و مصلحت مطرح بوده است.
درکل نمی‌توان از نقادی روابط و مصلحت را حذف کرد. این گونه نقادی‌ها نیز می‌توانند برای معرفی و خوانش متن ادبی کمک کنند؛ اگرچه ممکن برای برخی از شاعران و نویسندگان جایگاه‌سازی صورت بگیرد. در هر صورت از این گونه نقادی‌ها نیز می‌توان در نقادی‌های علمی و دارای مبنا که برای دسته‌بندی متن‌های ادبی صورت می‌گیرد، استفاده کرد و جایگاه چنین نقادی‌های را نیز مشخص کرد. منظورم این است‌که از فقدان نقد کرده، نقادی جسته و گریخته و حتا با مصلحت می‌تواند بهتر باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر