۱۳۹۸ دی ۵, پنجشنبه

خوانشِ ساخت‌گرایانه از تولد روشنایی (یلدا و کریسمس)

در ساختگرایی بحث ساخت بنیادین و در زبان‌شناسی چمیسکی بحث ژرف‌ساخت مطرح است. ساخت بنیادین چیست؟ ساخت بنیادین به این معنا است، آنچه را که ما متکثر میبینیم ساختگرا همه را یکی می‌بیند. مثلا ما می‌گوییم یک میلیون خشت، اما ساختگرا می‌گوید یک خشت. چرا؟ برای این‌که ساخت‌گرا می‌گوید قاعده‌ی ساخت همه‌ی خشت‌ها یکی است. شناختی‌که پراپ از قصه‌ی پریان ارایه کرد و استراوس از اساطیر ارایه کرد. در زبان‌شناسی چمیسکی دستور همگانی زبان و ژرف‌ساخت جمله‌ها مطرح است. دستور زبان همگانی به‌گونه‌ای همان ساخت بنیادین زبان است. یعنی همه‌ی زبان‌ها به دستور همگانی زبان که دستور ذهنی است خلاصه می‌شوند. جمله‌ها نیز دارای ژرف‌ساخت‌اند که با گشتار به روساخت (جمله‌ها) تبدیل می‌شوند.
این بحث را برای درک زادروز شخصیت ارکی‌تایپ (کهن‌الگو) مطرح کردم. کهن‌الگو در روان‌شناسی یونگ نیز همان مطالعه‌ی ساخت‌بنیادین ناخودآگاه جمعی است. اکثری از شخصیت‌های مذهبی و دینی باستان به‌عنوان شخص واقعی وجود نداشته‌است؛ رویدادها و مناسباتی بعدا جنبه تشخص و شخصیت پیدا کرده‌اند و جایگاه کهن‌الکویی یافته‌اند. همه‌ی این رویدادها به یک جمله‌ی معنادار در ذهن بشر خلاصه می‌شود: «پیروزی روشنایی بر تاریکی یا تولد و زاده‌شدن روشنایی از تاریکی».
بنابراین، برداشت خیر و شری را می‌توان به درک بشر از رویداد طبیعی شب و روز خلاصه کرد. به تعبیر عام که می‌گویند «پس از هر تاریکی‌، روشنایی‌ای هست.» در حقیقت، مناسبت زادروز شخصیت‌های کهن‌الگو تکرار همین جمله است‌که پس از هر تاریکی‌، روشنایی‌ای هست. برای این‌که درک این جمله، جنبه‌ی تجسم و تشخص پیدا کند، باید دچار شخصیت‌انگاری شود.
کهن‌ترین جنبه‌ی شخصیت‌انگارانه‌ی این جمله را که پس از هر تاریکی‌ای، روشنایی‌ای هست یا روشنایی زاده می‌شود؛ در فرهنگ بشر به تولد میترا ارتباط می‌گیرد. میترا خورشید و روشنایی معنا می‌دهد اما شخصیت انسانی نیز دارد. چرا؟ به این دلیل که بشر برای درک‌پذیر کردن رویدادها، رویدادها را تشخص (شخصیت‌انگاری) می‌بخشید. بعد رویداد را به روایت تبدیل می‌کرد.
معنای رویداد میترا تولد روشنایی و چیره‌شدن روشنایی بر تاریکی است. تولد عیسا و هر شخصیتی دیگر تکرار همین تصور تولد روشنایی و چیرگی روشنایی بر تاریکی است. اما دقیقا کهن‌الگو این تکرار را نمی‌دانیم. احتمال دارد که کهن‌الگو این تکرار (تولد روشنایی از تاریکی و بعد چیره‌شدن روشنایی بر تاریکی) به دوره‌‌ای از چگونگی زندگی زمین ارتباط بگیرد که متعلق به دوره‌ی چندهزار ساله‌ی یخ‌بندان زمین باشد. بشر به سختی توانست از این دوره، جان سالم بدر ببرد. ساخت ذهنی خیر و شری روشنایی/تاریکی، گرما/سرما و... بشر در این دوره شکل گرفت و تا هنوز از نظر فرهنگی خود را تکرار می‌کند. بنابراین جشن کریسمس، جشن یلدا و... تکرار همین تصور «تولد روشنایی و چیره‌شدنِ روشنایی بر تاریکی» است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر