۱۳۹۸ اردیبهشت ۲, دوشنبه

نگاهِ ساختاری* به «سوءِ خوانش» (مجموعه‌مقاله‌های نصیر آرین)

 نقادی در ادبیات معاصر افغانستان
معمولا در ادبیات معاصر امروز دو گونه نقادی وجود دارد: نقادی رسمی و دانشگاهی و نقادی غیر رسمی و آماتور. منتقدان رسمی و دانشگاهی بیشتر مقاله‌هایی دارای ساختار رسمی و دانشگاهی می‌نویسند که در واقع بررسی اسناد و ارایه‌ی منبع است. این گونه نقادی بیشتر کار آرشیفی است. مقاله، ساختاری از قبل تعیین‌شده دارد. منتقد سند بررسی می‌کند و سرانجام از بررسی سند منبع ارایه می‌کند.
متاسفانه این رویکرد، از نظر ساختاری، بی‌روح و تکراری شده‌است که از ده‌ها مقاله، تنها یک مقاله می‌تواند دریافتی قابل تامل داشته‌باشد. اکثریت منتقدان ساختار، شیوه و تکنیک را رعایت می‌کنند و با رعایت ساختار و شرایط، مقاله‌ی دانشگاهی و رسمی بیرون می‌دهند.
در برابر مقاله‌های رسمی و دانشگاهی، مقاله‌های غیر رسمی و آماتور است. به اساس تعریف علمی مقاله، این مقاله‌ها را نمی‌توان مقاله گفت، زیرا شرایط ساختاری و رسمی مقاله را ندارند. بنابراین بهتر است این مقاله‌ها را خوانش، نوشتار، جستار و... عنوان داد.
قصد داوری ندارم که مقاله‌های دانشگاهی بهتر است یا خوانش‌های آماتور و غیر رسمی. اما دیده شده‌است‌که منتقدان آماتور در نقد و بررسی ادبیات معاصر پیشروتر از منتقدان دانشگاهی و نویسندگان مقاله‌های دانشگاهی و رسمی استند. این منتقدان استند که ادبیات معاصر را معرفی کرده‌اند و بر تحول ادبیات تاثیر گذاشته‌اند. نیما، شاملو و... به‌نوعی از منتقدان آماتور بودند نه از منتقدان دانشگاهی که مقاله‌های دانشگاهی و رسمی بنویسند.
اگر به نقادی در ادبیات افغانستان توجه کنیم؛ واقعیت این است‌که در هر دو عرصه، نقد ادبی اساس و جنبه پیدا نکرده‌است. اگر بگوییم کاملا نقد نیست، شاید حکم مطلق کرده‌ایم که چنین حکمی می‌تواند خود مساله باشد؛ زیرا گاه و ناگاه نقدهایی نوشته می‌شوند. اما اگر بگوییم نقد هست، این ادعا نیز مساله‌برانگیز است؛ مساله‌برانگیز به این اساس است‌که به چه تعریفی نقد هست.
بنابراین می‌توانیم بگوییم نقد هست اما نقد به عنوان گفتمانی دارای چارچوب و تاثیرگذار که بتواند بر ادبیات تاثیر بگذارد و موجب تحول ادبیات شود، شکل نگرفته‌است. نقد کار یک نفر یا دو نفر نیست؛ نقد کارکرد گفتمانی و شبکه‌ای دارد. باید مجله‌های نقادی و تخصصی باشد، افراد متخصص و فعال باشد، ناشرانی در این راستا فعال باشد، روزنامه‌ها و هفته‌نامه‌هایی ستون‌هایی برای نقد ادبی و معرفی کتاب داشته‌باشد و... که بتوانیم از گفتمان نقد ادبی به‌عنوان فرایند، سخن بگوییم.
در این دو دهه تعدادی از شاعران بر شعرهای یک‌دیگر شان نقدهایی نوشتند که در نشریه‌ها چاپ شدند. اما این نقدها چندان تاثیرگذار نبودند که گردآوری شوند و به‌عنوان منبع در اختیار خوانندگان قرار بگیرند و بتوانند بر مناسبات ادبی تاثیر بگذارند. این نقدها بیشتر مناسبتی برای چاپ یک مجموعه‌شعر بودند که نوشته شدند و کارکرد یک‌بار مصرف داشتند.
تا جایی‌که من در جریان استم چهار مجموعه مقاله که نقد ادبی بوده‌است، در این سال‌ها چاپ شده‌است. مواجهه با متن از یامان حکمت، خوانش متن از من، یک مجموعه‌مقاله از شادروان عمران راتب و یک مجموعه مقاله از علی پیام. هر چهار این مجموعه‌مقاله‌ها خوانش‌ها و نقدهای آماتور بوده‌اند که شامل نقد شعر، نقد داستان و نقد کتاب استند. در این میان نقد شعر بیشتر از نقد داستان و نقد کتاب بوده‌است.
سوءِ خوانش را می‌توان پنجمین مجموعه‌مقاله‌ی نقد در افغانستان دانست. قصد بررسی و سبک و سنگین‌کردن این مجموعه‌مقاله‌ها را ندارم فقط برای نقادی انجام‌شده در این سال‌ها از این مجموعه‌مقاله‌ها یادآوری شد. درحالی‌که قبل از این دو دهه نیز مجموعه‌مقاله‌های نقد ارایه شده‌است‌که از آنها یاد نشد. زیرا منظور از فعالیت نقد ادبی در این دو دهه بود.

برداشت از عنوان کتاب
انتخاب عنوان برای من خیلی جذاب بود. به این دلیل که به‌نوعی برداشتی پساساختارگرایانه و پسامدرن را تداعی می‌کند. بنابراین پیش‌فرض من از عنوان درباره‌ی کتاب این بود که این مجموعه‌مقاله شاید خوانش و جستارهای آماتور در نقد آثار ادبی باشد. مقدمه‌ی مجموعه‌مقاله نیز با رویکرد هستی‌شناسانه و جستارگونه نوشته شده‌است؛ تا درباره‌ی معرفی مقاله‌ها، موضوع مجموعه‌مقاله‌ها که نقد است، باشد؛ بیشتر به امر نوشتن و جایگاهِ نوشتن در درگیری‌های نویسنده پرداخته است؛ این‌که چرا می‌نویسیم.
پاسخ‌های تاویلی از این‌که چرا می‌نویسیم در این مقدمه ارایه شده‌است‌که این پاسخ‌ها نیز هستی‌شناسانه استند. مقدمه با قولی آغاز می‌شود که من این قول را در کتاب نقد و حقیقت رولان بارت خوانده بودم. اما در این مقدمه این قول از کافکا نقل شده‌است. طبعا نویسنده‌های مدرن فکرهای مشترک باهم زیاد دارند که مشابه اند.
اما از مقدمه که وارد کتاب می‌شوی، می‌بینی که کتاب، شامل انواع مقاله‌ها است؛ فقط خوانش و جستار و تاویل نیستند که پساساختار و پست‌مدرن باشند. به نظر من اگر مقدمه درباره‌ی موضوع نقد در افغانستان می‌پرداخت یا به نقد این چهار مجموعه‌مقاله می‌پرداخت، شاید بهتر بود؛ حداقل به خواننده چشم‌اندازی از وضعیت نقد ارایه می‌شد؛ در ضمن دیدگاهِ انتقادی نویسنده را در قبال کارهایی‌که صورت گرفته‌است، نشان می‌داد؛ مهم‌تر از همه این‌که موضع و جنبه‌ی گفتمانی به نقد گشوده می‌شد.
ما می‌توانیم از دو گونه نقد سخن بگوییم: نقد شعر و داستان وَ نقدِ نقد یعنی خود نقد باید موضوع نقد قرار بگیرد؛ این‌که خود نقد موضوع نقد قرار بگیرد، بحث نقد گشوده‌تر می‌شود و به گفتمان نقد نزدیک‌تر می‌شویم. این‌که بگویم نقد وجود ندارد یا نقد وجود دارد؛ از نظر گفتمان نقد ادبی چندان راه به جایی نمی‌بریم؛ اگر به این پرسش‌ها پاسخ بدهیم که چرا وضعیت نقد در افغانستان این‌گونه است؟ مشکل در نقدهایی ارایه‌شده در چیست؟ و نقد را آسیب‌شناسی کنیم در حقیقت به موضوع نقد و توسعه‌ی فهم نقد بیشتر کمک کرده‌ایم.
به برداشت من از نظر فهم مدرن، ادبیات نقادی ما دچار فقدان فهم و نظریه است. اگرچه در این مجموعه‌مقاله، گاهی به صورت گذارا به این مورد اشاره می‌شود که این اشاره‌ها چندان بسنده نیست؛ زیرا همه‌ی ما به نوعی این سخن را می‌گوییم که نقد ادبی در افغانستان فاقد مبنای نظریه‌های ادبی و فلسفی است. من نیز این سخن را در «دانایی‌های ممکن متن» گفته‌ام. اما این سخن کاویده، بررسی و گشوده نشده‌است.
اکنون فکر می‌کنم که گفتن این سخن که نقد ما فاقد مبنای تیوریک است؛ به گونه‌ای رفع مسوولیت و شانه بالا انداختن در برابر نقد است؛ زیرا درصورتی‌که می‌دانیم چنین است، پس چرا خود ما این مسوولیت را نمی‌پذیریم و به این موضوع، آسیب‌شناسانه برخورد نمی‌کنیم و این سخن «نقد ادبی ما از فقدان نظریه‌ی ادبی رنج می‌برد» را به مساله تبدیل نمی‌کنیم و درباره‌ی این مساله، پژوهش نمی‌کنیم و مساله را حل نمی‌کنیم؛ فقط می‌گوییم و می‌گذریم. یعنی این‌که به من چه! از من گفتن بود که گفتم.

نوعیت مقاله‌ها
 من مقاله‌هایی این مجموعه را از نظر ساخت به سه گونه تقسیم‌بندی کرده‌ام: مقاله‌های دانشگاهی و رسمی، مقاله‌های نیمه‌دانشگاهی و رسمی و خوانش‌ها و تاویل‌های آماتور.
منظور از مقاله‌های دانشگاهی مقاله‌هایی است که چکیده، کلیدواژه، مقدمه، بدنه، نتیجه و منبع دارد. مقاله‌های نیمه‌دانشگاهی مقاله‌هایی را درنظر گرفته‌ام که ساخت کامل مقاله‌ی دانشگاهی را ندارد اما منبع دارد. منظور از خوانش و تاویل این است‌که منتقد خود را با یک شعر و متن ادبی درگیر کرده‌است؛ برداشت و تاویل خویش را از آن متن ادبی ارایه کرده‌است. اگر از کسی قولی ارایه کرده‌است؛ آن قول طوری ارایه شده‌است‌که منتقد از پشتوانه‌ی حافظه‌ی اطلاعاتی خود استفاده کرده و با استفاده از آن قول استنباط و استخراج را خود را داشته‌است‌که این استنباط و استخراج را از کسی دیگر نگرفته است، بلکه این استنباط و تاویل از آن قول، از خودش است؛ مهم نیست‌که این استنباط درست است یا نیست.
اصولا استنباط و تاویل از آرای دیگران قابل آزمون و خطا نیست، زیرا بیشتر ارتباط می‌گیرد به استدلال و استنباط کسی‌که از قول و آرایی تاویلی ارایه می‌کند و آن تاویل را برای تفهیم نظر خود استفاده می‌کند و به کار می‌بندد. این‌گونه به کارگیری آرا و قول فیلسوفان و دانشمندان، کاری ساده نیست؛ از دست هر کس برآمده نیست. از دست کسانی برآمده است‌که مطالعات گسترده داشته‌باشند و با نظریه‌ها و آرای فیلسوفان گلنجار رفته‌باشند و دچار تامل و اندیشه شده‌باشند.
از این نگاه است‌که می‌گویم خوانش‌ها و تاویل‌ها (جستارهای آماتور) خلاق و پیشرَو استند. کتابی در ایران توسط دکتر سیاوش جعفری بنام «شعر نو در ترازو تاویل» تدوین و تالیف شده است؛ در این کتاب غیر از خوانش‌ها درباره‌ی شعر نو هیچ مقاله‌ی دانشگاهی و نیمه‌دانشگاهی آورده نشده‌است.
اگر نوعیت این مجموعه‌مقاله‌ها را به اساس محتوا و موضوع درنظر بگیریم می‌توانیم مقاله‌ها را به دو دسته تقسیم کنیم؛ مقاله‌هایی‌که به نقد شعر معاصر پرداخته‌اند و مقاله‌هایی‌که به نقد شعر و ادبیات کلاسیک پرداخته‌اند. مقاله‌هایی نقد ادبیات و شعر کلاسیک را نیز می‌توان به دو دسته تقسیم کرد؛ مقاله‌هایی‌که مفهوم‌محور استند مانند مقاله‌های آیا حکایت همان قصه است، سنایی حکیم یا عارف و اگزیستانسیالیسم و دیدگاه عرفانی و مقاله‌هایی‌که مشخصا به شعر و ادبیات کلاسیک پرداخته است، مانند مقاله‌ی یک ترفند زبانی برای تفکیک ژانرها.
من وارد بحث مقاله‌ها نمی‌شوم چون باید به هر مقاله جداگانه پرداخت و بحث کرد؛ زیرا مقاله‌هایی هست که می‌شود درباره‌ی موضوع مطرح در آن بحث کرد؛ مثلا مقاله‌ی سنایی حکیم یا عارف و مقاله‌ی اگزیستانسیالیم و دیدگاهِ عرفانی. عجالتا برخوردم با مجموعه‌مقاله‌ها به محور معرفی می‌چرخد نه بر محور بحث و ابراز نظر. در فرصتی در هر دو مورد بحث خواهم کرد.

دسته‌بندی مقاله‌ها
اگر نگاهی به تدوین مجموعه‌مقاله‌ها داشته‌باشیم، می‌توان گفت در تدوین مقاله‌ها چه از نظر ساخت و چه از نظر موضوع و محتوا چندان توجه صورت نگرفته‌است؛ زیرا بدون هیچ دسته‌بندیی ساختی یا محتوایی مقاله‌ها پیهم انداخته شده‌اند. مقاله‌ها می‌توانست از نظر ساختی دسته‌بندی شوند. مقاله‌هایی دانشگاهی و رسمی در یک بخش، مقاله‌های نیمه‌دانشگاهی در دیگر بخش و مقاله‌هایی‌که رویکرد تاویل و خوانش را داشتند، در بخشی دیگر قرار می‌گرفتند و تدوین می‌شدند.
اگر این‌گونه دسته‌بندی نمی‌شدند، می‌توانست دسته‌بندی موضوعی شوند یعنی کلاسیک و معاصر. مقاله‌هایی آیا حکایت قصه است، یک ترفند زبانی برای تفکیک ژانرها، سنایی حکیم یا عارف و اگزیستانسیالیم و دیدگاهِ عرفانی در یک بخش و مقاله‌هایی سیالیت مولوی وارگی در شعر روح‌الله بهرامیان، خوانش و تحلیل شعر عفیف باختری و دو نقد درباره‌ی مجیب‌الرحمان (منظور همو دروازی‌بچه است‌که در دفتر سخنگویان وزارت معارف به کمک استاد عطا کارمند بالمقطع مقرر شده‌بود) در بخشی دیگر قرار می‌گرفت.
اما در دسته‌بندی مقاله‌ها هیچ پیش‌فرضی درنظر گرفته نشده‌است؛ اگرچه این عدم دسته‌بندی نمی‌تواند مشکلی خاص برای کتاب باشد؛ درصورتی بنابه پیش‌فرضی، مطالب دسته‌بندی و تدوین می‌شدند، بهتر از این شکلی بود که فعلا ارایه شده و هست.

جایگاهِ سوءِ خوانش در نقادی
اگر دچار قضاوت کلی و حکم نشده‌باشم، سوءِ خوانش نیز می‌تواند در رده‌ی همان چهار مجموعه‌مقاله‌ی قبلی قرار بگیرد و این مجموعه‌مقاله، پنجمین مجموعه‌مقاله در باره‌ی نقد شعر باشد که شامل نقد ادبیات کلاسیک و شعر معاصر است. چهار کتاب قبلی همه نقد داستان و شعر معاصر استند.
آنچه‌که در مجموعه‌مقاله‌ی سوءِ خوانش مهم است، رویکرد نظری مقاله‌ها است. منتقد خواسته‌است‌که مبنای نظری نقد خویش را معرفی کند و به اساس مبنای نظریی مشخص، موضوع مورد نقد را نقد کند. از طرف دیگر این نقدها پروژه‌هایی صنفی دوره‌ی دکتری استند که در ارایه و پرداخت این مقاله‌ها در صنف ابراز نظر شده است و با این ابراز نظر، مقاله‌ها هرچه بیشتر می‌تواند جنبه‌ی مستدل و علمی پیدا کرده‌باشد.
بنابراین چه از نظر رویکرد نظری، چه از نظر روش و چه از نظر اطلاعات، مقاله‌ها می‌توانند به خواننده‌های نقد ادبی در افغانستان مفید و قابل استفاده باشند. اگرچه من فشرده‌ی مقاله‌ی سنایی حکیم یا عارف و مقاله‌ی سیالیت مولوی وارگی در شعر استاد روح‌الله بهرامیان را خوانده‌بودم. مقاله‌های دیگر این کتاب را تازه خواندم، استفاده کردم.
نویسنده گاهی به وضعیت نقد ادبی در ادبیات افغانستان نیز اشاره می‌کند که این اشاره‌ها نیز مهم استند. در مقاله‌ی اگزیستانسیالیسم و دیدگاهِ عرفانی به وضعیت نقد و نظریه در دانشگاه‌های افغانستان اشاره می‌کند و می‌گوید که بحث نقد در ادبیات افغانستان سنتی و کلیشه است. کسانی‌که بخواهند نظریه‌های ادبی معاصر را مطرح کنند؛ گفتمان غالب نقد سنتی بر این افراد مجال نمی‌دهد که این افراد نظریه‌های معاصر را مطرح کنند. این اشاره می‌تواند درست باشد اما باید تاکید کنم ما نیز چندان به خود زحمت نمی‌دهیم که گفتمان سنتی نقد را مدون و جدی مورد نقد قرار بدهیم؛ بلکه فقط می‌گوییم.
در مقاله‌ی تحلیل شعر معصومیت سنگ‌ها نصیر آرین به افرادی‌که گاه گاهی ادعای نقد و نظر دارند؛ به ویژه به مد یاقوب (منظور بچه‌ی جواهر است) به صورت کنایی اشاره می‌کند و می‌گوید نقدش به اساس حب و بغض و افترا است اما توضیح نمی‌دهد که چرا و چگونه. به یک مصاحبه‌ی هارون مجیدی که با مد یاقوب درباره‌ی تاثیر شاملو در شعر افغانستان صورت گرفته، اشاره می‌کند. این مصاحبه در فصلنامه‌ی «آنگاه» که ویژه‌ی شاملو است، در ایران نشر شده‌است. در ایران و افغانستان از این مصاحبه استقبال شد.
اشاره‌ی نصیر آرین این است‌که گویا مد یاقوب در این مصاحبه دروغ گفته‌است؛ زیرا مد یاقوب درباره‌ی آشنایی‌اش با شاملو از وقتی سخن گفته که آن وقت پشت گوسفندان پدرش بوده‌است. تا جایی‌که من این مصاحبه را خوانده‌ام متوجه‌ی چنین ادعای مد یاقوب در این مصاحبه نشده‌ام. مد یاقوب در این مصاحبه گفته پیش از این‌که وارد دانشگاه شود به نام شاملو و تعدادی از شاعران ایرانی آشنا بوده‌است. یعنی از سال 80 خورشیدی. اما شناخت جدی‌اش از شاملو در جریان دانشجویی و بعد از دانشجویی کامل‌تر شده‌است. فکر نکنم این ادعای مد یاقوب خیلی بی‌اساس و ناممکن باشد. این گونه نگاهِ انتقادی به مد یاقوب با آنکه ضمنی و کنایی است، می‌تواند خالی از فایده نباشد اما بهتر است واضح، مستند و مستدل ارایه شود. من تاکید ندارم که نقد و نظرهای مد یاقوب خالی از اشتباه استند، اما افرادی که بر نقد و نظر کسی نقد وارد می‌کنند باید واضح، مستند و مستدل نقد کنند تا فرد مورد نقد و دیگران بتوانند از نقد طرف استفاده کنند.
به این اشاره‌هایی‌که نصیر آرین به طور ضمنی و کنایی به کارهای مد یاقوب داشته‌است؛ وضاحت نداشت، فقط اشاره‌های کنایی بود. نمی‌شد از این اشاره‌ها استفاده‌ی اصلاحی کرد. بنابراین خواهش من از نصیر آرین این است‌که در فرصتی به این اشاره‌ها بیشتر بپردازد تا جنبه‌ی نقادی پیدا کند و بتوان از آن نقد استفاده کرد.
به هرصورت من به عنوان کسی‌که بخشی از زندگی‌ام به دانشجویی ادبیات گذشته‌است، از نشر مجموعه‌مقاله‌ی سوءِ خوانش استقبال می‌کنم و این کتاب را پله‌ای به سوی نزدیک‌شدن گفتمان نقد ادبی در افغانستان می‌دانم. به این باور استم که شکل‌گرفتن نقد ادبی، نتیجه‌ی تلاش مشترک افراد است؛ هیچ فردی به تنهایی نمی‌تواند گفتمان نقد ادبی را شکل بدهد. دور نمی‌رویم در همین ایران، حسین پاینده، شفیعی کدکنی، رضا براهنی، سیروس شمیسا و بسیاری‌هایی دیگر با تالیف و ترجمه توانسته‌اند نسبتا به گفتمان نقد ادبی در ایران شکل بدهند.  

یادداشت: واژه‌ی «ساختار» در عنوان به فلسفه و نظریه‌ی ساختارگرایی ارتباط ندارد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر