tag:blogger.com,1999:blog-84113711797044284662024-02-24T06:33:27.647+04:30یعقوب یسناyasnayaqubhttp://www.blogger.com/profile/16815464623099128953noreply@blogger.comBlogger364125tag:blogger.com,1999:blog-8411371179704428466.post-57726365063895191692024-01-30T16:05:00.010+04:302024-02-06T20:48:37.255+04:30صالح جهش، شیادی که حتا از جیب پدر پیرش دزدی میکرد<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"></p><h2 dir="rtl" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: right; unicode-bidi: embed;"><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; font-weight: normal; line-height: 150%;">صالح در این اواخر به کمک چند نفر، چرندنامهای نوشته استکه
از نظر ساختاری و محتوایی نه تاریخ است و نه خاطره و نه کتاب. زیرا کتاب از خود
ناشر دارد و باید انتشاراتی آن را نشر کرده باشد. در غیر آن هر نوشتهای بی سر و
ته، کتاب نیست، چرندیاتی استکه تعدادی از افراد طبق سلیقهی خود، عقدههای شخصیشان
را در دهان صالح دادهاند و بنام صالح بیرون دادهاند. این لوده بدون اینکه مسایل
فنی و تخصصی را درک کند، خوش شده که کتاب بنامش نوشته شده است. این
چرندنامه، عقدهی صالح و چند نفر دیگر استکه گپ به دهان صالح دادهاند و اتهام به
افرادی است که با آنها مشکلات شخصی دارند. من از قادر و علی احمد دفاع نمیکنم،
اما صالح با قادر مشکل شخصی دارد، به قادر اتهام بسته است. صاحب نظر سنگین با علی
احمد و قادر مشکل شخصی دارد و بنابراین صالح که چوکره و زبانچهی صاحب نظر است،
بر اساس دیکتهی صاحب نظر به علی احمد نیز اتهام زده است. اینکه دربارهی علی
احمد و قادر چه انتقادهایی میتواند وجود داشته باشد، سر جای خود است، اما در این
مورد، صالح و صاحب نظر بنابر مشکل شخصی، حکم کردهاند. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEha0sGTQ7W72wigz8-K7h6eVAe5C0WOAwBhW1M12uGF7dCv4CsN5hkS8nxbP1CSvegVPECikYE6jTvNQav3-kf9nO_cNrec2qdf2KsXKxGruI1mrKMLJSeEXfLtWwYK4JbtNS8n2VwNXMnad3wy2qRJ5K2BL1fac4GLoH9TuGxuZ9AgWk2QBaLMdcpNsK0/s274/%D8%B5%D8%A7%D9%84%D8%AD%20%D8%B4%DB%8C%D8%A7%D8%AF.jpg" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" data-original-height="274" data-original-width="174" height="274" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEha0sGTQ7W72wigz8-K7h6eVAe5C0WOAwBhW1M12uGF7dCv4CsN5hkS8nxbP1CSvegVPECikYE6jTvNQav3-kf9nO_cNrec2qdf2KsXKxGruI1mrKMLJSeEXfLtWwYK4JbtNS8n2VwNXMnad3wy2qRJ5K2BL1fac4GLoH9TuGxuZ9AgWk2QBaLMdcpNsK0/s1600/%D8%B5%D8%A7%D9%84%D8%AD%20%D8%B4%DB%8C%D8%A7%D8%AF.jpg" width="174" /></a></div><p></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; font-weight: normal; line-height: 150%;">صالح به من در این چرندنامهی خود اتهامهایی را بسته استکه
بر اساس مشکل شخصیش این کار را کرده و خواسته عقدهگشایی کند و احساس حقارت خود را
در برابرم بیان کند. زیرا صالح بهعنوان برادر بزرگ ناتنی و اندرم، همیشه در برابر
جایگاه و شهرت من احساس حقارت میکند و تا افغانستان بود به من تملق میکرد که به
او کمک کنم. صالح یک روز خانهام آمد و با تملق زیادی گفت در وزارت دفاع کسی مرا
در نظر نمیگیرد، زیرا حمایتگر قومی ندارم. برادرانم شاهد این صحنه استند. من به
صالح توسط اسدالله سعادتی وکیل پارلمان کمک کردم و سعادتی او را به جوهری معرفی
کرد و تا اینکه صالح برای تحصیل به هند رفت و از هند که آمد همچنان برای فرصتطلبی
و مصلحت شخصیش به خانهی من رفت و آمد داشت و بعد از درگذشت پدرم نیز به خانهی من
میآمد. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; font-weight: normal; line-height: 150%;">صالح به تمام معنا یک فرصتطلب، استفادهجو، شیاد و دروغگو
است. سالها پیش پدرم بنابر مشکلی در یکی از زمستانها به کابل آمد تا زمستان را
در خانهی صالح سپری کند، متاسفانه صالح پولی که پیش پدرم بود، پولش را دزدی کرد و
پدرم را از خانه بیرون کرد. خدا خیر بدهد سخیداد خان را که آن زمستان به پدرم در خانهی خود جای داد و شغلی برای پدرم پیدا کرد. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; font-weight: normal; line-height: 150%;">صالح در دورهی طالب قبلی، میخواست پدرم را فریب بدهد که
پدرم زمین و گوسپندانش را بفروشد و به او بدهد تا صالح با خانوادهاش برود خارج و
بعد پدرم را بخواهد. ما فهمیدم که این شیاد، دروغ میگوید، بنابراین پدرم را
فهماندیم که این کار را نکند. صالح که در این نیرنگ، دندانش به سنگ خورده بود، از
نیرنگ دیگری استفاده کرد. پدرم سالانه، برههای گوسپندانش را کابل میبرد که
بفروشد. برهها را به کابل برد و فروخت، اما صالح، پدرم را شب به خانهاش برد و
صبح آن شب که پدرم برمیخیزد، متوجه میشود، پول برههایش در جیب کرتیش نیست، به
صالح میگوید که پولم نیست، صالح میگوید که پسرش گیو امشب از خانه فرار کرده و
پول را او دزدی کرده است. این سازماندهی را خود صالح کرده بوده که پسرش را از
خانه بیرون کند تا دزدی بنام او شود. وقتی پدرم از کابل به دره آمد، بسیار ناراحت
بود، زیرا زحمت یکسالهاش گم شده بود، تشویش میکرد خرج و مصرف زمستان را چگونه
پیدا کند. پدرم فکر کرد، شاید صالح درست گفته و پسرش گیو، پول را دزدی کرده است.
متاسفانه، سال آینده نیز صالح پدرم را خانه برد و بازهم پول پدرم را دزدی کرد و
بنام گیو پسرش کرد. این بار گیو دره آمد، پرسیدیم که پول را گرفتی، کجا کردی؟ گیو
گفت من یک روپیه از خانه نگرفتهام، مرا هر دو بار از خانه کشیدند که دزدی پول به
نام من شود. صالح با شنیدن این حرف پسرش، او را مورد لت و کوب قرار داد و پسرش مدتها
از خانه فراری بود. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; font-weight: normal; line-height: 150%;">بنابر برخی از ملاحظهها وارد جزییات خانوادگی نمیشوم، اگر
لازم شد آن موارد را مستند ذکر خواهم کرد. اما این را باید بگویم سالها است صالح
از ما جدا است و خانوادهی ما و صالح یکی نیست. پدرم از وقتی که با مادر من ازدواج
کرده است، دو فرزند خانم قبلیش که یکی از آنها همین صالح است، از ما جدا شده است
و خانوادهی خود را داشته است. خانوادهی ما شامل پدرم و برادران و خواهرانم میشده
است، که هیچکدامی از برادران و خواهرانم از صالح راضی نیستند و همسو و همنظر با
صالح نیستند و صالح از نام خانوادهی ما سوءاستفاده میکند. <o:p></o:p></span></p>
</h2><h2 style="line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0.0001pt; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;"><span style="font-weight: normal;">صالح تنها به پدرم خیانت نکرده است، به ابراهیم آرزو نیز
خیانت کرده است، زیرا پس از مرگ ابراهیم آرزو، دولت به فرزندان ابراهیم آرزو یک
اپارتمان داد، اما از آنجاییکه فرزندان ابراهیم آرزو کوچک بودند، آن خانه را
صالح بنام خود کرد. درحالیکه حقیقت این است، تنها کسی بیشترین حمایت را در
خانوادهی ما از ابراهیم آرزو دریافت کرده، صالح است. اگر ابراهیم آرزو این آدم را
حمایت نمیکرد، صالح را کسی به عنوان پیاده هم در وزارت دفاع نمیگرفت. اگر صالح
ذرهای وجدان و به ابراهیم آرزو احترام داشته باشد، خانهی ابراهیم آرزو را به
فرزندان ابراهیم آرزو پس میدهد. </span><o:p></o:p></span></p></h2><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; font-weight: normal; line-height: 150%;">در دورهای که دفاتر جدید امامتی رویکار شدند، صالح با
استفاده از نام ابراهیم آرزو خود را با دفاتر امامتی نزدیک کرد و شماری از مقامات
کنسل برای نام ابراهیم آرزو از صالح حمایت کردند و صالح توانست پسر خود را در
کمپنی مخابراتی روشن در موقف خوب مقرر کند. اما صالح پس از چند مدتی با استفاده از
موقف پسرش و با چند فرد دیگر، پول کمپی روشن را دزدی کرد و به اعتماد و اعتبار
امام و دفاتر امامتی نیز خیانت کرد. پسرش برای این کار از شرکت روشن اخراج شد، ولی
صالح بازهم با استفاده از فسادی که در کنسل وجود داشت و روابطی که او با مقامات
کنسل داشت، توانست از زیر بار این دزدی بیرون شود. صالح بیشتر از یک لک دالر از آن
دزدی، سهم خود را گرفت و همچنان تا هنوز مورد حمایت همان افرادی قرار دارد که
صالح زمینهی این دزدی را در کمپنی روشن برای آنها فراهم کرده بود. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; font-weight: normal; line-height: 150%;">صالح ادعا کرده یعقوب یسنا با دین و مذهب ارتباط ندارد، به
صالح باید بگویم که در زمان حکومت خلق، عکس و مجسمهی سر لنین در خانهی تو بود و
تو عضو حزب خلق که یک حزب کمونیستی است، بودی. بعد از اینکه دفاتر امامتی، رویکار
آمدند و کمپنی روشن و... آغاز به فعالیت کرد، برای استفاده از این دفاتر، وانمود
کردی اسماعیلیه استی، اما با دزدی از روشن و با سوءاستفاده از دفاتر امامتی، به
اسماعیلیه نیز بیاحترامی کردی. تو غیر از منفعت خود، هیچ دین و مذهبی نداری. اینکه
دفاتر امامتی در افغانستان به جایی نرسیدند، حضور افراد کمونیستی مانند شما بود که
هیچ احساس و اعتقاد مذهبیای نداشتند و فقط دفاتر امامتی را برای پول و فساد میخواستند
و تصرف کرده بودند. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; font-weight: normal; line-height: 150%;">متاسفانه صالح در پایان زندگی پدرم نیز به پدرم خیانت کرد.
حاجی اسماعیل پدرم 82 ساله بود و مشکل پروستات داشت، کابل آمد تا پروستاتش را
درمان کند، اما صالح پدرم را به بیمارستان تابان معرفی کرد که او با رییس آن
بیمارستان ارتباط داشت و مریض معرفی میکرد و کمیشن میگرفت. آن بیمارستان بدون
توجه به بیماری زمینهای مریضان، متاسفانه افراد را عملیات میکرد. بدون اینکه به
قند خون پدرم و سایر مشکلاتش توجه کند، پدرم را زیر تیغ عمل برد و پدرم بر اساس آن
عملیات دچار مشکل شد و بیمارستان پدرم را جواب داد و پدرم را بغلان در خانهاش
بردیم و در خانه وفات کرد. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-weight: normal;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">پدرم شبی که فردایش از بیمارستان باید خانه میرفت، مرا به
بیمارستان خواست و آن شب پیش پدرم بود، پدرم گفت محمد یعقوب متوجه شدی صالح مرا به
کشتن داد. گفتم پدر شما همیشه خیانت این آدم را نادیده میگرفتید و متوجه نمیشدید.
پدرم به من سفارش کرد که از این آدم دوری کنید، من که پدرش بودم به من خیانت کرد،
به شما حتما خیانت میکند. وقتی که پدرم را خانه بردیم، صالح نیز آمد، اما پدرم
علاقهای نداشت با او گپ بزند. برادرانم شاهد استند که پدرم آخرین سخنانش را پیش
از مرگ به من گفت و به من اعتماد کرد. صالح آنچه را در این چرندنامه دربارهی
پدرم، من و خانوادهی ما گفته، دروغ است و بر اساس عقدهی شخصیایکه با من دارد،
عقدهپراگنی کرده است. </span><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span><span dir="LTR" lang="FA" style="font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar"; mso-bidi-language: FA;"><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span> </span><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;"><o:p></o:p></span></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; font-weight: normal; line-height: 150%;">صالح از نام پدرم و از آدرس خانوادگی ما سوءاستفاده کرده
است، ما استفادهجویی او را محکوم میکنیم. صالح مسوولیت خانوادهی خود را دارد و
باید از خانوادهی خود حرف بزند. صالح در بین خانوادهی ما هیچ احترام و جایگاهی
ندارد که از نشانی ما حرف بزند، زیرا صالح به باور اعضای خانوادهی ما دزد منفعت
خانوادهی ما و خاین به خانوادهی ما است.
<o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">این مورد را به روایت محمد اسحاق خان اضافه کنم: <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%;">
</span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">«کسی که خود را نمایندهی خانواده معرفی میکند، در کنار
خانواده باید باشد و با خانواده زحمت کشیده باشد. صالح، خوب یادت است و برادران و
البرز شاهد استند که غلامنظر زمینهای کلانگذر را دعوا انداخت و شما به برادران
و البرز گفتید بروید دیوار غلامنظر را چپه کنید، من استم. وقتی برادران و البرز
رفتند به دره تا از ملکیت پدری دفاع کنند، تو پای خود را پس کشیدی و به غلامنظر
زنگ زدی و گفتی من وارد این ماجرا نبودم و نیستم. برادران و البرز را تو دچار مشکل
کردی و هر کدام سی هزار افغانی هزینه دادند و شماری از برادران را حوزه میخواست
در کابل بندی کند که خوشبختانه، رییس حوزه آقای بسمالله تابان با یعقوب یسنا
شناخت داشت و یسنا از ایران به بسمالله تابان زنگ زد و گفت بردارانم را در حوزه
نگاه نکن و بگذار آزاد باشند، دعوای ما حقوقی است. صالح تو در خرجی که آمد، شریک
نشدی و بنابر قصد شوم خود همهی ما را دچار مشکل کردی. این کار تو خیانت به
خانواده و برادران بود. من بعد از این خیانتت که خودم شاهد آن بودم، دست از برادری
تو شستم. خدا یعقوب یسنا را خیر بدهد که با آقای امان ریاضت رییس دفتر وزیر عدلیه
صحبت کرد و مرا به وزارت عدلیه فرستاد تا اینکه وزارت عدلیه دعوا را توقف داد.
صالح تو به جای اینکه از آدرس خانواده نمایندگی و صحبت کنی، کمی سر به زانو بگذار
و شرم و حیا کن!»<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-weight: normal;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">به هر صورت من نمیخواستم وارد این موارد شوم، اما صالح در
این مدت تلاش کرد، عقدهگشایی کند و احساس حقارتش را بیان کند و در چرندنامهاش به
من بتازد؛ بنابراین خواستم عجالتا کمی از شیادیها صالح بگویم، اگر لازم شد با
جزییات خواهم نوشت.</span></span><span style="font-family: "B Zar"; font-size: 18.6667px; text-align: center;"> </span></p><p></p>yasnayaqubhttp://www.blogger.com/profile/16815464623099128953noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8411371179704428466.post-46447434166549832002024-01-30T12:44:00.002+04:302024-01-30T12:46:12.464+04:30ارتباط خرد و شادی در شاهنامه <p dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%;">ستایش از
شادی و خرد در فرهنگ، دین و اساطیر ایرانی، جایگاه خاصی دارد. اگر در دین ایرانی
که دین زرتشتی است، دقت کنیم نیایش و عبادت نیز گونهای از شادی است. هر روز در
ماههای ایرانی نام ویژهای دارد که نام ایزدان زرتشتی و ایرانی است. در یکی از
روزهای ماه نام ماه و نام روز یکی است و این نام در حقیقت نام ایزد نگهبان همان
ماه است، بنابراین در این روز برای آن ایزد نیایش صورت میگرفت. نیایش در فرهنگ
ایران باستان شادمانی و جشن است. ریشهی واژهی جشن از یسن، یسنا و یزشن میآید که
ستایش و نیایش معنا میدهد. <o:p></o:p></span></p><p dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgHP8WCECwAqKTPBcpKXUe4zUp8Lb0ZmWjH3h2bo9aOYTokJO147cpdph9ywJayS_qoPl5gctB2sgsvvlNrS32HVqRv9Hfq2ilX8rOpd3CFxp06zXHPDDxYtbXzzdmWeVn0aCjf_GIfh6msJl3fJ5lHNcpPelY5OAjf7Gw4QoI9q3k2W6xuQwA_rw2HVyE/s261/%D8%B4%D8%A7%D8%AF%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" data-original-height="193" data-original-width="261" height="193" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgHP8WCECwAqKTPBcpKXUe4zUp8Lb0ZmWjH3h2bo9aOYTokJO147cpdph9ywJayS_qoPl5gctB2sgsvvlNrS32HVqRv9Hfq2ilX8rOpd3CFxp06zXHPDDxYtbXzzdmWeVn0aCjf_GIfh6msJl3fJ5lHNcpPelY5OAjf7Gw4QoI9q3k2W6xuQwA_rw2HVyE/s1600/%D8%B4%D8%A7%D8%AF%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C.jpg" width="261" /></a></div><p></p><p dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%;">ایرانیان
غیر از این جشنها در هر ماه، جشنهای دیگری مانند جشن نوروز، مهرگان، سده، چله
و... نیز داشتند که این جشنها شادمانیهای سراسری و ملی بودند و همه باهم در این
جشنها شرکت میکردند. جشنهای ماهانه بیشتر جشنهای بود که در سطح روستا و شهرستان
برگزار میشدند، اما جشنها و نیایشهای روزانه نیز در فرهنگ ایران باستان وجود
داشتند که به پنج گاه در شبانهروز ارتباط داشت و تصور بر این بود که یک شبانهروز
به پنج گاه (زمان) تقسیم میشود و نگهبانی از هر گاه را یک ایزد به دوش دارد،
بنابراین ایرانیان در این پنجگاه نیز نیایش و جشنهای کوچک در سطح خانواده و
روستا داشتند که با ایزد نگهبان همان گاه برای گسترش خوبی و نیکی همسویی و همدلی
میکردند. <o:p></o:p></span></p><p dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%;">اینکه
شادمانی و جشن خاستگاه عبادت در فرهنگ ایرانی بود، معنا و کارکرد خاصی روانی،
فکری و فرهنگی داشت. شادمانی و جشن در فرهنگ ایرانی از روان محافظت میکند و
سرخوشی و نیرو را در روان فزونی میبخشد. هرچه سرخوشی و نیرو در روان بیشتر شود،
دلبستگی روان به زندگی بیشتر میشود، هرچه روان ناخوش، افسرده و کمتوان و کمنیرو
شود، دلبستگی روان به زندگی کم میشود. بنابراین بایستی روان را شاد نگه داشت. <o:p></o:p></span></p><p dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%;">در شاهنامه،
اهمیت شادمانی تنها به توانبخشی و نیروبخشی روان ارتباط نمیگیرد، بلکه به خرد
نیز ارتباط میگیرد. اگر روان فرد و جامعه افسرده شود، خردورزی نیز در فرد و جامعه
کاهش پیدا میکند، خشونت و نارضایتی از زندگی بیشتر میشود. فردوسی در شاهنامه
خیلی بیت معناداری در این باره دارد: «چو شادی بکاهی، بکاهد روان// خرد گردد اندر
میان ناتوان» بر اساس این نظر، هنگامیکه شادی در فرد یا جامعه کم میشود، در
حقیقت از توانایی روان کاسته شده است و کمتوان شدن روان یا افسردگی روان موجب
ناتوان شدن خرد میگردد. <o:p></o:p></span></p><p dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%;">در متون
دیگر ایرانی، مانند اوستا، بندهشن و... دربارهی شادمانی و پیامد خوب روانی آن
تاکید شده است، اما از ارتباط شادمانی، روان و خرد چندان واضح سخن گفته نشده است.
در این بیت شاهنامه کارکرد مثلث (سهگانی) شادمی، روانی و خرد به خوبی روشن شده
است. بنابراین بایستی ما از این بیت شاهنامه، مثلث شادمانی، روان و خرد در فرهنگ
ایرانی را استخراج و بهعنوان یک قاعده و روشِ فرهنگ زندگی معرفی کنیم. <o:p></o:p></span></p><p dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%;">جایگاه
شادمانی در روانشناسی امروز مشخص و معلوم است؛ اگر خانواده و جامعهای ناشاد
باشد، مناسبات زندگی در آن خانواده و جامعه، مختل میشود و خرد و عقلورزی نیز
کارکرد خود را از دست میدهد. درصورتی بخواهیم جامعهای داشته باشیم که روان فردی
و جمعی آن جامعه خوب کار کند و به زندگی دلبستگی داشته باشد، بایستی زمینهی بازی
و شادمانی فردی، خانوادگی و جمعی را بیشتر کرد تا روان افراد، خانواده و جامعه
سرخوش و با نشاط شود. هرچه روان فردی و جمعی سرخوش و با نشاط بود، خردورزی نیز در
آن جامعه بیشتر میشود و خرد و عقل افراد خوب کار میکند. <o:p></o:p></span></p><p dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%;">اگر دربارهی
اجرای کارها بیندیشیم و از خرد بهره بگیریم، کارها بهخوبی انجام میپذیرد و خشونت
در مناسبات انسانی کمتر اتفاق میافتاد؛ درصورتیکه نیندیشیم و از خرد استفاده
نکنیم در اجرای کارها و مناسبات بشری دچار خشونت میشویم. استفاده از خرد به روانی
متمرکز ارتباط میگیرد و داشتن روانی متمرکز به این ارتباط دارد که به اندازهی
کافی شادی داشته باشیم تا روان ما آرامش داشته باشد. روان ناآرام منبع خشونت و
پرخاش است. بنابراین ارتباط شادمانی، روان و خرد، مثلث زندگی عقلانی و خردورزانه
استکه در فرهنگ ایرانی و شاهنامه به اهمیت ارتباط این سه تاکید شده است. <o:p></o:p></span></p><p dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%;">به تعبیر
فردوسی اگر رابطه بین شادمانی، روان و خرد گسسته شود، فرد پای خود را به بند میاندازد:
«گسستهخرد پای دارد به بند!» خردمندی را باید در مناسبات انسانی و اجرای کارها در
نظر بگیریم، اما خردمندی نیازمند به شادمانی و روان سرخوش و آرام است. اگر شادمانی
داشتیم و روان ما سرخوش و آرام بود، میتوانیم از خرد بهره ببریم. <o:p></o:p></span></p><p dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%;">«کسی کو
خرد را ندارد ز پیش// دلش گردد از کردهی خویش ریش!» اگر دقت کنیم، چه در سطح
فردی، چه در سطح جمعی و دولتی، اکثر کارها و رفتارهایی را که انجام میدهیم،
سرانجام خود ما یا جامعه آن را باید جبران کند و غیر پیشمانی، آسایش و بهبودی برای
افراد و جامعه ندارد. چرا چنین است؟ بنابر تعبیر فردوسی (چو شادی بکاهی، بکاهد
روان// خرد گردد اندر میان ناتوان) ما از شادی فردی و جمعی کاستهایم، افراد و
جامعه دچار کاهش آرامش روان شدهاند و خرد فردی و جمعی نیز ناتوان شده است؛
بنابراین هر تصمیمی را دربارهی سرنوشت افراد و جامعه میگیریم، بر اساس عقده، زور
و خشونت و کینهکشی و انتقام استکه فقط خشونت را بیشتر میکند و نتیجهاش این میشود
که روزی جامعه آن را جبران کند. اما معلوم نیست، جبران آن چگونه خواهد بود؛ زیرا
عقده تولید عقده میکند، خشونت تولید خشونت میکند و انتقام به انتقامگیری میانجامد.
<o:p></o:p></span></p><p dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%;">اگر
بخواهیم خردمندانه تصمیم بگیریم بایستی به مثلث شادمانی، روان و خرد در فرهنگ ایرانی
مراجعه کنیم و شادمانی را در جامعه بیشتر کنیم و بگذاریم افراد بازیها و شادمانیهای
خود را داشته باشند. بازی و شادمانی موجب آرامش روان فردی و جمعی در جامعه میشود.
خردورزی و تصمیمگیریهای عقلانی، نتیجهی آرامش روان فردی و جمعی است. درصورتیکه
رابطه بین شادمانی، روان و خرد گسسته شود، به تعبیر فردوسی، پای خود را به بند میاندازیم
و از کردهی خویش ریش و پیشمان میشویم. <o:p></o:p></span></p><p dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;">
<span dir="RTL" lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 107%;">بهتر است توانایی شنیدن سخن خردمندانه را داشته باشیم و
روان فردوسی را بیشتر از این نگران نکنیم: «خرد را و جان را که داند ستود؟!// وُ
گر من ستایم، که یارد شنود؟!»</span></p>yasnayaqubhttp://www.blogger.com/profile/16815464623099128953noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8411371179704428466.post-52929424713744862302023-10-22T11:21:00.003+04:302023-10-22T11:21:41.997+04:30ضرورتِ تغییر نام افغانستان به خراسان <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">همه دیدیم که مودی نخستوزیر هند در گروه بیست از نشانی
«بهارات» شرکت کرد و روی میز مودی بهارات به جای هند نوشته شده بود. نام هند یا
هندوستان چرا به بهارات تغییر کرد؟ اگرچه هند نیز نام کهنی است و معمولا این کشور
پهناور در جهان بنام هند شناخته میشده است. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">اما دولت هند به این نظر استکه هند یا هندوستان نامی نیستکه
خود مردم هند به کشور خود بگویند، زیرا مردم هند به کشور خود بهارات میگویند و
بهارات نام کهنتر و با پیشینهتر از هند است. ریشهی واژهی هند از سند میآید که
بیشتر ایرانیان باستان سرزمین هند را هند و هندوستان میگفتهاند و در جهان نیز
به هند معروف شده است. واژهی بهارات نگهدارنده معنا میدهد که ریشه در کتاب
معروف «مهابهاراتا» دارد و بهارات نام جای نیز بوده است. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">نظر دولت هند این استکه نام اصلی، قدیمی و مردمی این کشور
بهارات است نه هند. زیرا مردم، کشور خود را بنام بهارات میشناسند و هند بیشتر
نام دیگران استکه این کشور را به آن نام یاد میکردهاند و مهمتر از همه «هندیا»
بیشتر نام استعماری استکه توسط انگلیسها در جهان رواج یافته و گاهی نیز انگلیسها
از هند بنام هند شرقی یاد کردهاند، زیرا هند غربی به بومیان آمریکا گفتهاند. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">کریستف کلمب وقتی به آمریکا رسید، فکر کرد به هند رفته است
و مردمان بومی آمریکا را هندی نامید. غربیان از آن بعد بومیان آمریکایی را هندیان
غربی و کشور هند را هند شرقی گفتند. دولت هند این تعبیر غربی را تعبیر استعماری و
کنایه میداند. بنابراین دولت هند نام بهارات را نام اصیل، باپیشینه، خودی و مردمی
میداند و از این نام استفاده میکند. استفاده از نام بهارات توسط دولت به این
معنا استکه نام هند رسما به بهارات تغییر یافته است. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">اما پرسش این است نام استعماری و جعلی افغانستان چرا تغییر
نمیکند و چرا حکومتهای افغانستان این نام جعلی را پوستین پدر خود دانسته و نسبت
به حفظ آن عصبیت نشان میدهند و حتا روشنگری در بارهی این نام را اهانت میدانند
و میگویند کسی در بارهی معنای کلمهی افغان سخن نگویند و ننویسند. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">حکومت، انسان و جامعهای عاقل و اهل مدارا نسبت به هیچ چیزی
عصبیت ندارند و در بارهی هرچه گفت وگو، انتقاد و روشنگری میکنند. عصبیت در بارهی
چیزی نشاندهندهی جهالت و بدویت فکری است. بیاییم بدون کدام عصبیت بنگریم و توجه
کنیم که افغان چه معنا دارد و افغانستان از چه وقتی نام سرزمین خراسان شده است و
چه کسی این نام را بر سرزمین خراسان گذاشته است. اوغان اصل تلفظ واژه افغان است و
صورت قدیمتر آن اوگان است. افغان معرب اوغان است. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">قومی در منطقه بنام پشتون، پشتانه و پتان وجود دارد که جای
اصلی و نخست این قوم در کوههای سلیمان بوده است. این محل فعلا در مرز بهارات
(هند) و پاکستان است، اما در گذشته متعلق به بهارات بوده است. قوم پشتون از سده ده
هجری به بعد به طرف خراسان حرکت کردند و دست به فتوحاتی زدند و تا اینکه در دورهی
احمدشاه درانی یکی از سرداران نادر افشار خراسان را تصرف کردند و از آن به بعد
خانوادههای پشتون بر خراسان سلطنت کردهاند و تا امروز این سلطنتهای خانوادگی
به شیوههای متفاوتی بنام جمهوریت و امارت و... ادامه دارد و هیچوقتی این خانوادههای
پشتون نخواستهاند دولت ملی بر اساس اصول مدرن دولتداری که دموکراسی و انتخابات
باشد، شکل بگیرد. همیشه سلطه و تصرف را در حکومتداری اصل دانستهاند. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">قوم پشتون در پاکستان بنام پشتون، در هند بنام پتان و در
افغانستان بنام اوغان و پشتون یاد میشود. پشتونهای افغانستان نیز از خود بنام
پشتانه و پشتون یاد میکنند، اما تاجیکها، هزارهها و اوزبیکها به آنها اوغان
میگویند. مردم عام پشتون از اوغان گفتن ناراحت میشوند، بهنوعی اوغان گفتن را
اهانت به خود میدانند. اما از پشتون گفتن ناراحت نمیشوند. بر این اساس معلوم میشود
که اوغان یا افغان نام دیگری این قوم است، یعنی اقوام دیگر قوم پشتون را بنام
افغان یا اوغان یاد میکردهاند و در واقع اوغان ضد نام قوم پشتون بوده است. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">ضد نام بیشتر نام کنایی و نام دیگری استکه دیگران یک قوم
را به آن نام یاد میکنند و آن نام را بر آن قوم برچسپ میزنند. اما در اثر تکرار
و معروف شدن آن قوم بنام ضد نامشان، با ضد نام خود همذاتپنداری میکنند و با آن
ضد نام احساس خودی پیدا میکنند. اگر متون را بررسی کنیم در متون پشتون و فرهنگ و
ادبیات قوم پشتون از این قوم بنام پشتون یاد شده است. جمعه خان پژوهشگر پشتون
پاکستانی میگوید نام اصلی قوم ما پشتون است و افغان را دیگران و سیاستمداران
پشتون افغانستان بر ما برچسپ زدهاند. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">حقیقت همین است افغان بیشتر در متون و فرهنگ غیر پشتون
آمده است. در متون فارسی مانند تاریخ بلعمی و... از قوم پشتون بنام افغان یاد شده
است و معمولا از واژهی افغان با چند برچسپ و نسبت بد یاد شده است. در بخش محلقات
شاهنامه در داستان کک کهزاد ارجاع داده شود که چه برچسپی به افغان زده شده است.
در دورهایکه انگلیسها هند را تصرف و مستعمره کردند و خانوادههای سلطنتی قوم
پشتون در خراسان دستنشاندهی انگلیسها بودند به قوم پشتون بنابر رواجی که افغان
و افاغنه در متون ایرانی داشت، از این برچسپ استفاده کردند و تا اینکه به
جغرافیای زیر سلطهی امیر عبدالرحمان به وِیژه به جغرافیای زیر سلطهی امیر حبیبالله
پسر عبدالرحمان افغانستان گفتند و محمود طرزی این نام را در دورهی امیر امانالله
خودی کرد و تلاش کرد جامعهی پشتون و کل مردم خراسان یعنی تاجیکها، اوزبیکها و
هزارهها با این نام همذاتپنداری کنند و این نام را خودی کنند، اما پس از صد سال
مردم تاجیک، هزاره، اوزبیک و... نتوانستند با برچسپ افغان همذاتپنداری کنند، حتا
قوم پشتون درکل با این نام همذاتپنداری نکردهاند و خود را پشتون میگویند. از
برچسپ افغان سیاستمداران پشتون استفاده میکنند و میخواهند این نام را بر قوم
پشتون و اقوام دیگر تعمیم بدهند، زیرا این نام استعماری مورد حمایت انگلیس و...
است. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">محمود طرزی در سراج الاخبار مینویسد که اقوام دیگری در
افغانستان زندگی میکنند که افغان نیستند اما به آنها نیز میتوان افغان گفت.
بنابراین محمود طرزی زبان افغانی، پول افغانی و... را اختراع میکند و امانالله
نیز تحت تاثیر نازیسم قومی طرزی قرار میگیرد و میگوید به من امیر، سلطان و شاه
نگویید به من «تولواک» بگویید. تولواک واژهی پشتو است و اختیاردار کل معنا میدهد.
حبیبی امانالله را عضو جنبش مشروطیت میداند، اما این عضو جنبش مشروطیت این گونه
شیفتهی مطلقنگری میشود. جنبش مشروطیت از برساختههای حبیبی است. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">افغان و افغانستان نامهای استعماری و برچسپی بر قوم پشتون
و بر جغرافیای خراسان است و از روزیکه این نام استعماری بر جغرافیای خراسان
گذاشته شده است، این جغرافیا به جغرافیای نحس، جغرافیای خشم، جغرافیای تعصب و
جغرافیای جهالت و بدویت تبدیل شده است و هیچگاهی مردم این جغرافیا آب خوش ننوشیدهاند
و هر کجای رفتهاند از این نام جز شرمندگی و سرافگندگی نصیب شان نشده است. عصبیت
نسبت به هیچچیزی درست نیست، عقلانی این استکه در بارهی هرچه بتوان اندیشید، فکر
کرد، از آن انتقاد و در بارهی آن گفت وگو کرد. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">بیشتر از صد سال میشود این نام استعماری و این برچسپ بر
جغرافیای با نام و نشان خراسان که از نظر فرهنگی و ظرفیتهای بشری، نگین افتخار
منطقه و جهان بود، گذاشته شده است و با این نامگذاری، جغرافیای همایونی و با
سعادت خراسان تبدیل به جغرافیای نحس و نامیمون افغانستان شده است. میبینیم امروز
کشوری بزرگ مانند هند با این همه شهرت خوب در جهان میخواهد نامی را که برچسپ استعمار
بر آن خورده است، کنار بگذارد و از نام بهارات برای نام کشور هند استفاده کند،
درحالیکه نام هند نیز با فرهنگ و تاریخ این کشور نام بیگانه و نا آشنا نیست، اما
مردم و دولت هند میگویند بر این نام برچسپ استعمار خورده است، نمیخواهیم با
برچسپ استعمار شناخته شویم. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;">
<span dir="RTL" lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 107%; mso-ansi-language: EN-US; mso-ascii-font-family: Calibri; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: Calibri; mso-fareast-language: EN-US; mso-hansi-font-family: Calibri;">افغانستان نیز نام استعماری بر خراسان استکه توسط
انگلیسها این نام بر خراسان برچسپ زده شد تا هویت فرهنگی و بشری خراسان را
بزدایند. بنابراین درست این است مانند کشور هند، ترکیه و سایر کشورها عقلانی فکر
کنیم و اشتباههای خود را رفع کنیم تا به وحدت اجتماعی، فرهنگی و ملی برسیم. یکی
از رفع اشتباهها برگشتاندن نام اصلی این جغرافیا به این سرزمین «خراسان» است. بهتر
است مردم برای رفع این اشتباه پیشقدم شوند و نام کشور را خراسان و خود را خراسانی
بگویند. این اقدام سرانجام بر حکومتها و بر مردم جهان تاثیر میگذارد و نام اصلی
کشور به کشور برمیگردد.</span></p>yasnayaqubhttp://www.blogger.com/profile/16815464623099128953noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-8411371179704428466.post-55958946156312110322023-08-01T22:09:00.003+04:302023-08-01T22:10:51.552+04:30بیتفاوتی اجتماعی و هزارهشدن تاریخ اقوام غیرپشتون <p></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><iframe allowfullscreen="" class="BLOG_video_class" height="266" src="https://www.youtube.com/embed/AcZmt3rQEHw" width="320" youtube-src-id="AcZmt3rQEHw"></iframe></div><p></p>yasnayaqubhttp://www.blogger.com/profile/16815464623099128953noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8411371179704428466.post-62919889539416722442023-07-31T23:54:00.002+04:302023-07-31T23:54:34.230+04:30خلاقیتِ چندسُویهی سکنای شاعرانهی زبان (خوانشی از چند شعر عفیف باختری) <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">شعر، شاعر، زبان و جهان خلاقترین نسبتها را باهم دارند که
در جان هم رسوخ میکنند، اما سرچشمهی این رسوخ از جان شاعر جاری میشود تا در
زبان و جهان سرایت کند. بنابراین در وسط زبان و جهان، مهم این است شاعر کیست و
چگونه جان سیالی دارد که در جان جهان و زبان نفوذ کند. این جان سیال همان سکنای
شاعرانه یا زیست شاعرانه استکه هایدگر دربارهی شاعری هولدرلین مطرح کرده بود. شعر
تجربه یا سکنای همذاتپندارانهی انسان با اشیا و جهان است. این همذاتپنداری
موجب میشود که انسان به خلاقیتی سیال در بین جان خود و جان اشیا دست یابد و همهچه
را همزاد خود و زنده بپندارد. در این صورت نیز به اندیشهی فلسفی هایدگر میرسیم
که همان درجهانبودن و درجهانبودگی است و سوژه و ابژهای درکار نیست، زیرا انسان
جدا و امری برون از جهان و اشیا نیست، انسان پدیدهای در درون جهان و در کنار اشیا
است. بنابراین ذات انسان و اشیا یکی است و در واقع انسان چشماندازی از آگاهی،
احساس و تصور اشیا استکه فعال شده است. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhNT24Uzu34OYZyG_Y6bHyOK7NCby02My2rfkBj4JwRRgsN9VlDkKKlYtKzRp5pHtRupSVdVKmNM5OBA3y1IQPYfMTnjc6_euSWn1xz48jQ2wAuPRKQmr9LG-QZLxnRrhX9auRa7z1lrOECOt8pDCW857na_Hl270FAGKSPWN5octeM4G6CeCRBAGwZ158/s275/%D8%B9%D9%81%DB%8C%D9%81%20%D8%A8%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%B1%DB%8C.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" data-original-height="183" data-original-width="275" height="183" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhNT24Uzu34OYZyG_Y6bHyOK7NCby02My2rfkBj4JwRRgsN9VlDkKKlYtKzRp5pHtRupSVdVKmNM5OBA3y1IQPYfMTnjc6_euSWn1xz48jQ2wAuPRKQmr9LG-QZLxnRrhX9auRa7z1lrOECOt8pDCW857na_Hl270FAGKSPWN5octeM4G6CeCRBAGwZ158/s1600/%D8%B9%D9%81%DB%8C%D9%81%20%D8%A8%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%B1%DB%8C.jpg" width="275" /></a></div><p></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">در این یادداشت سخن از شاعری استکه او سکنای شاعرانه در
جهان دارد و خود را برون از جهان نمیداند و از درجهانبودگیش آگاه است. اما نگاهش
به جهان نومیدانه است. این نگاه نومیدانه به جهان بیارتباط به سکنای شاعرانه در
جهان نیست، زیرا شاعریکه زیست شاعرانه در جهان دارد، این زیست با این درک به او
دست داده استکه رابطهها همیشگی نیست، اشیا همیشگی نیست و انسان همیشگی نیست.
رابطهها لحظههای هستیشناسانه و وجودیای استند که در نسبتِ معنادارِ زمان، مکان
(اشیا) و انسان اتفاق میافتند و از دست میروند. خلاقیت شاعر تیزبین با این درک
از رابطهی اشیا و انسان و زمان استکه فعال میشود. اما این خلاقیت، خلاقیتی نومیدانه
استکه با چشمهی شعر از جان شاعر و زبان میزند برون. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">عفیف باختری یکی از شاعران روزگار ما استکه در جهان سکنای
شاعرانه داشت و شعرهایش بیان خلاقیتی چندسُویهی نومیدانه از رابطهی اشیا، زمان و
انسان در زبان است. باختری شبان این رابطهها است، میبیند و میداند که این رابطهها
چگونه پیدا، محو و ناپیدا میشوند. بنابراین او نمایندهی خلاقیتی چندسُویهی نومیدانهی
جان اشیا در مناسبات زمان، مکان و انسان میشود. این نومیدی خلاق موجب میشود شاعر
حضور و وجود دمدستترین اشیا را احساس و درک کند و در همذاتپندی با اشیای دمدست
و تجربهی زیستهایکه با این اشیا دارد، شعر بسراید. بنابراین دنبال هیچگونه
تصنع و زینتبخشی در شعر نیست و از درون اشعار پیشین، تصویر شاعرانه و ادبی برون
نمیکشد. شعرش برخاسته از همذاتپنداری انسان و اشیا و زبان اشیا است. شاعر و
اشیا در همذاتپنداری، بازی و همزبانی، پیداناپیدا میشوند: <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">«میخواستم بخوابم و در خواب گم شوم<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">در برف در سپیدی مهتاب گم شوم<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">هنگام آببازی دستت کنار حوض <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">انگشتر تو گردم و در آب گم شوم<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">تو «کیستی...؟» صدا کنی و من شتابناک<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">از پشت در به محض دقالباب گم شوم<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">بگذار مثل بوتل خالی ققل... ققل<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">قل... قل... قلوب! داخل گندآب گم شوم<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">میخواستم بخوانمت ای راگ رازناک<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">آنقدر «تان» زنم که در «آلاب» گم شوم<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">بگذار در کنار تو برفی شود هوا<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">در برف در سپیدی مهتاب گم شوم»<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">عفیف باختری برای این یکی از شاعران جدی غزلسرای معاصر در
روزگار ما است که به صورت جدی در دنیا و زبان حضور دارد و با اشیا روزگار خود
زندگی میکند و تجربهای خیلی شاعرانه از اشیای روزگار خود ارایه میکند:<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">«چه انتقام بزرگی که روزگار گرفت<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">اداره جان مرا پُشت میز کار گرفت<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">چو از تلاش من آگاه شد نظام زمان<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">ره گریز مرا سیم خاردار گرفت<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">خودش چگونه منزه از اشتباه و خطاست؟<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">کسی که جرم مرا یکبهیک شمار گرفت<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">دل آن زمان که خبر گشت از عزیمت تو<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">به گریه عکس تو را بهطور یادگار گرفت<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">قطار آمد و بلعید موج آدم را<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">دلم از اینهمه بلعیدن قطار گرفت<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">به محض دست تکان دادنت به وقت وداع<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">هوا شد ابری و خورشید را غبار گرفت» <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">این شعر و سایر شعرهای عفیف نشان میدهد که به شدت در دنیا
و زبان حضور دارد؛ در دنیا و زبان روزگار خودش. زبان روزگار خود را با گرفتاریهای
دنیای روزگار خود در شعر به کار میبرد. بر این اساس استکه عفیف از خیلی غزلسرایان
روزگار ما معاصرتر است. غزل بنابر زیباییشناسی سنتی باپیشینهایکه دارد، خیلی از
غزلسرایان را ادبیاتزده میکند؛ یعنی غزلسرا دچار زیباییشناسی سنتی غزل میشود
و در غزل سنتی گم میشود. شماری از غزلسراها دچار ذوقزدگی زبانیت و پستمدرنیت
و... میشوند و «آب در هاون میکوبند». <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">اما عفیف از هر دو ذوقزدگی به دور میماند، شعر خود را در
دنیا و زبان روزگار خود حفظ میکند و در جهان سکنای شاعرانه دارد. در این سکنای
شاعرانه او با اشیا و زبان رابطهی همذاتپندارانه پیدا میکند و هیچگونه تفکیکی
بهعنوان سوژه و ابژه بین خود و اشیا احساس نمیکند، زیرا خود را پدیدهای در جهان
و زبان میداند. اشیا و زبان در او تعمیم مییابند و او در اشیا و زبان تعمیم میپذیرد.
در جهانبودگی غیر از این تعمیم چندسُویه نمیتواند باشد. بنابراین به تاکید میتوانم
بگویم عفیف باختری بیشتر از هر شاعر روزگار ما در زبان و دنیا با شدت و تعمیمی تمام
حضور و جود داشت: <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">«با خون خود دوباره رقم میزنم تو را <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">ای زندگی ساده بههم میزنم تو را<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">امروز اگر به کام دل خسته نگذری<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">فردا مگر به فرق سرم میزنم تو را<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">گیرم به گوش هرکه صدای تو خوش نخورد<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">گیتار من! برای خودم میزنم تو را<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">تو خوشترین فروغ حیاتی به چشم من<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">کی پیش آب و آینه کم میزنم تو را؟<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">در جذر و مد، سرود من از تو لبالب است<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">در ساز زیر و نغمه بم میزنم تو را <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">آهسته، اشپلاقزنان، درد دل کنان<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">در جاده صبح زود قدم میزنم تو را»</span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar"; mso-bidi-language: FA;"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">به نظرم در کار هر شاعر و اندیشمندی آنچه اهمیت دارد و
خیلی مهم است، مرگاندیشی و مرگآگاهی است. اندیشمندان جدی و اصیل از سقراط تا
اپیکور، نیچه، شوپنهاور، هایدگر و... نهتنها مرگاندیش و مرگآگاه اند، بلکه مرگاندیشی
محور اساسی و اصلی آثار و اندیشههاشان است. حقیقت این است از نظر هستیشناسی
تفاوت انسان با سایر حیوانات در مرگاندیشی و مرگآگاهی انسان است. شاعران جدی و
مهم از رودکی تا فردوسی، مولانا، فروغ و... مرگاندیش و مرگآگاه اند. داستاننویسان
و قصهگویان اصیل نیز مرگاندیشند. از راوی حماسهی گلگمیش که نخستین قصه و حماسهی
مکتوب بشر است تا کافکا، کامو، هدایت و... همه مرگاندیش و مرگآگاه اند. پیامبران
و ادیان نیز مرگاندیشاند، اما مرگاندیشی ادیان و پیامبران با مرگاندیشی فلسفی
و ادبی تفاوت میکند. مرگاندیشی دینی استوار بر تبلیغ هراس و ترس از مرگ است. اما
مرگاندیشی فلسفی، ادبی و شاعرانه، آگاهیبخشی و معناداری از مرگ بهعنوان واقعیت
زندگی و واقعیت جان آدمی است. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">تبلیغ مرگهراسی ادیان و نادیدهانگاری مرگ در روانشناسی
زرد، هر دو سادهانگاری است. مرگ نه قابل نادیدهگیری است و نه قابل ترس، بلکه
قابل اندیشه است تا زندگی بیشتر معنادار و احساس و درک شود. مرگ رویداد یا امری
برونی نیست، مرگ همزاد افراد و رویداد و امری درونی جان انسان است. بنابراین راحتی
زندگی در مرگاندیشی برای مرگآگاهی است نه در تبلیغ هراس از مرگ و در نادیدهگیری
مرگ. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">عفیف باختری یکی از مرگاندیشتر و مرگآگاهترین شاعران
غزلسرای معاصر افغانستان است. او مرگ را همزاد خود میداند، با مرگ همذاتپنداری
میکند و میخواهد در مرگ ناپیدا شود، طوریکه در بازی با اشیای دیگر میخواهد گُم
شود. دیدگاه شاعر در برخی از شعرهایش دربارهی مرگ مانند دیدگاه فلسفی رواقی است.
رواقیون دربارهی مرگخواهی استدلال فلسفی خود را دارند. اما عفیف مرگخواهی را
شاعرانه بیان میکند: «وا میشود به روی جهان چشم دیگرم/ دروازهی اتاقم اگر میخورد
کلید/ ای مرگ! سرنوشت مرا آشکار کن/ بگذار تا دوباره شوم در تو ناپدید» عفیف در
یکی از شعرهایش به پدیدهی طبیعی غروب جانبخشی میکند که یادآور مرگ است و همهچه
را میپوشاند و با این جانبخشی غروب میخواهد اهمیت زندگی، درک و احساس کنیم: <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">ناقوس مرگ را به صدا آورد غروب<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">پاییز را به خاطر ما آورد غروب<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">ایکاش جای غصه- هر اندازهایکه هست-<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">یکتکه خاطرات تو را آورد غروب<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">ای سایه نهانشده در پردههای شام<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">در مِه، تو را چگونه بجا آورد غروب؟<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">گرگ از قفا و در جلو آغوش پرتگاه<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">جز سوی مرگ رو به کجا آورد غروب؟<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">تا خواهد از جدایی تو نغمه سر کند<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">صد گونه پرده را به نوا آورد غروب<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">ای خسته از نمایش نیرنگ سرنوشت<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">این پرده را به روی تو تا آورد غروب<o:p></o:p></span></p>yasnayaqubhttp://www.blogger.com/profile/16815464623099128953noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-8411371179704428466.post-43589965111471936192023-07-29T09:55:00.001+04:302023-07-29T09:55:13.034+04:30از دوستی ارسطو تا معاشرت اپیکور <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">گاهی در تنهایی از خود پرسیدهایم دوستی چیست و گاهیکه با
دیگران بودهایم در بارهی مفهوم و مصداق دوستی ابراز نظر کردهایم و در فرجام چندان
به دیدگاهی واحد نرسیدهایم که همه قبول کرده باشیم مصداق و مفهوم دوستی این است.
هر کسی با پیشفرض و رابطهی بیناذهنی خود از مفهومی دوستی درک و نظری داشته است. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgCH0RrWTy4mtyPF4WT9eg9rkW2uoy5ovm_WrZDHoiC5B0D5hwpwwadfHCBQqPApFB7d1EUX904BehAn4ettwTB7MUgdMTQncx0G-vq26aIJGCktSg-ENeFDavCZ9dT26B5FMWSNJ6D68yqNJlhsdKcag521keixEJ1zj7yS8wPR3Pt8Ig5HHRKG3fAO6g/s360/%D8%A7%D8%B2%20%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%DB%8C%20%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%B7%D9%88%20%D8%AA%D8%A7%20%D8%A7%D9%BE%DB%8C%DA%A9%D9%88%D8%B1.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" data-original-height="250" data-original-width="360" height="222" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgCH0RrWTy4mtyPF4WT9eg9rkW2uoy5ovm_WrZDHoiC5B0D5hwpwwadfHCBQqPApFB7d1EUX904BehAn4ettwTB7MUgdMTQncx0G-vq26aIJGCktSg-ENeFDavCZ9dT26B5FMWSNJ6D68yqNJlhsdKcag521keixEJ1zj7yS8wPR3Pt8Ig5HHRKG3fAO6g/s320/%D8%A7%D8%B2%20%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%DB%8C%20%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%B7%D9%88%20%D8%AA%D8%A7%20%D8%A7%D9%BE%DB%8C%DA%A9%D9%88%D8%B1.jpg" width="320" /></a></div><p></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">من نیز گاهی در تنهایی خود در بارهی مفهوم دوستی اندیشیدهام
و هم برای درکِ مفهوم دوستی دنبال کتابها رفتهام. مهمتر از همه در رفتار انسانها
نیز توجه کردهام که دوستی چه کارکرد و معنایی دارد. آنچه در رفتار انسانها در
بارهی دوستی متوجه شدهام، کارکرد و معنای دوستی معمولا بر مبنای منفعت بوده است،
تا وقتی منفعت انسان از طرف کسی تامین است، رفتار طرف، طوری توجیه شده که در دوستی
صادق است. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">به هرصورت همه انسان ایم و محدودیتهای خود را داریم.
بنابراین در زندگی انسان هیچ مفهوم، درک و رفتاری کامل نیست و نباید در پی کمالگرایی
بود، بایستی برای درکِ موضوع و مفهومی و انجام رفتار و کرداری واقعنگر بود. منظورم
از کمالگرایی، همان سخن کارل پوپر استکه میگوید حکومتها نمیتوانند افراد بشر
را به خوشبختی یا رستگاری کامل برسانند، اما میتوانند رنج انسانها را کمتر
کنند و کاهش بدهند. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">ادیان و حکومتهای مذهبی ادعا دارند که ما انسان را به رستگاری
میرسانیم. بنابراین برای اینکه بشر را به رستگاری برسانند، شماری را بهعنوان
گمراه میکشند، شماری را شکنجه میکنند و محدودیتهای را وضع میکنند که شادیهای
واقعی جامعه نیز دچار اختلال میشوند. سرانجام افراد جامعه به رستگاری و خوشبختی
نمیرسند، اما کاهش رنجی را که حکومتی میتوانست برای شهروندان انجام دهد و خوشیهای
واقعی مردم بیشتر شود، این کاهش رنج انجام نمیشود و خوشیهای واقعی و بشری نیز در
چنین حکومتهایی، دستنیافتنی میشود. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">پیش از اینکه از موضوع خیلی دور شوم، به اصل موضوع برمیگردم
اینکه در این یادداشت میخواهم در بارهی دوستی از دیدگاه دو فیلسوف که ارسطو و
اپیکور است، بپردازم. تا جاییکه آثار ارسطو را خواندهام، او در جهان باستان یکی
از واقعگراترین فیلسوفان است و در بارهی هرچه تا اندازهی حدود عقل انسان واقعگرایانه
میاندیشد و ابراز نظر میکند، مانند استادش افلاطون مشکل بشر را با کمالگرایی و
نگاه به آسمان حل نمیکند، بلکه انسان و مشکل و معضل بشر را اجتماعی و زمینی میداند
و میخواهد آن را در رفتار و مناسبات اجتماعی و مناسبات بشر با زمین (طبیعت) بررسی
و حل کند. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">بنابراین ارسطو دوستی را به عشق پیوند نمیداد و در بارهی
عشق مانند سقراط و افلاطون ابراز نظر نمیکرد که سرچشمهی دوستی را به عشق ربط
بدهد و خاستگاه عشق را برخاسته از کردار خدایان بداند. ارسطو دوستی را کردار
انسانی بنابر مناسبات اجتماعی انسانها میدانست که محور آن استوار بر سود، فکر و
لذت است. درکل دوستی ارسطویی فایدهگرایانه است. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">بنابراین دوستی را در سه گونه، دستهبندی میکند: دوستی
برای منفعت مشترک، دوستی برای فکر و اعتقاد مشترک و دوستی برای رابطهی جنسی. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">دوستی برای منفعت مشترک معمولا بین افرادی وجود دارد که کِسب
وکار و تجارت شریکی دارند و ضرور و سود شان مشترک است. دوستی برای فکر و اندیشهی
مشترک معمولا بین افرادی وجود دارد که در یک جریان مذهبی، سیاسی و فکری استند و باهم
اعتقاد و برداشت مشترک دارند و برای رواج یک فکر مذهبی، سیاسی و... کار میکنند.
طبعا تقویت آن جریان فکری به منفعتشان است. دوستی برای لذت مشترک بین جنس زن و
مرد برای رابطهی جنسی و لذت جنسی صورت میگیرد. در رابطهی جنسی نیز منفعت مشترک
قابل تصور است. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">دوستیایکه ارسطو از آن سخن میگوید استوار بر واقعیت است،
اگر واقعیتیکه موجب دوستی شده، تغییر کند، دوستی افراد نیز تغییر میکند، ممکن به
دُشمنی تبدیل شود. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">اما معمولا منظور انسانها از دوستی، خوشبختشدن است.
اگرچه ارسطو خوشبختی را خیر جمعی و فضیلت میداند. بحث فضیلت ارسطویی نسبتا
پیچیده و بیرون از موضوع این یادداشت است. اگر به خوشبختی افراد در جامعه به آرای
ارسطو دقت کنیم، متوجه میشویم که خوشبختی از نظر او واقعگرا و مادیگرا و نخبهگرا
است. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">فیلسوفی دیگر که پس از ارسطو در بارهی دوستی، لذت و خوشبختی
دیدگاه متفاوت از ارسطو دارد، این فیلسوف اپیکور است. او سقراطی، افلاطونی و
ارسطویی نیست. اپیکور خوشبختی را در کاهش لذت میداند. این دیدگاه که خوشبختی در
کاهش لذت است، نسبتا عجیب به نظر میرسد. درصورتیکه خوشبختی را در لذت فعال
بدانیم، چگونه میتوان خوشبختی را در کاهش و میل و لذت دانست. پاسخ اپیکور این
استکه کاهش لذت به کاهش رنج میانجامد. اینکه انسان رنج کمتر داشته باشد، نسبتا
خوشبخت است. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">از نظر او دو نوع میل وجود دارد که به دو نوع لذت میانجامد.
این دو نوع میل، طبیعی و خودپسندانه است. میل طبیعی دو نوع است: ضروری و غیرضروری.
میل ضروری غذا و خواب و میل غیر ضروری مانند سکس و... است. میل خودپسندانه، اصراف
برای استفادهی لباس غذا و... است. میل طبیعی را بایستی برای زندگی انجام داد و
زندگیای نسبتا راحت و کمرنجتری داشت. مثلا سکس تا اندازهای به عنوان یک میل
طبیعی لازم است، اگر فردی فراتر از نیاز دچار آن شود، این میل تبدیل به میل
خودپسندانه میشود و فرد تصور میکند که با تکرار آن بیشتر لذت میبرد، درحالیکه
این تکرار، اعتیاد و وسواس است. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">به این موارد برای این اشاره کردم تا بتوانیم منظور اپیکور
را از دوستی بهتر و درستتر درک کنیم. پرسش این است، اپیکور که منفعتطلبی و لذت
فعال را موجب رنج میداند، پس دوستی مورد نظر او چگونه دوستیای است؟ درحالیکه ارسطو
دوستی را استوار بر منفعت میدانست. اما دوستی مورد نظر اپیکور استوار بر منفعت
نیست. آیا چنین دوستی ممکن است؟ <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">اگر یک فرد واقعگرا و تا حدودی ارسطویی باشیم، پاسخ ما این
استکه چندان ممکن نیست. درصورتی میتوانیم منظور اپیکور را از دوستی بدانیم که
درکل نظر خود را در بارهی مفهوم و مصداق دوستی تغییر بدهیم. زیرا منظور او از
دوستی معاشرت، مصاحبت و قصهگفتن است. معاشرت اپیکوری تا دوستی بر اساس منفعت برای
کار مشترک، اعتقاد مشترک و سکس و لذت مشترک باشد، بیشتر استوار بر رواندرمانی و
قصهدرمانی و وقتگذرانی هستیشناسانه و دلخالی کردن است. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;">
<span dir="RTL" lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 107%; mso-ansi-language: EN-US; mso-ascii-font-family: Calibri; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: Calibri; mso-fareast-language: EN-US; mso-hansi-font-family: Calibri;">شاید گفته شود دوستی و معاشرت اپیکوری نیز خالی از
منفعت نمیتواند باشد. اما در معاشرت اپیکوری اگر منفعتی در کار باشد، منفعت مادی،
اعتقادی و لذت جنسی نیست و افراد برای این منافع دوست نشدهاند، بلکه به دور از
این منافع باهم قدم میزنند، قصه و معاشرت میکنند تا دل خود را خالی کنند و قصهدرمانی
کنند و عمر بگذرانند. فکر میکنم معاشرت و دوستی اپیکوری که جنبهی قصهدرمانی
برای جلوگیری از افسردگی دارد، بیشتر در میانسالی و پیری قابل درک و احساس استکه
با احساس تنهایی و انزوا ارتباط دارد.</span></p>yasnayaqubhttp://www.blogger.com/profile/16815464623099128953noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8411371179704428466.post-26742760978910672852023-07-28T09:43:00.002+04:302023-07-28T09:44:57.072+04:30تکفیر اسماعیلیان اشکاشم بدخشان افغانستان توسط ملاهای تندرو<p></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><iframe allowfullscreen="" class="BLOG_video_class" height="266" src="https://www.youtube.com/embed/zzSAjN011Zo" width="320" youtube-src-id="zzSAjN011Zo"></iframe></div><p></p>yasnayaqubhttp://www.blogger.com/profile/16815464623099128953noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8411371179704428466.post-81296735518342977892023-07-24T23:33:00.003+04:302023-07-25T09:30:33.139+04:30جایگاه واصف باختری در شکلگیری جریانهای شعر معاصر افغانستان <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">موقعیکه سخن از جریانهای شعر معاصر افغانستان گفته میشود،
نیاز به توضیح دارد. زیرا شعر معاصر افغانستان جریانشناسی نشده است. پژوهشی را
زیر دست دارم که شامل جریانشناسی شعر معاصر افغانستان نیز میشود. در این یادداشت
به خلاصهی جریانشناسیایکه از جریانهای شعر معاصر افغانستان در نظر دارم،
اشاره میکنم. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">اما پیش از آن بنگریم که درکل منظور از جریان شعری چیست. «جریان
شعری بر فعالیت هنری گروهی از شاعران اطلاق میشود که بر اساس عقاید و معیارهای
زیباییشناختی هنری مشترک، برای خلق آثاری بدیع درحال تلاش و کوشش هستند<a href="file:///C:/Users/User/Desktop/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%82/%D8%AC%D8%A7%DB%8C%E2%80%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87%20%D9%88%D8%A7%D8%B5%D9%81%20%D8%A8%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%B1%DB%8C.doc#_ftn1" name="_ftnref1" style="mso-footnote-id: ftn1;" title=""><span class="MsoFootnoteReference"><span dir="LTR" style="mso-special-character: footnote;"><!--[if !supportFootnotes]--><span class="MsoFootnoteReference"><span face=""Calibri",sans-serif" style="font-size: 14pt; line-height: 107%; mso-ansi-language: EN-US; mso-bidi-font-family: "B Zar"; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: Calibri; mso-fareast-language: EN-US;">[1]</span></span><!--[endif]--></span></span></a>.» مهدی زرقانی مینویسد:
«جریان شعری، نه سبک است، نه بوطیقا و نه مکتب؛ فعالیت هنری گروهی از شاعران استکه
در قالب یک بوطیقا شعر میسرایند<a href="file:///C:/Users/User/Desktop/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%82/%D8%AC%D8%A7%DB%8C%E2%80%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87%20%D9%88%D8%A7%D8%B5%D9%81%20%D8%A8%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%B1%DB%8C.doc#_ftn2" name="_ftnref2" style="mso-footnote-id: ftn2;" title=""><span class="MsoFootnoteReference"><span dir="LTR" style="mso-special-character: footnote;"><!--[if !supportFootnotes]--><span class="MsoFootnoteReference"><span face=""Calibri",sans-serif" style="font-size: 14pt; line-height: 107%; mso-ansi-language: EN-US; mso-bidi-font-family: "B Zar"; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: Calibri; mso-fareast-language: EN-US;">[2]</span></span><!--[endif]--></span></span></a>.» <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">دو تعریفیکه از جریان ارایه شد، باهم همسان هستند. برداشتم
از جریان با این دو تعریف در اینکه «جریان شعری فعالیت هنری گروهی از شاعران در
یک بوطیقا است» با این تاکید همسو استکه هر جریان شعری را دارای فرم مشترک در نظر
میگیرم، نه مضمون و محتوای مشترک. زیرا هر فرم دارای بوطیقای مشترک است. بوطیقا
تمهیدات و شگردهای زبانی مشترک<a href="file:///C:/Users/User/Desktop/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%82/%D8%AC%D8%A7%DB%8C%E2%80%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87%20%D9%88%D8%A7%D8%B5%D9%81%20%D8%A8%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%B1%DB%8C.doc#_ftn3" name="_ftnref3" style="mso-footnote-id: ftn3;" title=""><span class="MsoFootnoteReference"><span dir="LTR" style="mso-special-character: footnote;"><!--[if !supportFootnotes]--><span class="MsoFootnoteReference"><span face=""Calibri",sans-serif" style="font-size: 14pt; line-height: 107%; mso-ansi-language: EN-US; mso-bidi-font-family: "B Zar"; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: Calibri; mso-fareast-language: EN-US;">[3]</span></span><!--[endif]--></span></span></a> در یک اثر، چند اثر، یک جریان
یا یک مکتب ادبی است. اما در جریانشناسیهای دیگر معمولا محتوا درنظر گرفته شده
است؛ مثلا شعر مقاومت، شعر رومانتسیسم (عاشقانه) و... در چنین جریانشناسیای میتواند
شعرهای نیمایی، سپید و حتا غزل در یک جریان قرار بگیرند. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjWG_EIKseuwu2oiRdtOHXqM6rSW4oNsgannant4JHy84QOZ8GJ_cbpcW5zL9wnejxmVl0F5zZPLFrN9tHRQjoGxnA2hljiwjKdgU5O0ADFHP8PSDLJZPq2y6ncTjrIuwnZeeSH-urlfBoE5W0x0eLuw9bR6W3dUraVjxm2ngz7ta79VjZZ2JebkZr8IzE/s678/%D9%88%D8%A7%D8%B5%D9%81%20%D8%A8%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%B1%DB%8C.jpg" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" data-original-height="452" data-original-width="678" height="213" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjWG_EIKseuwu2oiRdtOHXqM6rSW4oNsgannant4JHy84QOZ8GJ_cbpcW5zL9wnejxmVl0F5zZPLFrN9tHRQjoGxnA2hljiwjKdgU5O0ADFHP8PSDLJZPq2y6ncTjrIuwnZeeSH-urlfBoE5W0x0eLuw9bR6W3dUraVjxm2ngz7ta79VjZZ2JebkZr8IzE/s320/%D9%88%D8%A7%D8%B5%D9%81%20%D8%A8%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%B1%DB%8C.jpg" width="320" /></a></div><p></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">جریانشناسیای را که برای دستهبندی شعر معاصر افغانستان
درنظر گرفتهام؛ پیش از هرچه داشتن فرم مشترک است. بنابراین جریانهای شعری
افغانستان را این گونه دستهبندی کردهام: «سنتی در قالب با تحول در محتوا،
نیمایی، سپید، غزل و شعر زبانگرا». <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">چند روز پیش استاد واصف باختری یکی از شاعران جریانساز و
تاثیرگذار شعر معاصر افغانستان درگذشت. بنابر دستهبندیایکه از جریانهای شعر
معاصر درنظر دارم، میخواهم به جایگاه و تاثیرگذاری واصف باختری در شکلگیری و
تثبیت جریانهای شعر معاصر افغانستان بپردازم.<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;"><o:p> </o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><b><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">واصف باختری و جریان شعر نیمایی <o:p></o:p></span></b></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">شعر معاصر فارسی پس از شکلگیری جریان شعر نیمایی، تثبیت میشود.
جریان شعر نیمایی بر همهی جریانهای شعر معاصر فارسی حتا بر جریان غزل معاصر
تاثیرگذار است. زیرا پیشنهادهای نیما برای چگونگی سرایش شعر معاصر بر جهانبینی غزل
و شاعران غزلسرا نیز تاثیرگذاشت. درست استکه قالب غزل تغییر نکرده، اما سایر
مناسبات فرمیک و نگرش غزل تحول یافته است. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">شعر نیمایی در افغانستان پس از دههی سی (30) خورشیدی آغاز
شد. اما آغاز به معنای تثبیت نیست. واصف باختری از نخستین کسانی نیستکه شعر نیمایی
سروده است، زیرا محمود فارانی، مایل هروی، بارق شفیعی و... پیش از باختری شعر
نیمایی سروده و نخستین نمونههای شعر نیمایی ارایه شدهاند. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">پس جایگاه باختری در شکلگیری جریان شعر نیمایی چیست؟ باختری
در تثبیت و شکلگیری جریان شعر نیمایی جایگاهی خاص دارد. از دههی چهل تا پنجاه
که جریان شعر نیمایی به تثبیت میرسد، باختری جدیترین تاثیر را در تثبیت جریان
شعر نیمایی در افغانستان دارد و شعر نیمایی افغانستان را فراتر از وزن آزاد نیمایی،
وارد جهانبینی شعر نیمایی میسازد. شاعران نیماییسرای افغانستان پیش از باختری،
بیشتر وزن نیمایی را در سرایش شعر نیمایی رعایت میکردند و چندان به این توجه نمیکردند
که شعر نیمایی فراتر از وزن آزاد، جهانبینی شاعرانهای خاص، شگردها و زیباییشناسی
خود را دارد. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">باختری شعر نیمایی را در کلیت ابعاد هنری آن درک کرده بود و
در پی تفهیم شعر نیمایی به دیگران و در جامعهی ادبی بود که توانست شعر نیمایی را
در ادبیات افغانستان تفهیم کند. سمبولیسم اجتماعی نیما را وارد شعر نیمایی
افغانستان کرد، اما شعر نیمایی باختری در رویکرد زبانی چندان نزدیک به رویکرد
زبان نیما نبود، بلکه باختری زبان فرهیخته، فخیم، ارکاییک و ادبی خود را داشتکه
بیشتر نزدیک به رویکرد زبان شعر نیمایی اخوان بود. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">از رویکرد زبانی نیما در شعر نیمایی افغانستان استقبال
نشد، باختری و شاعران دیگر نیماییسرا در افغانستان از رویکرد خاص زبانی نیما
پیروی نکردند، اما جهان</span><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span><span dir="LTR" style="font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar"; mso-bidi-language: FA;"><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span></span><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">بینی و دیدگاه اجتماعی و دیگر شگردهای نیمایی را در سرایش شعر
نیمایی نسبتا رعایت کردند. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">باختری در تثبیت جریان شعر نیمایی در افغانستان جایگاه
جریانساز دارد. رویکرد شعر نیمایی باختری بر شاعران نیماییسرای افغانستان تاثیر
گذاشت و شعر نیمایی در دههی پنجاه جریان مسلط شعری در افغانستان شد. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;"><o:p> </o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><b><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">واصف باختری و جریان غزل معاصر <o:p></o:p></span></b></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">واصف باختری در غزل معاصر که از آن بنام غزل نو نیز یاد میشود،
دارای جایگاهی خاص است و در کنار محمود فارانی، لطیف ناظمی و... غزل سنتی را وارد
فضا و مناسبات معاصر کرده و موجب شکلگیری و تثبیت جریان غزل معاصر شده است. اگرچه
شمار غزلهای معاصر باختری چندان زیاد نیست، اما ورودش به غزل معاصر اهمیتی ویژه و
تبیتکننده برای شکلگیری جریان غزل معاصر داشته است. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">اینکه شمار غزلهای معاصر باختری زیاد نیست، به این دلیل
استکه او بیشتر شعر نیمایی و سپید سروده و وارد این دو جریان شعری شده است. زبان
غزلهای معاصر باختری پخته، نخبهگرا و تصویری است و ساختار غزلها عمودی و نسبتا
روایی است. عبور از غزل سنتی به غزل معاصر در روزگار باختری خیلی سخت بود، زیرا
غزل سنتی، جریان مسلط شعری بود. اما باختری توانست از غزل سنتی فراتر رود و با
سرایش غزل، تحولی در غزل سنتی ایجاد کند. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">اگرچه باختری درکل از جریان غزل معاصر به جریانهای شعر
نیمایی و سپید عبور کرد و در غزل معاصر نماند، اما غزلهایش در تحول غزل سنتی به
غزل معاصر و در شکلگیری جریان غزل معاصر، تاثیرگذار و قابل توجه است. اگر قرار
باشد که شکلگیری غزل معاصر در افغانستان بررسی شود، نمیتوان جایگاه باختری را
در شکلگیری غزل معاصر نادیده گرفت. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;"><o:p> </o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><b><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">واصف باختری و جریان شعر سپید <o:p></o:p></span></b></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">جریان شعر نیمایی و شعر سپید افغانستان با نام واصف باختری
گره خورده و هر گاهیکه سخن از جریان شعر نیمایی و سپید در میان باشد، طبعا سخن از
باختری نیز است، زیرا او از ستونهای محوری و اساسی در این دو جریان شعری است و
شاعران زیادی از رویکرد باختری در این دو جریان پیروی کردهاند که این پیروی موجب
شده تا شعر نیمایی و سپید به دو جریان شعری در افغانستان تبدیل شوند. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">باختری در شعر نیمایی از نخستین شاعران نیماییسرا نیست،
اما محوریترین شاعری استکه شعرهایش موجب تثبیت و شکلگیری جریان شعر نیمایی در
افغانستان میشود و به شعر نیمایی افغانستان ماهیت و ویژگی ادبیای خاص میبخشد. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">باختری در شعر سپید از نخستین شاعران سپیدسرا استکه در دههی
پنجاه به سرایش شعر سپید آغاز میکند. رفعت حسینی و عبدالرازق رویین نیز در کنار
باختری از نخستین شاعران سپید سرا استند. باختری فقط آغازگر شعر سپید نیست، ادامهدهنده
و جریانساز جریان شعر سپید در افغانستان نیز است. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">شعر سپید باختری از شعر نیمایی باختری چندان تفاوتی ندارد،
فقط در وزن تفاوت دارد. شعر نیمایی باختری وزن آزاد دارد، اما در شعر سپید فراتر
از وزن نیمایی میرود. در سرایش شعر سپید، زبان فرهیخته، نخبهگرا، تصویری، آهنگین
و سمبولیستیای را پیش میگیرد که در سرایش شعر نیمایی در پیش گرفته بود. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">در این یادداشت قصد ورود به ویژگیهای زبانی و ادبی غزلهای
معاصر و شعرهای نیمایی و سپید باختری نداشتم، فقط میخواستم به جایگاه او در شکلگیری
جریانهای شعر معاصر افغانستان از جمله، غزل معاصر، شعر نیمایی و سپید بپردازم و
به جایگاه نخستینگی و جریانسازی او در این جریانهای شعری اشاره کنم. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">افراد زیادی به مناسبت درگذشت باختری نوشتند، اما به جایگاه
او در این باره چندان توجهی نشد. این یادداشت را نوشتم تا چشماندازی از جایگاه
او در شکلگیری جریانهای شعر معاصر گشوده شود تا در این باره پژوهشهای بیشتری
صورت بگیرد.</span></p>
<div style="mso-element: footnote-list;"><br /></div><div style="mso-element: footnote-list;">
<hr align="left" size="1" width="33%" />
<!--[endif]-->
<div id="ftn1" style="mso-element: footnote;">
<p class="MsoFootnoteText" dir="RTL" style="direction: rtl; text-align: right; unicode-bidi: embed;"><a href="file:///C:/Users/User/Desktop/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%82/%D8%AC%D8%A7%DB%8C%E2%80%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87%20%D9%88%D8%A7%D8%B5%D9%81%20%D8%A8%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%B1%DB%8C.doc#_ftnref1" name="_ftn1" style="mso-footnote-id: ftn1;" title=""><span class="MsoFootnoteReference"><span dir="LTR"><span style="mso-special-character: footnote;"><!--[if !supportFootnotes]--><span class="MsoFootnoteReference"><span face=""Calibri",sans-serif" style="font-size: 10pt; line-height: 107%; mso-ansi-language: EN-US; mso-bidi-font-family: Arial; mso-bidi-language: AR-SA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-fareast-language: EN-US;">[1]</span></span><!--[endif]--></span></span></span></a><span dir="RTL"></span><span face=""Arial",sans-serif" lang="AR-SA" style="mso-ascii-font-family: Calibri; mso-hansi-font-family: Calibri;"><span dir="RTL"></span>-
قدرتالله طاهری و </span><span face=""Arial",sans-serif" lang="FA" style="mso-ascii-font-family: Calibri; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Calibri;">تقیپور نامداریان، «نگاهی انتقادی به جریانشناسیهای شعر معاصر ایران»، فصلنامهی
علمی-پژوهشی علوم انسانی دانشگاه الزهرا، شمارۀ 65 و 67، ص 1-18 <o:p></o:p></span></p>
</div>
<div id="ftn2" style="mso-element: footnote;">
<p class="MsoFootnoteText" dir="RTL" style="direction: rtl; text-align: right; unicode-bidi: embed;"><a href="file:///C:/Users/User/Desktop/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%82/%D8%AC%D8%A7%DB%8C%E2%80%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87%20%D9%88%D8%A7%D8%B5%D9%81%20%D8%A8%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%B1%DB%8C.doc#_ftnref2" name="_ftn2" style="mso-footnote-id: ftn2;" title=""><span class="MsoFootnoteReference"><span dir="LTR"><span style="mso-special-character: footnote;"><!--[if !supportFootnotes]--><span class="MsoFootnoteReference"><span face=""Calibri",sans-serif" style="font-size: 10pt; line-height: 107%; mso-ansi-language: EN-US; mso-bidi-font-family: Arial; mso-bidi-language: AR-SA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-fareast-language: EN-US;">[2]</span></span><!--[endif]--></span></span></span></a><span dir="RTL"></span><span face=""Arial",sans-serif" lang="AR-SA" style="mso-ascii-font-family: Calibri; mso-hansi-font-family: Calibri;"><span dir="RTL"></span>-
مهدی زرقانی، چشمانداز شعر معاصر ایران، ص 27 </span><span face=""Arial",sans-serif" lang="FA" style="mso-ascii-font-family: Calibri; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Calibri;"><o:p></o:p></span></p>
</div>
<div id="ftn3" style="mso-element: footnote;">
<p class="MsoFootnoteText" dir="RTL" style="direction: rtl; text-align: right; unicode-bidi: embed;"><a href="file:///C:/Users/User/Desktop/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%82/%D8%AC%D8%A7%DB%8C%E2%80%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87%20%D9%88%D8%A7%D8%B5%D9%81%20%D8%A8%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%B1%DB%8C.doc#_ftnref3" name="_ftn3" style="mso-footnote-id: ftn3;" title=""><span class="MsoFootnoteReference"><span dir="LTR"><span style="mso-special-character: footnote;"><!--[if !supportFootnotes]--><span class="MsoFootnoteReference"><span face=""Calibri",sans-serif" style="font-size: 10pt; line-height: 107%; mso-ansi-language: EN-US; mso-bidi-font-family: Arial; mso-bidi-language: AR-SA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-fareast-language: EN-US;">[3]</span></span><!--[endif]--></span></span></span></a><span dir="RTL"></span><span face=""Arial",sans-serif" lang="AR-SA" style="mso-ascii-font-family: Calibri; mso-hansi-font-family: Calibri;"><span dir="RTL"></span>-
جاناتان کالر، نظریۀ ادبی (معرفی بسیار مختصر)، ترجمۀ فرزانه طاهری، ص 94 </span><span face=""Arial",sans-serif" lang="FA" style="mso-ascii-font-family: Calibri; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Calibri;"><o:p></o:p></span></p>
</div>
</div>yasnayaqubhttp://www.blogger.com/profile/16815464623099128953noreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-8411371179704428466.post-59490975126303466742023-06-28T10:41:00.006+04:302023-07-25T09:52:10.732+04:30در غربت زندگی (به آشنایان غربتزده) <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">انسان
جانوری استکه بیش از هر جانوری دچار درکِ معنادارِ فنا و میرایی از خویش شده است.
این درک به غربت در زندگی انجامیده و هرچه انسان به پایان زندگی خود میرسد، بیشتر
دچار غربت میشود و غمِ غریب او را میآزارد. بیآنکه بیندیشیم غربت چیست، اما با
گذشت زندگی و رسیدن به میانهسالی و پیری همه غربتاندیش میشویم و میدانیم زندگی
چیزی غیر از غربت و سفری غریب نبوده است.</span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjS0u9FiJeXAvNN7-JzXnx57ga4-jFf61Z_V22PZ7RVkq_iDo0q1rwcPx1sGUluvOkZvCpoJ1_yN8so-XnAJ4vLlQUkNNUzGsgeQJnsX_BgwK6q2A-k9jVIoeOffq7RZPCvvLaO2-57Rg-TSHrOS__C4GbnaFkQ0aN4XyUCMnjUTjRJNOfQfrncDMqRt6o/s275/%D8%BA%D8%B1%D8%A8%D8%AA.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" data-original-height="183" data-original-width="275" height="183" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjS0u9FiJeXAvNN7-JzXnx57ga4-jFf61Z_V22PZ7RVkq_iDo0q1rwcPx1sGUluvOkZvCpoJ1_yN8so-XnAJ4vLlQUkNNUzGsgeQJnsX_BgwK6q2A-k9jVIoeOffq7RZPCvvLaO2-57Rg-TSHrOS__C4GbnaFkQ0aN4XyUCMnjUTjRJNOfQfrncDMqRt6o/s1600/%D8%BA%D8%B1%D8%A8%D8%AA.jpg" width="275" /></a></div><p></p><p></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">من
اگرچه هنوز نسبتا جوانم اما حقیقت این بوده، همیشه غربتاندیش بودهام، پیش از آنکه
به میانهسالی و پیری برسم، درگیر غربت زندگی شدهام و این غربت مرا دچار نگرانیهای
اگزیستانسیال و هستیشناسانه در بارهی زندگی کرده است. نگرانیهاییکه همیشه رو
به سوی مرگ دارند و زندگی را با رو در رویی مرگ معنادار میکنند. با آنکه داشتن
نگرانیهای ژرف اگزیستانسیال و وجودی بردباری میخواهد، اما من به عنوان دازاین
این نگرانیها را دوست دارم، زیرا زندگی تا لذتی سرخوشانه و سرمستانه باشد، لذتی
منفعل و خونسردانه است. این لذت، لذت اپیکوری است. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">لذت
اپیکوری، لذت به تعبیر معمول نیست، رنج-لذت است. خود را در شادمانی، ناله، مستی،
زاری و شکایت نشان نمیدهد. شادمانی و ناله برای چی؟ شکایت برای کِی؟ آنچه مهم
است درک ماهیت رنج-لذت اپیکوری است. زیرا این رنج-لذت، انفعالی و درونی است. این
انفعال به طور مشخص رنج یا لذت نیست، بلکه وضعیتیست بزرگمنشانه در برابر درک
نیستی خویشتن و جهان. واقعیت نیستیپذیر و مغاکگون زندگی و جهان را میبینی، سراسیمه
نمیشوی، افسانه نمیبافی و به سوی خدایان دست نمییازی، با آرامش و خونسردی، پذیرای
سرنوشت نیستیپذیر خود میمانی و میخواهی نیستی را در درون خود احساس کنی و از آن
دچار رنج-لذت شوی. این رنج-لذت فعال نیست، منفعل و پذیرنده است. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">معنای
عشق، هنر، زندگی، سکس، فلسفه و ادبیات از سرنوشت، جان، تن و بدن نیستیپذیر و لذت
منفعل میآید. اگر انسان به درک میرایی از خویشتن و از زندگی نمیرسید، عشق، هنر،
ادبیات و... در کار نبود. درک میرایی و فنا معنای عشق، هنر، ادبیات و... در زندگی
است. در حقیقت عشق، هنر، ادبیات و... چهرهی فانی و میرای انسان است.<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">انسان
بنابه دو فاصله و جدایی دچار غربت میشود: گذشت زندگی و دوری از زادگاه.</span><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span><span dir="LTR" face=""Arial",sans-serif" lang="FA" style="font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar"; mso-bidi-language: FA;"><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span> </span><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">گذشت
زندگی تجربهای همگانی استکه در زندگی هر فردی رخ میدهد. همه از کودکی، نوجوانی
و جوانی خود فاصله میگیریم و نسبت به گذشتهی زندگی خود دچار حسرت (نوستالژیا) و
غربت میشویم. این غربت نخستینبار پس از جدایی کودک از آغوش مادر شکل میگیرد. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">آغوش
مادر در حقیقت همان ایدهی غربت دوری از بهشت نخستین و پرتابِ انسان بر زمین است.
بنابه دریافت روانکاوی لکان کودک در آغاز خود را از آغوش مادر و جهان جدا نمیداند
و در وحدت با مادر یا مادرجهان زندگی میکند. همینکه از آغوش مادر جدا میشود، کمکم
دچار تفکیک خود با مادر و جهان میشود. این تفکیک به احساس تنهایی و واماندگی در
انسان میانجامد. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">ناخودآگاهِ
غربت «نینامه»ی مولانا به جدایی از آغوش مادر (بهشت نخستین) قابل ارجاع است:
«بشنو این نی چون شکایت میکند/ از جداییها حکایت میکند/... هر کسی کو دور ماند
از اصل خویش/ بازجوید روزگار وصل خویش/...». اما کودک همینکه از اصل خود (آغوش
مادرجهان) جدا میشود به غربت تصادم میکند و در پی وصل است. بعد از این جدایی،
وصل اتفاق نمیافتد. انسان مرغ مرگاندیش و دچار غربت زندگی میشود: «طوطی نقل شکر
بودیم ما/ مرغ مرگاندیش گشتیم از شما». <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">جدایی
از آغوش مادر، جدایی هستیشناسانه است. وصلیکه باید اتفاق بیتفد نیز وصلی هستیشناسانه
است. یعنی وحدت با مادرجهان. این وحدت، ممکن نیست. بنابراین کودک پس از جدایی آغوش
مادر، پیهم دچار جدایی وفراغ میشود: جدایی از کودکی، جدایی از نوجوانی، جدایی از
جوانی، جدایی از میانهسالی و... این جداییهای پیهم به غربت چندلایهی هستیشناسانه
و اگزیستنسیال میانجامد و زندگی غربت (خاطره و نوستالژیا) و انسان دازاین (رونده
به سوی دیوِ مرگ) میشود. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">انسان
به گذشتهی زندگیش که نظر میاندازد، گذشتهی زندگیش چشماندازی موهم استکه از آن
دچار دوری، فاصله و جدایی هستیشناسانه شده است و آنچه از این چشمانداز برای او
قابل احساس است غیر از حسرت، نومیدی، نوستالژیا و غربت نیست. این غربت، سرنوشت
هستیشناسانه و وجودی استکه هر فردی با آن دچار میشود. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">دوری
از زادگاه نیز به غربت میانجامد. انسان چنانکه با آغوش مادر پیوند هستیشناسانه
و وجودی دارد، با محیطِ زادگاه خود نیز پیوند هستیشناسانه و وجودی دارد. دوری از
زادگاه میتواند غربت مقطعی ایجاد کند. درصورتیکه فرد به زادگاه خود برگردد، این
غربت رفع میشود. اگر فرد نتواند به زادگاه خود برگردد، غربت زادگاه با غربت
نمادینِ آغوش مادر وحدت پیدا میکند و زادگاه میتواند موجب تداعی آغوش مادر یا
بهشت نخستین شود. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">قصیدهی
«کژدم غربت» ناصر خسرو، غربت دوری از زادگاه و دوستان است، اما دوری او از زادگاه
و دوستان آنقدر به درازا میانجامد که ناصر خسرو در یمگان از جهان میرود. این
غربت دوری از زادگاه چنان ژرفا و عمق هستیشناسانه پیدا میکند که غربت دوری از
زادگاه با غربت زندگی (غربت آغوش مادر) یگانه میشود و به غم غریب میانجامد. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">من
قصیدهی کژدم غربت را بارها خواندهام، اما با آن درگیری معنادار پیدا نکرده بودم.
چند روز پیش این قصیده را یکسال پس از اشغال کشور توسط طالبان خواندم، با قصیده
دچار درگیری معنادار شدم. با رویکار آمدن طالبان بسیاری از آشنایانم آواره شدند.
شماری به اروپا و آمریکا رفتند، درحالیکه آرزوی بسیاری از افراد در کشورهای
اسلامی این است به اروپا و آمریکا بروند، اما آشنایانم در آمریکا و اروپا ناراحت
بودند. طبعا این ناراحتی برخاسته از غربت زادگاه و وطن است. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">هنگامی
کشور به دست طالبان افتاد، من خارج از کشور بودم، به کشور برنگشتم، غربت را ترجیح
دادم از اینکه زیر سلطهی طالب باشم و ناگزیر به تزویر و ریاکاری شوم. در این
روزگار غربت و حسرتِ من و آشنایانم، از دل ناصر خسرو آمدم و خواستم یادداشتی در
بارهی قصیدهی کژدم غربت بنویسم، اما بیشتر با رویکردی فرافکنانه و تعمیمیافته
به معرفتیکه ما در آن زیست هستیشناسانه داریم. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">خاستگاه
غربت من و آشنایانم در این روزگار، بیشتر غربت از زادگاه و وطن است. غربتیکه
ناصر خسرو درگیر آن شد و به خوبی توانست درک غربت زادگاه و وطن را در ادبیات تا
روزگار ما تداعی کند و هر غربتزدهای پس از خواندن شعرهای ناصر خسرو با او همدلی
کند. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">گَردِ
غربت نشود شسته ز دیدار غریب<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">گرچه
هر روز سر و روی بشوید به گلاب<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">هر
درختی که ز جایش به دیگر جای برند<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">بشود
زو همه آن رونق و آن زینت و آب <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">گرچه
در شهر کسان گلشن و کاشانه کنی<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">خانهی
خویش به ارچند خرابست و بیآب<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">مرد
را بوی بهشت آید از خانهی خویش<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">مثلست
این مثلی روشن بیپیچیش و تاب <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">این
چند بیت مصداق و معنای غربت دوری از زادگاه و وطن است. اما غربت ناصر خسرو در
قصیدهی کژدم غربت فراتر از غربت زادگاه میرود. اگرچه قصیده با بیتی آغاز میشود
که منظور غربت زادگاه است: «آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا/ گویی زبون نیافت ز گیتی
مگر مرا/ درحال خویشتن چو همی ژرف بنگرم/ صفرا همیبراید از اندُه به سر مرا/ گویم
چرا نشانهی تیر زمانه کرد/ چرخ بلند جاهل بیدادگر مرا» پس از این چند بیت از
غربت زادگاه به غربت زندگی یا همان غربت ناخودآگاه بهشت نخستین (آغوش مادرجهان) با
تعبیر فلسفی، کلامی و مذهبی و عرفانی گذر میکند. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">ناخودآگاه
همهی ما از غربت زندگی برخاسته از جدایی آغوش مادر است، اما این ناخودآگاه مشترک
در تفسیر، تاویل، تعبیر، تعمیم و فرافکنی خودآگاهانهی ما از غربت زندگی تفاوت میکند
و هرکسی بنابه پیشفرضهای خود بودن در بهشت نخستین (روزگار وصل) و جدایی از بهشت
نخستین (روزگار فراق) و رجعت و وحدت با آن را فرافکنی و توجیه میکند. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">ناصر
خسرو علت غربت خود را از گیتی، این جهان و چرخ میداند، اما میگوید گیتی عقل
ندارد، اگر عقل میداشت جای من در مقر ماه بود: «گر بر قیاس فضل بگشتی مدار چرخ/
جز بر مقر ماه نبودی مقر مرا/ نینی که چرخ و دهر ندانند قدر فضل/ این گفته بود
گاه جوانی پدر مرا/ دانش به از ضیاع و به از جا و مال و ملک/ این خاطر خطیر چنین
گفت مر مرا/ با خاطر منور روشنتر از قمر/ ناید به کار هیچ مقر قمر مرا/ با لشکر
زمانه و با تیغ تیز دهر/ دین و خرد بس است سپاه و سپر مرا» بنابراین از یکسو جهان
عقل ندارد و از سوی دیگر نیاز نیست به چیزهای این جهان وابسته شد. وابستگی به
چیزهای جهان اسارت است: «گر من اسیر مال شوم همچو این و آن/ اندر شکم چه باید
زهره و جگر مرا». <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">ناصر
خسرو از جهان و روزگار (زمانه) ناراحت استکه قدر او را ندانستهاند. منظور از
زمانه میتواند اهل جهان و رویدادهای روزگار شاعر باشد. تنها ناصر خسرو نیستکه
از جهان و زمانه شکایت میکند، اکثر شاعران و اهل فضل از جهان و زمانه شکایت کرده
و به این تصورند که جهان و زمانه قدر آنها را ندانستهاند. شهید بلخی میگوید:
«اگر غم را چو آتش دود بودی/ جهان تاریک بودی جاودانه/ در این گیتی سراسر گر
بگردی/ خردمندی نیابی شادمانه». <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">من
فکر میکنم چنین شکایتی از جهان و روزگار، شاعرانه و گونهای از خودبزرگمنشی است.
اما حقیقت این استکه در پایان زندگی هیچکسی کاملا از جهان و روزگار رضایت ندارد
و تصور میکند به او کمتوجهی و کممهری شده است. این تصور میتواند تصور هستیشناسانهای
معنادار باشد. زیرا انسان توقعهای عاطفی و احساسی هستیشناسانهی خود را از جهان
دارد، اما جهان (طبیعت) درکی از توقعهای عاطفی انسان ندارد و انسان و هر جانوری
از نظر زیستشناسی در طبیعت برابرند. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">اهمیت
و امتیازیکه انسان برای خود در جهان تصور میکند، این اهمیت و امتیاز، فرافکنی
هستیشناسانهی خود انسان است. طبیعت از نظر زیستشناسی امتیاز اشرف مخلوقات و... برای
انسان را به رسمیت نمیشناسد. خودبزرگمنشی انسان استکه تصور میکند در جهان و
زمانه نادیده گرفته شده است. واقعیت این است زندگی مشکلات و فرصتهای خود را
دارد، همه به نوعی گرفتاری، شادمانی، رنج، آسایش و... خود را داریم که معمول و طبیعی
است. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">درد
و رنج ناصر خسرو از غربت، واقعی و این جهانی استکه به دوری از زادگاه و پناهدهشدنش
در یمگان ارتباط دارد. از این درد و رنج بارها گفته و قصیدهی کژدم غربت نیز با
غربت مصداقی از زادگاه و بیمهری زمانه آغاز میشود، اما شاعر در ادامهی قصیده از
اینکه جهان و روزگار قدر او را ندانستهاند، میخواهد اهمیت ندهد و وانمود کند که
غربت او از کمتوجهی جهان و روزگار نیست. زیرا قدرت و دارایی در این جهان ارزشی
ندارند. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">ناصر
خسرو میگوید به من این اهمیت دارد که خداوند مرا را به سوی علم و دین خود رهنمون
کرده است و این بصیرت را دارم که جایگاه خود را در آنجهان ببینم: «گر من در این
سرای نبینم در آن سرای/ امروز جای خویش، چه باید بصر مرا؟» و مردم را فرا میخواند
که با عقل به او بنگرند: «گر بایدت همی که ببینی مرا تمام/ چون عاقلان به چشم
بصیرت نگر مرا/... هرچند مسکنم به زمین است، روز و شب/ بر چرخ هفتم است مجال سفر
مرا» بنابراین ناصر خسرو با بزرگمنشی میگوید غربت او در زندگی برای قدرت، دارایی
و چیزهای اینجهانی نیست، غربت او برای زندگی آن جهانی است: «گیتی سرای رهگذران
است ای پسر/ زین بهتر است نیز یکی مستقر مرا». <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">حکیم
با دیدی دوتایی و تقابلی به تفکیک اینجهان (مادی، میرا و خوار) و آنجهان (معنوی،
روحانی، نامیرا و متعالی) و تن و روح میپردازد، میخواهد خود را از این جهان و تن
مبرا کند. این جهان را دام و قفسی بزرگتر و تن را دام و قفسی کوچکتر معرفی میکند
و رهایی از این دو را موجب رستگاری و روزگار وصل ابدی در بهشت میداند. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">شاعر
از اینکه در این جهان دچار مشکل شده است، ابراز رضایت میکند و میگوید اگر این
مشکلات نمیبود، به دام تن و این جهان میافتاد و به سوی دین خدا رهنمون نمیشد:
«از هرچه حاجت است بدو بنده را خدای/ کرده است بینیاز در این رهگذر مرا/ شکر آن
خدای را که سوی علم و دین خود/ ره داد و سوی رحمت بگشاد در مرا» پس از خوارداشت
اینجهان به خوارداشت تن میپردازد و تن را دشمن انسان معرفی میکند: <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">ای
ناکس و نفایه تن من در این جهان <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">همسایهای
نبود کس از تو بتر مرا<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">من
دوستدار خویش گمان بردمت همی<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">جز
تو نبود یار به بحر و بر مرا<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">بر
من تو کینهور شدی و دام ساختی<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">وز
دام تو نبود نه اثر نه خبر مرا<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">تا
مر مرا تو غافل و ایمن بیافتی <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">از
مکر و غدر خویش گرفتی سخر مرا<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">کر
رحمت خدای نبودی و فضل او<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">افگنده
بود مکر تو در جوی و جر مرا<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">اکنون
که شد درست تو دشمن منی<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">نیز
از دو دست تو نگوارد شکر مرا<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">خواب
و خور است کار تو ای بیخرد جسد<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">لیکن
خرد به است ز خواب و ز خور مرا... <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">من
با تو ای جسد ننشینم در این سرای <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">کایزد
همیبخواند به جای دیگر مرا...<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">چون
پیش من خلایق رفتند بیشمار <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">گرچه
دراز مانم رفته شمر مرا<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">روزی
به پر طاعت از این گنبد بلند<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">بیرون
پریده گیر چون مرغ بهپر مرا <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">در
بسا موارد انکار و نادیدهگیری انسان از واقعیت، موجب معنا به عنوان روایت و قصه
میشود. روایت، مراسم و تشریفات مرگ به معنای کتمان واقعیت مردن در زندگی انسان
است. شیر، پلنگ، گوسپند، گاو، خر، سگ و... پس از مردن قصه ندارند، اما ما چرا پس
از مردن، روایت و قصهی زندگی بعد از مرگ را داریم؟ برای اینکه واقعیت مردن خود
را انکار میکنیم، نادیده میگیریم و قبول نداریم که مرگ پایان زندگی ما است، بلکه
میخواهیم وانمود کنیم مرگ زهدان، رحم و معبری تاریک استکه در آن نیرو و انرژی
مجدد میگیریم و از آن به سوی زندگی جاودان و نامیرا عبور میکنیم. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">بنابراین
در بارهی مرگ مفهومسازی و روایتسازی کردهایم تا مرگ کشتیای شود که ما را از
میرایی به نامیرایی گذر دهد. رسیدن به نامیرایی، روایت و خبری خجسته است. مبارکتان
باشد، از اینکه با روایت و مراسم مرگ، نامیرا میشوید. اما من این روایت را
فرافکنی میدانم، فرافکنیایکه در رویا دچار آن میشویم. هنگامیکه در جریان روز
دچار مشکلات واقعی استیم، مغز ما در خواب این مشکلات را با فرافکنی توسط رویا دور
میزند. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">ناصر
خسرو غربت زادگاه و زندگی را مصداقی آغاز میکند، اما از آنجاییکه میبیند این
غربت قابل رفع نیست، بنابراین مانند هر شاعری غربت را به غربت عارفانه فرافکنی میکند.
این فراکنی خودآگاهانه نه، بلکه ناخودآگاهانه صورت میگیرد. زیرا انسان ناخودآگاه
ادبی، عرفانی، دینی و... از غربت بهشت نخستین را در خاطرات جمعی خود دارد. این
غربت از بهشت نخستین را چه غربتِ جدایی از آغوش مادر و چه غربتِ جدایی از زادگاه و
جغرافیای قومی بدانیم، در اساس واقعی و مصداقی است، اما وارد ناخودآگاه جمعی بشر
شده و جایگاه معنادار و نمادین یافته است. اینکه ناصر خسرو از غربت واقعی و اینجهانی
به غربت معنادار و آنجهانی گذر میکند، فرافکنی شخصی ناصر خسرو نیست، بلکه فرافکنی
ناخودآگاه جمعی بشر است و برای بشر دارای معنا است. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">استعداد
موجب میشود فرد دچار تصادم با معنای زندگی و چگونه زیستن شود، بنابراین استعداد
میتواند خطری برای درک بیمعنایی زندگی شود و این خطر، فردِ با استعداد را دچار
افراط در زندگی میکند. از ناصر خسرو تا غزالی، صادق هدایت، فروغ و... خطر استعداد
را میبینیم. اکثریت دچار این پرسش نمیشوند که معنای زندگی چیست. افراد مستعد بیشتر
دچار این پرسش میشوند. احتمال دارد ناصر خسرو در جوانی دچار درک بیمعنایی زندگی
شده باشدکه به بادهگساری و... پناه میبرد. اما پس از مدتی از لذتگرایی سرخورده
میشود و به مذهب اسماعیلی میگراید. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">در
قصیدهی کژدم غربت اشاره میکند که تصور میکردم تن و لذتهای تنانه بهترین چیزهای
استند که انسان در زندگی دارد. تاکید میکند خوشبختانه به زودی دریافته استکه تن
و لذتهای تنانه دشمن انسان استند. این نگرش ضد تن و لذتهای تنانه نیز نگرش
افراطی است. چرا ناصر خسرو دچار چنین نگرشی در بارهی تن میشود؟ پاسخ نسبتا مشخص
استکه ارتباط به زندگی لذتگرایانه و سرخوردگی او دارد. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">انسان
در هر روزگاری روایتهای معنادار خود را از معنای زندگی، غربت زندگی و مرگ داشته
است. ناصر خسرو و مولانا فرافکنیهای معنادار خود را برای توجیه و معنادار کردن
غربت زندگی داشتند که رهایی از قفس تن و پیوستن به بهشت نخستین یا بهشت برین و آنجهانی
بود. ناصر خسرو میگوید: «روزی به پر طاعت از این گنبد بلند/ بیرون پریده گیر چون
مرغ بهپر مرا» و مولانا میگوید: «کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست/ چرا به
دانهی انسانت این گمان باشد/ کدام دلو فرو رفت و پُر برون نامد/ ز چاه یوسف چرا
جان را فغان باشد». <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">به
هر صورت، خدا این بزرگان را ببخشاید. اما انسان معاصر دیگر نه دانه است و نه پر
طاعت. با دلخوشی رستنِ دانه و پر طاعت نمیتواند غربت خویش را دور بزند و از خود
دلجویی کند. این را فراموش نکنیم که در جهان شعر هر رویدادی ناممکن میتواند
ممکن شود. زیرا جهان شعر، جهان تداعی نسبتِ واژهها و زبان است. تداعی نسبتِ واژهها
و زبان مصداقپذیر نه، معناپذیر است.</span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;"></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-hansi-font-family: Arial;">به
برداشت من غربت در زندگی انسان درک، دریافت و احساسِ فراگیر است، همه در میانهسالی
و پیری دچار غربت میشویم، غربت بخشی از زندگی ذهنی ما میشود، از غربت رنج-لذت میبریم
و با غم غربت زندگی میکنیم. اما نسل ما بنابه آمدن طالبان و دوری با اجبار، زور و
خشونت از زادگاه و وطن، دچار غربت پیش از وقت شد، این غم غربت نسل ما را به میانهسالی
و پیری زودرس رساند و همه غربتزده شدیم.</span></span></p><p></p>yasnayaqubhttp://www.blogger.com/profile/16815464623099128953noreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-8411371179704428466.post-10415049353174251892023-06-23T11:48:00.002+04:302023-06-23T11:49:40.311+04:30در نظامنامهی ناقلین بهسمت قطغن چه گفته شده است؟ <p></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><iframe allowfullscreen="" class="BLOG_video_class" height="266" src="https://www.youtube.com/embed/o3Ks25lNB2o" width="320" youtube-src-id="o3Ks25lNB2o"></iframe></div><br /> <p></p>yasnayaqubhttp://www.blogger.com/profile/16815464623099128953noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8411371179704428466.post-60845493592251666722023-06-21T02:11:00.002+04:302023-07-25T09:34:41.662+04:30هوش مصنوعی و ابرانسان نیچه<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt;">در این روزها
گزارشهای امیدوارکننده و نگرانکنندهای در رسانهها از هوش مصنوعی به نشر میرسند.
گزارش امیدوارکننده این مژده را میدهد که هوش مصنوعی در خدمت انسان است، اما
گزارش نگرانکننده این هراس را درپی دارد که هوش مصنوعی فراتر از انسان و مستقل از
انسان میشود، جای انسان را میگیرد و انسان از یک گونهی غالب به گونهای مغلوب
تبدیل خواهد شد و هوش مصنوعی با انسان طوری برخورد خواهد کرد که انسان با جانوران
دیگر برخورد میکند.</span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEi_REfOA5zbB4m-1bMwVA6vkl_bIuwZ2xX2DkTtcoeXWeJ50nLCJs5XkRHT6FJjnq-X7mHhZ4dulfVqcxOTd0aBogQqEGrof6eoYWisk7iAepc8Mr-xrkAhsJXmunFjegFaMaLENKOKc80_IMT1tSaqXgxoGfvpN6N8SMYP8t1icl21JkdaGudCyS7HQlo/s225/%D9%86%DB%8C%DA%86%D9%87.jpg" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" data-original-height="156" data-original-width="225" height="156" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEi_REfOA5zbB4m-1bMwVA6vkl_bIuwZ2xX2DkTtcoeXWeJ50nLCJs5XkRHT6FJjnq-X7mHhZ4dulfVqcxOTd0aBogQqEGrof6eoYWisk7iAepc8Mr-xrkAhsJXmunFjegFaMaLENKOKc80_IMT1tSaqXgxoGfvpN6N8SMYP8t1icl21JkdaGudCyS7HQlo/s1600/%D9%86%DB%8C%DA%86%D9%87.jpg" width="225" /></a></div><p></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">فراتر از این
نگرانی و امید در بارهی هوش مصنوعی، اما حقیقت این است آنچه دربارهی هوش مصنوعی
سازندگان آن میدانند، ما (عموم مردم) نمیدانیم. عموم مردم وقتی دربارهی حقیقت
هوش مصنوعی میدانند که به صورت گسترده هوش مصنوعی وارد صحنه شده باشد. در آن صورت
اگر واقعا هوش مصنوعی خطری برای جایگاه وجودی و زیستی انسان در جهان باشد، دیگر
کار از کار گذشته است. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">در این یادداشت
علاقه دارم بحث را به سوی استعارهای فلسفی بکشانم که نیچه از آن بنام ابرانسان
یاد میکند. آیا هوش مصنوعی استعارهی ابرانسان نیچه است؟ پس از نیچه در کتاب
دیگری که از انسانی با تواناییهای نسبتا نامحدود سخن گفته میشود، کتاب انسان
خداگونهی هراری است. هراری انسان خداگونه را با احتیاط و نگرانی مطرح میکند که
انسان خداگونه نیز در نتیجهی مناسبت انسان، </span><span style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; text-align: left;">بیوتکنولوژی</span><span style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt;"> و هوش مصنوعی به وجود میآید.
هراری میگوید اگر چنین رویدادی رخ بدهد، ممکن شماری از انسانها از چرخهی فرگشت
برون شوند، اما شماری انسانها همچنان در چرخهی فرگشت بمانند و گونهی انسان
دچار نژادهای متفاوت شود.</span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">انسان تا هنوز
چندین مرحله، دچار فرگشت شده و همچنان در چرخهی فرگشت قرار دارد. وقتی انسان
بتواند از چرخهی فرگشت برون شود، خداگونه میشود. اما در نظریهی داروین فرگشت
اصل منشاء انواع است و هیچ گونهای جانوری نمیتواند از چرخهی فرگشت برون شود.
فرگشت تقدیر طبیعی گونههای زنده است. اما برخی از گونههای جانوری در تنازع بقا
و مطابقت با محیط میتوانند محیط را دستکاری و نسبتا بر طبیعت تسلط پیدا کنند.
انسان نسبتا قدرت دستکاری محیط و تسلط بر طبیعت پیدا کرده است، اما در نظریهی
داروین چندان ممکن نیست، حتا انسان بر حیات تکاملی و فرگشتی خود تسلط پیدا کند. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">واقعیت این استکه
علم از زمان داروین تا هنوز در مسیرهای پیش رفته و به جنبههای از حیات و زندگی
انسان دست یافته که نظریهی فرگشت داروین را بهعنوان تقدیر طبیعی دچار چالش میکند.
نظریهی </span><span style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; text-align: left;">بیوتکنولوژی</span><span style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt;"> و هوش مصنوعی از چالشهای تقدیر طبیعی فرگشت داروینی میتواند
باشد. اگرچه اهمیت علمی نظریهی فرگشت در تاریخ طبیعی و چگونگی آغاز حیات و تکامل
جانوران سرجای خود است و اهمیت خود را دارد، اما با حضور هوش مصنوعی و </span><span style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; text-align: left;">بیوتکنولوژی</span><span style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt;">، آیندهی نظریهی فرگشت بهعنوان تقدیر ابدی طبیعی دچار چالش میشود. </span><span style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; mso-spacerun: yes;"> </span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">هوش انسان از نظر
فرگشتی سه مرحله را سپری کرده است: آگاهی، خودآگاهی و خودآگاهی انتقادی (خرد
انتقادی). آگاهی هوشیاری استکه یک موجود زنده و جانور از جهان بیرون دارد.
روشنایی، تاریکی، گرما، سرما و... را احساس میکند. خودآگاهی، هوشیاری یا آگاهیای
استکه یک جانور آگاهی دربارهی احساسات، عواطف و عقاید درونی خود پیدا میکند و
چیستی خود را درک میکند؛ یعنی میداند او یک انسان است، این گونه عقیده دارد، جنسیت
و قومیت دارد و این رفتارها بهعنوان امر اخلاقی، بد و این رفتارها خوبند. انسان
دارای خودآگاهی استکه زبان مهمترین عنصر خودآگاهی است. خودآگاهی انتقادی، آگاهی
فلسفی و عقلی استکه به صورت منظم و منطقی برخی از افراد دارای خودآگاهی انتقادی
است، اما کموبیش همهی انسانها در وضعیتهای متفاوت به خودآگاهی انتقادی دست مییابند؛
مثلا در وضعیتی به عقاید و<span style="mso-spacerun: yes;"> </span>رفتار خود با
دیدی انتقادی مینگرند. اما این دید انتقادی، دیدی انتقادی نیست که کانت، هابرماس
و فوکو به آن رسیدهاند و به صورت منظم از خودآگاهی خویش و بشر با خردانتقادی روشنگری
ارایه میکنند. این خودآگاهی انتقادی خودآگاهی فلسفی است. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">پرسش این است آیا
هوش مصنوعی این مرحلههای آگاهی را سپری کرده است؟ هوش مصنوعی اگر بتواند از انسان
فراتر برود، بایستی این مرحلههای از آگاهی را سپری کند و به ابرآگاهی برسد تا از
انسان فراتر برود و ابرانسان شود. آیا هوش مصنوعی به ابرآگاهی دست یافته یا میتواند
دست یابد؟ ابرآگاهی را میتوان ذهنی تصور کرد که بر همه آگاهیهای علمی، عقلی و
فلسفی انسان همزمان دسترسی دارد و در ضمن ویرایشگر، اندیشهگر، خلاق و مبتکر نیز
است. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">فکر کنید این ذهن
همهی کتابهای را که تا هنوز بشر نوشته در ذهن خود دارد و همزمان بر محتوای همهی
این کتابها دسترسی دارد و وقتی در بارهی عدالت میپرسید از نظریهی افلاتون تا
جانراولز را در یکلحظه و یکچشم بههمزدن ارایه میکند. اگر این را یک انسان
انجام بدهد سالها طول میکشد. این ذهن گسترده و خودکار بخشی از کارکرد و توانایی
ذهن ابرانسان است و ویژگیهای غیرقابل تصور دیگر دارد که او را از هرگونه محدودیت
بدنی، مرگ و... فراتر میبَرد. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">آیا هوش مصنوعی
تحقق استعاره و اسطورهی ابرانسان نیچه است؟ بین هوش مصنوعی و ابرانسان نیچه چه همسانیهای
وجود دارد؟ اگر نظری کلی به ابرانسان نیچه داشته باشیم؛ ابرانسان نیچه، انسانی استکه
از حقارت، نادانی، کاستی و محدودیتهای زیستی، اخلاقی و اعتقادی بشر گذر کرده است.
ابرانسان نیچه خدایی ندارد و رها از هرگونه ترس و خرافه به تحقق خواست (میل)، قدرت
و ارادهاش میپردازد و جاودانه زندگی میکند و هیچگونه محدودیت شناختی، جنسیتی،
اخلاقی و بدنی ندارد. طوریکه ذهنی فوقالعاده گسترده، خودکار، مبتکر و خلاق دارد،
بدنی خلاق و مبتکر نیز دارد که محدودیتپذیر نیست، هر لحظه میتواند بدنش را تغییر
دهد. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">در این صورت
انسان یا بشر امروزی بنابر محدودیتهای ذهنی و بدنیایکه دارد، از نظر ابرانسان جانوری
حقیر، مضحک و خندهآور نخواهد بود؟ ابرانسان از آنجاییکه محدودیتپذیر نیست،
اخلاق نیز نخواهد داشت، زیرا تصور از اخلاق از سویی، نوعی از محدودیت رفتار
اجتماعی و فرهنگی است و از سوی دیگر درک تراژیک انسان از خودش است. به این معنا
وقتی میبینیم انسانی دچار فقر است، خود را جای آن انسان قرار میدهیم و میگوییم
امکان دارد ما نیز دچار چنین فقری شویم. بنابراین بهتر است از او دستگیری کنیم.
با این دستگیری بر هراس اخلاقی خود چیره میشویم و به تزکیهی نفس دست مییابیم و
مهمتر از همه از انسان که از یک نوع و تبار جانوری استیم حمایت کردهایم؛ در
واقع از خود و از نسل انسان حمایت کردهایم. اما ابرانسان ارادهی قدرت برای زندگی
جاودانه است و نگرانیهای وجودی، اخلاقی، فرجامشناسانه و غایتنگرانهای مانند
انسان را ندارد. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">نگرانی از تکامل
هوش مصنوعی از اینجا میآید که او ابرانسان نشود. انسانشدنش خیلی قابل نگرانی
نیست، زیرا میتواند نسبتا قابل نظارت و مدیریت باشد. اگر فراتر از انسان رفت و
ابرانسان شد، آنگاه انسان به گونهای پستتر تبدیل خواهد شد یا کاملا از صحنهی
زندگی محو میشود. آیا امکان این وجود دارد هوش مصنوعی موجب دیگردیسی انسان شود و
نوعی از انسانی در صحنه بیاید که ادغام </span><span style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; text-align: left;">بیولوژی</span><span lang="FA" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;"> و </span><span style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; text-align: left;">بیوتکنولوژی</span><span lang="FA" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;"> (</span><span style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; text-align: left;">بیوتکنولوژی</span><span style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt;">) باشد؟ در
این صورت ابرانسان و هوش مصنوعی میتواند انسانی باشد که دستکاری شده و ذهن این انسان
دستکاریشده به برنامههای کمپیوتری، انترنت و سایر امکانهای </span><span style="font-family: "B Zar"; font-size: 18.6667px; text-align: left;">تکنولوژی</span><span style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt;"> وصل شده
است و به پدیدهی </span><span style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; text-align: left;">بیوتکنولوژی</span><span style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt;"> دست یافته و تکامل کرده است.</span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">مهم این است، به
همهی انسانها این فرصت دست خواهد داد یا فقط تعدادی از افراد به چنین امکان و
شرایطی دست پیدا میکنند؟ اگر فقط شماری از افراد به چنین شرایطی دست یابند، در اینصورت
گونهای از جاویدانگان روی صحنه میآیند که ابرانسان اند و مانند خدایان یونانی و
خدایان سایر اقوام بشر، نامیرا و بیباک اند. اما اکثریت انسانها میرا و همچنان
دچار محدودیتهای زیستی و آگاهی اند. در این صورت گونهی انسان دارای دو نژاد خواهد
شد: نژاد ابرانسان و انسان. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">اما ابرانسان بهمفهوم
و معنای هستیشناسانه که از انسان قابل تصور است، انسان نیست. بنابراین طوریکه ما
جانوران دیگر را پست، حقیر و بدون احساس و عاطفه میدانیم و از آنها بهگونههای
متفاوت و با شرایط سخت بهرهکشی میکنیم و پیش روی یکدیگرشان آنها را میکشیم و
به این تصوریم که عقل، عاطفه و احساس ندارند و کشتن یکدیگر شان را درک و احساس
نمیکنند و دچار رنج و اندوه نمیشوند. آیا ابرانسان نیز دربارهی ما انسانها
چنین تصوری را نخواهد داشت؟ <o:p></o:p></span></p>yasnayaqubhttp://www.blogger.com/profile/16815464623099128953noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8411371179704428466.post-12380379281285576102023-06-20T14:01:00.004+04:302023-07-25T09:36:46.615+04:30بررسی سیاست فرهنگی عبدالله عبدالله، عطامحمد نور و امرالله صالح<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">پس از بیست سال به مرحلهای دیگر از تاریخ یا
بهتر است بگویم به گسستی دیگر از تاریخ سیاسی و فرهنگی افغانستان رسیدهایم. در
تاریخ بیستسالهی افغانستان خوب یا بد در عرصههای سیاست و فرهنگ رویدادهای رخ
دادند که نیاز به بررسی دارند. این گونه بررسی حداقل دو فایده دارد، نخست گذشته
بررسی میشود، دوم چشماندازی از گذشته برای آینده ارایه میشود که در سیاست جنبهی
انتقادی و اصلاحی دارد. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiHHAHj1OjXWLZyzqoxY_NMJOPbTbUEyQ8PKXOAD4ZEzlM4tZz13U3pEkBRHB5UN3Aw8IEHrSKDum8FvFEhda523pCY6YaIbHRA4agEv59LzTvqZp2tGihl2q53Tzb-NxeZcx52YzoQszkfbDWAO3lUX8bjq8xeBRWSQ3yTQh1n2BxouXs5gdkvocqxi-8/s720/%D8%B9%D8%B7%D8%A7%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%20%D9%86%D9%88%D8%B1.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" data-original-height="243" data-original-width="720" height="108" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiHHAHj1OjXWLZyzqoxY_NMJOPbTbUEyQ8PKXOAD4ZEzlM4tZz13U3pEkBRHB5UN3Aw8IEHrSKDum8FvFEhda523pCY6YaIbHRA4agEv59LzTvqZp2tGihl2q53Tzb-NxeZcx52YzoQszkfbDWAO3lUX8bjq8xeBRWSQ3yTQh1n2BxouXs5gdkvocqxi-8/s320/%D8%B9%D8%B7%D8%A7%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%20%D9%86%D9%88%D8%B1.jpg" width="320" /></a></div><p></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">در این یادداشت میخواهم سیاست فرهنگی سه سیاست
مدار را که نسبتا خاستگاه مشترک دارند و متعلق به یک حوزهی فرهنگی اند، به بررسی
بگیرم. بررسی مقایسی میتواند چشماندازی روشنتر و مصداقپذیرتری را از موضوع ارایه
کند. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">داکتر عبدالله، عطامحمد نور و امرالله صالح
سه چهرهایکه از جریان سیاسی جمعیت و حوزهی مردم تاجیک در سیاست و قدرت بودند،
اما فعلا در قدرت نه، در مناسبات سیاسی استند و اینها گاهی در کنار هم و گاهی در
رقابت باهم سیاست کردهاند. من به همکاریهای سیاسی و رقابتهای سیاسی این افراد
نمیپردازم، زیرا مشخصا میخواهم از کارکرد فرهنگی این سه سیاستمدار سخن بگویم. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">اگر از دورنمایی کلان به سیاست فرهنگی تاریخ
بیستساله نظر کنیم، حقیقت این استکه در حکومت کرزی و غنی آنچه در سیاست کلان
کشور، تعریف و جایگاهی نداشت، فرهنگ و سیاست فرهنگی بود. از اینکه فرهنگ و سیاست
فرهنگی در کشور تعریف و جایگاهی نداشت، بنابراین هر سیاستمداری بنابه علاقه و
گرایش خود به فرهنگ در حوزهی کاری خود به فرهنگ میپرداخت و میخواست فعالیتی
فرهنگی از خود نشان دهد و بجا بگذارد. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">از یکطرف فرهنگ و سیاست فرهنگی در حکومت
کرزی و غنی جایگاهی نداشت و از طرف دیگر، فعالیت فرهنگی در حکومت کرزی و غنی تنشبرانگیز
و دردسارساز نیز بود، به ویژه سیاستمداریکه در حوزهی زبان پارسی دری میخواست
فعالیتی فرهنگی داشته باشد از طرف حکومت کرزی و غنی برچسپ تفرقهافکن و... به او
زده میشد. با وصف این تنشهای فرهنگی، افراد فرهنگی و شخصیتهای سیاسیای بودند
که نسبتا در راستای فرهنگ و در حمایت از فرهنگ، فعالیت و فرهنگسازی کردند.</span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">نخست به فعالیت فرهنگی داکتر عبدالله میپردازم.
من با خود داکتر عبدالله نه با چهرههای جوان نزدیک به او در ارتباط بودم و با
شماری از آنها دوست بودم. جدا از این دوستی و آشنایی با افراد نزدیک به داکتر
عبدالله، حقیقت این استکه در عرصهی سیاست فرهنگی، داکتر عبدالله بیبرنامهترین
و کمعلاقهترین فرد به فرهنگ بود که هیچ برنامه، سیاستگذاری و هزینهای در بارهی
فرهنگ نکرد و هیچ کاری مشخص به فرهنگ انجام نداد. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">اگرچه شماری از افراد نسل جوان نزدیک به
داکتر عبدالله علاقه داشتند برنامههای فرهنگیای را راه اندازند و در راستای
فرهنگ و ادبیات کاری کنند، اما کاری انجام داده نتوانستند و فقط نیت کار فرهنگی را
داشتند. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">اگر علاقه به لباس و چگونگی پوشش یک سیاستمدار
را کار فرهنگی در نظر بگیریم، از این نظر داکتر عبدالله غنای فرهنگی داشت. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">عطامحمد نور از سیاستمدران جریان سیاسی
جمعیت استکه در دورهی جهاد و در بیست سال گذشته، کارنامهی سیاسی خود را دارد.
در حکومت بیستساله، در مهمترین مقام دولتیایکه کار کرده، والی ولایت بلخ بوده
است. بنابراین نام استاد عطا با تاریخ سیاسی و فرهنگی بیستسالهی بلخ گره خورده
است. حتا وقتیکه والی بلخ نبوده است، رییس شورای ولایتی بلخ و والی بلخ از افراد
متعلق به استاد عطا بوده است. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">من با استاد عطا ندیدهام. اما با طرفداران
و چهرههای فرهنگیایکه با استاد عطا در ارتباط بودند یا از طرف ایشان برای اجرای
کارهای فرهنگی حمایت میشد، در ارتباط و گفت وگو بودم. تا جاییکه من در جریان
استم استاد عطا با کارهای فرهنگی چهار گونه نسبت داشت: </span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">نخست خوش داشت با شاعران و نویسندگان و
درکل با افراد فرهنگی ارتباط دوستانه و دید و بازدیدهایی داشته باشد که با استاد
پرتو نادری، استاد رهنورد زریاب و سایر شخصیتهای فرهنگی دید و بازدیدهایی داشت.
من این دید و بازدیدها را علاقهی شخصی استاد عطا به فرهنگ میدانم. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">نسبت دوم استاد عطا با فرهنگ حمایت از
برگزاری برنامههای فرهنگی، چاپ آثار شاعران و نویسندگان و چاپ و نشر نشریهها
بود. در وقت ولایت استاد عطا در بلخ چندین برنامهی فرهنگی و همایش ملی برگزار شد
و از سراسر کشور در آن برنامهها فرهنگیان دعوت شدند. یکی از این همایشهای بزرگ،
همایش مولاناشناسی در سال </span><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">۱۳۹۵</span><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;"> در
شهر بلخ بود.</span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">نسبت سوم استاد عطا با فرهنگ سیاستگزاری
فرهنگی در زندگی شهری بود. با این گونه فعالیت میخواست شهر هویت و جنبهی فرهنگی
پیدا کند. این کار در واقع هویتسازی برای شهر بلخ بود و خیلی مهم بود. زیرا میخواست
از یکسو هویت فرهنگی فراموششدهی گذشتهی بلخ احیا شود و از سوی دیگر هویت فرهنگی
معاصر در بلخ بازتاب پیدا کند. مثلا برای اینکه میخواست در بلخ هویت فرهنگی
معاصر بازتاب پیدا کند، یکی از چهارراههای بزرگ بلخ را بنام واصف باختری شاعر
شناختهشدهی افغانستان نامگذاری کرد. همینطور دارالمعلمین بلخ را بنام سیدجمالالدین،
شهرک صنعتی بلخ را بنام امیر علیشیر نوایی و انستتیوت اداره و حسابداری بلخ را
بنام سید اسماعیلی بلخی نامگذاری کرد. این نامگذاریها در واقع هویتبخشی فرهنگی
معاصر به شهر بلخ بود. از چشمانداز تاریخی نیز نامگذاریهای شهریی را در بلخ
انجام داد که نامگذاری فرودگاه بلخ بنام مولانا جلالالدین بلخی و ایجاد دیوار
فرهیختگان و نامگذاری مکتبهای بلخ و جادههای بلخ بنام شخصیتهای فرهنگی، سیاسی،
کتابها، شاعران و نویسندگان از جمله بنام زرتشت، اوستا، جمشید، گیومرس، شاه اسماعیلی
سامانی، یعقوب لیث و... بود. معلوم استکه نامگذاری جادههای بلخ بنام زرتشت،
اوستا و جمشید به نیت و ارادهای فرهنگی هدفمندانه برای احیای هویت فرهنگی شهر و
جامعه با چشماندازی خاص هویتی ارتباط میگیرد.</span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">نسبت چهارم استاد عطا با فرهنگ به مثابه هویت
کلان زبانی و روایتی جامعه بود. در این نسبت، حمایت از زبان فارسی و سایر زبانهای
کشور در جایگاه فرهنگی و اجتماعی زبانها بود. مثلا برای واژهی دانشگاه استاد
عطا ایستادگی کرد و گفت حذف واژههای زبان فارسی به ویژه واژهی دانشگاه از نام
دانشگاه بلخ و سایر دانشگاهها در کشور توهین به گویشوران فارسی زبان کشور است.
استاد عطا نوروز را روایت فرهنگی بلخ و افغانستان میدانست و تلاش میکرد که هویت
فرهنگی نوروز را در سطح ملی و منطقه مطرح کند. با وصفیکه گروهها تندرو و حتا مقامات
حکومتی نسبتا بر جشن فرهنگی نوروز سنگاندازی میکردند و میخواستند این جشن در
بلخ برگزار نشود، اما استاد عطا با ارادهی فرهنگی و آمادگی تمام این جشن را
برگزار میکرد که در تاریخ معاصر افغانستان برگزاری جشن سالانهی نوروز در این
دوره در بلخ بیپیشینه بود. دکتر سپنتا در کتاب سیاست افغانستان روایتی از درون از
شکوه برگزاری جشن نوروز در سال </span><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">۲۰۰۷</span><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;"> در
بلخ یادآوری میکند که در آن جشن وزیران خارجهی ایران، تاجیکستان و نمایندههای
کشورهای حوزهی نوروز و کشورهای جهان شرکت کرده بود. استاد عطا به بحث شناسنامهی
برقی نیز از چشمانداز هویت فرهنگی مینگریست و در قبال چگونگی ارایهی هویت اقوام
در شناسنامهی برقی به این نظر بود که نباید هویت قومی اقوام به هویت قومی افغان
که نام یک قوم است، تقلیل پیدا کند. هیچ سیاستمداری چنین موضعی صریح و واضح در
قبال شناسنامهی برقی نداشت.</span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar"; mso-bidi-language: FA;"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">اگر از
حقیقت نگذریم این فعالیتهای فرهنگی اهمیت خود را داشتند و دارند که سیاستمداران
دیگر افغانستان و حتا وزارت اطلاعات و فرهنگ این گونه فعالیتهای فرهنگیای را
انجام ندادهاند. اگر هر والی و نهادهای فرهنگی دولتی از این گونه فعالیتهای
فرهنگی انجام میدادند، امروز ما شاهد افغانستانی با هویت فرهنگی تاریخی و معاصر
با مسمای فرهنگی بودیم. حتا این سیاستگذاری هویت فرهنگی شهری استاد عطا موجب
دردسر برای او شد. حکومت کرزی و غنی تبلیغ کردند که استاد عطا فارسیگرایی میکند.
بنابراین مانع نامگذاری و سیاست هویت فرهنگی شهری او شدند. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">امرالله صالح از سیاستمداران دیگر مردم و
حوزهی فرهنگی تاجیک بود که در سیاست، فرهنگ و اطلاعات استخباراتی ادعاهای کلان
داشت. من با عبدالله عبدالله و عطا نور ارتباط و دیداری نداشتهام اما با امرالله
صالح از نزدیک ارتباط داشتم، مدتی با روند سبز همکاری کردم و دیدارهایی با
امراالله صالح نیز داشتم. امرالله صالح در روابط شخصی خود فردی خوشبرخورد است. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">در سیاستگذاری فرهنگی طرفدار پشتونیزهسازی
زبانی، ادبی، فرهنگی و قومی کشور بود. ویدیوها و موضعگیرهایش در رسانهها وجود
دارد که میگوید او میخواهد کشور از نظر فرهنگی افغانیزه شود و از نظر سیاسی نیز
تاکید داشتکه سیاست افغانیزه شود. در سخنرانیای گفت جمعیتتوپ و... پایان یافته
است، فقط افغانتوپ باقی مانده است. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">امرالله صالح متاسفانه از همهچه برای سیاست
مقطعی و شخصی سوء استفاده میکرد و همهچه را به سیاست مقطعی تقلیل میداد. مثلا میگفت
غنی بسیار کاکه و عیار است و برنامهی غنی با احمدشاه مسعود تفاوتی ندارد. اما دیدیدیم
غنی چه برنامهای داشت و چه کرد.</span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">رابطهی امرالله صالح با فرهنگیان و اهل
رسانهی خودی و فارسی زبان پر تنش بود. وقتیکه معاون رییسجمهور شد، افراد نزدیک
به او از آدرس روند سبز شماری از فرهنگیان را تهدید و به لوی سارنوالی معرفی کردند
و گفتند که این افراد اهل رسانه و فرهنگی در رسانهها به جناب امرالله صالح بیاحترامی
کردهاند. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">به نظرم این بدترین و زشتترین اقدامی بود
که یک سیاستمدار در مخالفت با آزادی بیان و برای آزار و اذیت فرهنگیان انجام داد.
اگرچه امرالله صالح و اعضای روند سبز نتوانستند از نظر قانونی، آزاری به فرهنگیان
برسانند، اما این کار به عنوان یک اقدام زشت و نادرست در مخالفت با آزادی بیان و
برای آزار فرهنگیان در کارنامهی او ماند و باید این اقدام نادرست امرالله صالح یاد
شود تا نقدی به رفتار صالح و اطرافیانش برای اصلاح باشد. زیرا اگر روزی باز در سیاست
و قدرت به جایگاهی برسد، به درکی از گنجایش فرهنگی دست یابد.</span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<span dir="RTL" lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 107%; mso-ansi-language: EN-US; mso-ascii-font-family: Calibri; mso-bidi-language: AR-SA; mso-fareast-font-family: Calibri; mso-fareast-language: EN-US; mso-hansi-font-family: Calibri;"><div style="text-align: justify;"><span style="font-size: 14pt;">این یادداشت در حقیقت یادآوریای فرهنگی از
کارنامهی این سه سیاستمدار بود. هدف نخست یادداشت این بود که یادی از فعالیت
فرهنگی بیستسالهی این سه سیاستمدار شود و هدف دوم این است چشماندازی از گذشتهی
فرهنگی این سه سیاستمدار با این منظور ارایه شود که سیاست فرهنگی در سیاست اهمیت
دارد و قابل یادآوری است.</span></div></span>yasnayaqubhttp://www.blogger.com/profile/16815464623099128953noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8411371179704428466.post-84100795160431502692022-10-31T17:26:00.003+04:302023-07-25T09:36:19.511+04:30فاشیسم قومی، اخوانیت و ستم ملی (مسالهی اساسی ما چیست؟) <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: "Times New Roman"; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: "Times New Roman";">گفتمان سیاسی ما در تاریخ معاصر سیاسی،
فاشیسم قومی و اخوانیت بوده است. فاشیسم قومی در ظاهر سلطنت قومی عبدالرحمان تا
ظاهرشاه، در ظاهر جمهوریت داوود تا غنی و در سوسیالیسم ترهکی تا نجیب و در امارت
اسلامی ملاعمر تا حقانی تبارز کرده است. فاشیسم قومی از اخوانیت و اسلام سیاسی نیز
استفاده کرده که شعار آن افغانیت و اسلامیت است و چهرهی آرمانی آن امارت اسلامی
است. اما اخوانیت جدا از فاشیسم قومی نیز وجود داشته و وجود دارد. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgZAPw37-SXdOxJdvajXbaKgTYkMNnZ4UguLfAkFi9wBbLr8IP9j5LFpICJ6hoqaRtr8jOj5Su3qG0dGmE8heZwu-Tn7up2Vk9tDsRFLKG0E59N2pLtQcPM0r4W2DHPoK9bdrahQwMPKHJvAK9CZUOLCPPzISKJ8ab5otE0QitMP_18KfDZQ5SKcIcQ/s640/%D8%A8%D8%AF%D8%AE%D8%B4%DB%8C.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" data-original-height="627" data-original-width="640" height="314" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgZAPw37-SXdOxJdvajXbaKgTYkMNnZ4UguLfAkFi9wBbLr8IP9j5LFpICJ6hoqaRtr8jOj5Su3qG0dGmE8heZwu-Tn7up2Vk9tDsRFLKG0E59N2pLtQcPM0r4W2DHPoK9bdrahQwMPKHJvAK9CZUOLCPPzISKJ8ab5otE0QitMP_18KfDZQ5SKcIcQ/s320/%D8%A8%D8%AF%D8%AE%D8%B4%DB%8C.jpg" width="320" /></a></div><p></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span><span dir="LTR" lang="AR-SA" style="font-family: "Times New Roman",serif; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar"; mso-fareast-font-family: "Times New Roman";"><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span> </span><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: "Times New Roman"; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: "Times New Roman";">پنجاه سال پیش که فاشیسم قومی در چهرهی جمهوریت داوود و
سوسیالیسم ترهکی جلوه میکرد، گروههای دیگر با شعار اخوانیگری و اسلام سیاسی
وارد مبارزات سیاسی و مسلحانه شدند که سرگردگی این گروهها را برهانالدین ربانی،
عبدالرسول سیاف، حکمتیار، احمدشاه مسعود، سید اسماعیل بلخی، عبدالعلی مزاری و...
داشتند. شعار این افراد و گروها در آغاز این بود که اسلام در خطر است. وقتی به
قدرت رسیدند، شعار شان تفاوت کرد و بیشتر درگیر معضل قومی شدند؛ سرانجام فاشیسم
قومی که در ظاهر امارت اسلامی تبارز کرد، همهی این گروههای اخوانی را بلعید. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span><span dir="LTR" lang="AR-SA" style="font-family: "Times New Roman",serif; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar"; mso-fareast-font-family: "Times New Roman";"><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span> </span><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: "Times New Roman"; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: "Times New Roman";">اما سیاستمداری در وسط گفتمان و روایت فاشیسم قومی و اخوانیگری
میاندیشید که مساله و معضل اساسی ما در افغانستان چیست و چگونه میتوان مساله و
معضل افغانستان را حل کرد؟ این سیاستمدار طاهر بدخشی بود. او معضل اساسی سیاسی در
افغانستان را با شعار اسلام سیاسی و سلطهی قومی قابل حل نمیدانست. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span><span dir="LTR" lang="AR-SA" style="font-family: "Times New Roman",serif; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar"; mso-fareast-font-family: "Times New Roman";"><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span> </span><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: "Times New Roman"; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: "Times New Roman";">بدخشی فراتر از گفتمان سلطهی قومی پشتون و اخوانیگری، گفتمان
ستم ملی و طرح حل عادلانهی مسالهی ملی را مطرح کرد. به این نظر بود گروهی از
سیاستمدران پشتون با شعار سلطه و حاکمیت قوم پشتون در واقع منفعت شهروندی خلق
پشتون را به گروگان گرفتهاند و خلق پشتون را از حقوق اساسی شهروندی آنها با این
دلخوشی که فردی از قوم پشتون حاکم باشد، محروم کردهاند. مهمتر از همه برای این
سیاستمداران پشتون که حاکمیت قومی را در اختیار دارند، حقوق سیاسی و اجتماعی مردم
افغانستان مسالهی ملی نیست، بلکه حضور سیاسی پشتونها در افغانستان و پاکستان
مسالهی اصلی و اساسی شان است. به طور مثال مسالهی حکومت داوود و نجیب پشتون
پاکستان بود و داوود و نجیب میگفتند حق پشتون در پاکستان تلف شده است، اما به
معضل حکومت قومی در افغانستان توجه نمیکردند که حق سیاسی مردم تاجیک، هزاره و
اوزبیک را تلف میکرد و نادیده میگرفت. هر گونه دادخواهی سیاسی، فرهنگی و اجتماعی
این اقوام در افغانستان مخالف منافع ملی تعبیر میشد. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span><span dir="LTR" lang="AR-SA" style="font-family: "Times New Roman",serif; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar"; mso-fareast-font-family: "Times New Roman";"><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span> </span><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: "Times New Roman"; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: "Times New Roman";">گروههای اخوانی معضل و مسالهی اساسی ملی را با شعار اسلام در
خطر است دور میزدند و به معضل ملی بی توجه بودند. اما از نظر طاهر بدخشی فاشیسم
قومی و اخوانیسم موجب ستم ملی در سطوح قومی، اقتصادی و فرهنگی شده بودند. بنابراین
طاهر بدخشی حل معضل ملی را در مرحلهی نخست گذر از فاشیسم قومی و در مرحلهی دوم
گذر از اخوانیگری و اسلام سیاسی میدانست. متاسفانه سیاستمدران فاشیست و اخوانی
به گفتمان ستم ملی و طرح حل عادلانهی مسالهی ملی که توسط طاهر بدخشی مطرح شده
بود، توجهی نکردند. <o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span><span dir="LTR" lang="AR-SA" style="font-family: "Times New Roman",serif; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar"; mso-fareast-font-family: "Times New Roman";"><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span> </span><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: "Times New Roman"; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: "Times New Roman";">طاهر بدخشی برای رفع ستم ملی به این نظر بود که معضل سیاسی،
اقتصادی و فرهنگی اقوام افغانستان و چگونگی حکومتداری باید مسالهی ملی ما باشد.
مسالهی ما معضل پشتون خارجی، تاجیک خارجی، اوزبیک خارجی و... نباشد. بررسی کنیم
معضل اوزبیک، هزاره، تاجیک و پشتون افغانستان چیست و حکومتداری ما چرا کار نمیدهد؟
<o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: "Times New Roman"; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: "Times New Roman";">بدخشی ملیگرایی سیاسی را در مناسبات
بیناقومی اقوام افغانستان مطرح کرد که برای اقوام به ویژه برای سیاستمداران قوم
پشتون، ملیگرایی به معنای پشتونگرایی فرا افغانستانی (لر او بر یو افغان) نباشد.
برای رفع ستم ملی در عرصهی سیاسی و حکومتداری، تغییر شیوهی حکومتداری را مطرح
کرد و حکومتداری فدرال را پیشنهاد داد. <o:p></o:p></span></p>
<span dir="LTR"><div style="text-align: right;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "Times New Roman", serif; font-size: 14pt; line-height: 107%;"> </span><span dir="RTL" lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 107%;">از گفتمان ستم ملی و طرح حل عادلانهی مسالهی ملی
طاهر بدخشی نیم قرن میگذرد، اما حقیقت این است تا مسالهی ملی به صورت عادلانه حل
نشود، ستم ملی رفع نمیشود و ما موفق به دولتداری و حکومتداری باثبات نمیشویم. </span></div></span><span dir="LTR"></span>yasnayaqubhttp://www.blogger.com/profile/16815464623099128953noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8411371179704428466.post-41979157108550750112022-10-04T09:32:00.002+04:302023-07-25T09:38:09.593+04:30مصداق نگرانی ستم ملی طاهر بدخشی و خشونت قومی طالبان <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="color: #222222; font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: Arial;">طاهر بدخشی از
نخستین سیاستمداران ملیگرا بود که میخواست حاکمیت ملی را در دولتداری به صورت
مدرن مطرح و عملی کند. زیرا آنگاه حاکمیت در سنتیترین شکل خود خانوادگی و سلطنتی
بود و در بامداراترین شکل خود قومی بود. ظاهرا شاه را داوود خلع کرد. دولت جمهوری
اعلام کرد. اما در راس این دولت، خود داوود قرار گرفت، چند وظیفهی دولتی را همزمان
به خود اختصاص داد و قدرت و صلاحیتش در دولت از شاه کرده بیشتر بود. اینکه داوود
در راس این دولت قرار گرفت به اساس اعتبار خانوادگی بود. زیرا داوود یکی از اعضای
ارشد خانوادهی سلطنتی بود.</span><span dir="LTR" face=""Arial",sans-serif" style="color: #222222; font-size: 10pt; line-height: 150%; mso-fareast-font-family: "Times New Roman";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiiVGfPaTLAmvfJQ85F5O7QPsjsDCfZuaXtlAkdOjXH_HpX-2zYhX5BIUxjogCPrlj-A3jit-ntFPbCRKfujIRJby9-QTDefutNmjzWNOyNS93LDHvod3tWlViTMW8EZoyIx_CzGBbI3AUpG27ZgWuzZwxc0uxBaFLPCHb5y9hUuTjHAPgT3w0U1igw/s224/%D8%B7%D8%A7%D9%87%D8%B1%20%D8%A8%D8%AF%D8%AE%D8%B4%DB%8C.jpg" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" data-original-height="224" data-original-width="170" height="224" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiiVGfPaTLAmvfJQ85F5O7QPsjsDCfZuaXtlAkdOjXH_HpX-2zYhX5BIUxjogCPrlj-A3jit-ntFPbCRKfujIRJby9-QTDefutNmjzWNOyNS93LDHvod3tWlViTMW8EZoyIx_CzGBbI3AUpG27ZgWuzZwxc0uxBaFLPCHb5y9hUuTjHAPgT3w0U1igw/s1600/%D8%B7%D8%A7%D9%87%D8%B1%20%D8%A8%D8%AF%D8%AE%D8%B4%DB%8C.jpg" width="170" /></a></div><p></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="color: #222222; font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: Arial;">بعد از کودتای
یک عضو خانوادهی سلطنتی (داوود) علیهِ عضو دیگر خانوادهی سلطنتی (شاه)، بهگونهای
بحث مشروعیت قدرت سلطنتی زیر سوال رفت. بنابراین گروهی بر این شدند که بحث قدرت را
فراتر از مناسبات خانوادگی و سلطنتی مطرح کنند. این گروه، اعضای حزب دموکراتیک خلق
بودند. علیهِ داوود کودتا کردند و به جمهوریت داوود پایان دادند و داوود را کشتند.</span><span dir="LTR" face=""Arial",sans-serif" style="color: #222222; font-size: 10pt; line-height: 150%; mso-fareast-font-family: "Times New Roman";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="color: #222222; font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: Arial;">طاهر بدخشی
فعالیت سیاسی خویش را در روزگاری آغاز میکند که بحث مشروعیت پادشاهی و خانوادگی
در حاکمیت زیر سوال رفته است، بحث حاکمیت ملی و مردمی مطرح است. در اینکه بحث
پادشاهی و خانوادگی مشروعیت خود را از دست داده است، چگونه بتوان جای خالی این
مشروعیت را پر کرد؟ بین مخالفان نظام پادشاهی (اعضای حزب دموکراتیک خلق) ظاهرا این
مطرح بوده که حاکمیت حق اعضای حزب، حق کارگر و حق مردم است، اما پشت صحنه، بحث
طوری دیگر بوده است.</span><span face=""Arial",sans-serif" lang="AR-SA" style="color: #222222; font-size: 10pt; line-height: 150%; mso-fareast-font-family: "Times New Roman";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="color: #222222; font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: Arial;">از آن روزگار معمولا
دو گزاره و سخن گزیده از طاهر بدخشی نقل میشود. طاهر بدخشی از افرادی بود که میخواست
حاکمیت، مردمی و مدرن شود. بنابراین طاهر بدخشی یکی از اعضای حزب دموکراتیک بوده
و در نشستهای این حزب شرکت میکرده است. طاهر بدخشی پی میبرد که جلسههای اعضای
حزب دمکراتیک پشت و رو، یعنی روی صحنه و پشت صحنه دارد. در روی صحنه بحث از حاکمیت
ملی و مردمی است، اما در پشت صحنه، تعدادی از اعضای حزب از جمله حفیظالله امین
و... میگفتهاند: «قدرت سلطنتی و پادشاهی که مربوط یک خانوادهی پشتون بود، از
بین رفته است، بنابراین چگونه باید جای خالی این قدرت خانوادگی و سلطنتی قوم پشتون
را پُر کنیم که قدرت، ملی و مردمی نه بلکه قومی شود و متعلق به سیاستمدارن قوم پشتون
باشد.» (این سخن منسوب به از طاهر بدخشی است).</span><span face=""Arial",sans-serif" lang="AR-SA" style="color: #222222; font-size: 10pt; line-height: 150%; mso-fareast-font-family: "Times New Roman";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgUHRNOd729dOPZgTNpWaE5-7uBXN8xpdqsCv38bLV0B-W9W2w1KhN-6oBsfNQ3jXgwDn0ucHsomrivtVVJSkjyepzVVoa6BKe18ECpQgvXZ6wjuwKSbg-0NLDr7wNJlThM_flHx80TgytENIOyCoWeBi5VnzVHYscDdv-05S35dIgY4-_-1JSyGAOl/s798/yaqub%20yasna.jpg" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" data-original-height="798" data-original-width="786" height="320" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgUHRNOd729dOPZgTNpWaE5-7uBXN8xpdqsCv38bLV0B-W9W2w1KhN-6oBsfNQ3jXgwDn0ucHsomrivtVVJSkjyepzVVoa6BKe18ECpQgvXZ6wjuwKSbg-0NLDr7wNJlThM_flHx80TgytENIOyCoWeBi5VnzVHYscDdv-05S35dIgY4-_-1JSyGAOl/s320/yaqub%20yasna.jpg" width="315" /></a></div><p></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="color: #222222; font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: Arial;">نگرانی تعدادی
از اعضای حزب دموکراتیک خلق دربارهی حاکمیت، ملی نبوده است، بلکه نگرانِ حاکمیت
قومی بودهاند. اکثریت اعضای ارشد حزب دموکراتیک خلق از افراد قوم پشتون افغانستان
بودهاند. طاهر بدخشی با درک منظور پشت صحنهی این جلسات، راه خود را از جلسات با
اعضای حزب دموکراتیک خلق جدا میکند. زیرا طاهر بدخشی حاکمیت ملی و مردمی میخواست
نه حاکمیت قومی.</span><span face=""Arial",sans-serif" lang="AR-SA" style="color: #222222; font-size: 10pt; line-height: 150%; mso-fareast-font-family: "Times New Roman";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="color: #222222; font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: Arial;">بنابراین طاهر
بدخشی نظریهی سیاسی «ستم ملی» را مطرح میکند. یعنی اینکه سیاستهای قومی به ستم
ملی میانجامد. این مردم، ملیتها و ملت افغانستان استند که رنج و آسیب چنین سیاستهای
نادرست قومی را خواهند کشید و در سطح ملی مورد ستم قرار خواهند گرفت. نتیجهگیری
طاهر بدخشی از هدفِ قومی پشتِ صحنهی اعضای حزب دموکراتیک این میشود: «بی پشتون
نمیتوان سیاست کرد، با پشتون نیز نمیتوان سیاست کرد.» (این سخن منسوب به طاهر
بدخشی است).</span><span face=""Arial",sans-serif" lang="AR-SA" style="color: #222222; font-size: 10pt; line-height: 150%; mso-fareast-font-family: "Times New Roman";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="color: #222222; font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: Arial;">نخست باید معنای
واژهی پشتون را در این گزارهی سیاسی محدود و مشخص کرد، بعد دربارهی محتوا و
منظور این گزاره توضیح داد. منظور از پشتون در این گزاره، سیاستمداران پشتون است؛
سیاستمدارانیکه طرح قومی در حاکمیت و قدرت دارند. مراد از پشتون، جز و کل است.
نام از کل برده شده، منظور جز است؛ یعنی تعدادی از افراد پشتون که سیاستمدار و
قدرتطلب قومی اند. بنابراین نباید از واژهی پشتون استفادهی شناور شود.</span><span face=""Arial",sans-serif" lang="AR-SA" style="color: #222222; font-size: 10pt; line-height: 150%; mso-fareast-font-family: "Times New Roman";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="color: #222222; font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: Arial;">توجه کنیم این
گزاره به ما چه میگوید. این گزاره از نظر منطقی، ظاهر متناقض دارد. گزاره دو بخش
دارد: «بی پشتون نمیتوان سیاست کرد.» درست است. پشتون یکی از اقوام افغانستان
است، طبعا باید در معادلات سیاسی و ملی حضور داشته باشد. بنابراین هرگونه سیاست
حذفگرایانه یا سیاستِ مخالفِ قوم پشتون درست نیست. «با پشتون نمیتوان سیاست
کرد.» این گزاره، ظاهرا حکم گزارهی اول را نقض میکند. اما گزارهی دوم نیاز به
توضیح دارد؛ اینکه سیاستمداران قوم پشتون که برداشت شان از حاکمیت و قدرت، قومی
است، دیگران یا اقوام دیگر افغانستان را در حاکمیت، در قدرت سیاسی و نظام سیاسی
نمیخواهند. پس چگونه با کسی میتوان کنار آمد که تو را نمیخواهد و برخوردش با تو
حذفگرایانه است و اصلا وجود و حضور تو را قبول ندارد اما تو از مشارکت با او سخن
میگویی.</span><span face=""Arial",sans-serif" lang="AR-SA" style="color: #222222; font-size: 10pt; line-height: 150%; mso-fareast-font-family: "Times New Roman";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="color: #222222; font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: Arial;">گزارهی دوم (با
پشتون نمیتوان سیاست کرد) در حقیقت اشاره به بنبست فعالیت سیاسی مدرن در
افغانستان دارد. طاهر بدخشی بهعنوان یک سیاستمدار نخبه و ملیگرا بنابه برداشت
قومی در حاکمیت ملی و نظام سیاسی، بنبست فعالیت سیاسی را نیم قرن پیش با سیاستمدران
پشتون اعلام میکند. این یک هشدار ملی است. زیرا وقتیکه نمیشود با سیاستمداران
پشتون در مشارکت سیاسی شریک شد؛ طبعا پروسهی دولتسازی دچار بنبست میشود.</span><span face=""Arial",sans-serif" lang="AR-SA" style="color: #222222; font-size: 10pt; line-height: 150%; mso-fareast-font-family: "Times New Roman";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="color: #222222; font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: Arial;">از روزگاریکه
طاهر بدخشی این هشدار را داده است تا امروز، پروسهی دولتسازی دچار بنبست است.
برای اینکه سیاستمدرانِ قوم پشتون حاکمیت را مشارکتی، ملی و شهروندی نمیخواهند؛
حاکمیت را قومی میخواهند. طرح سیاسی دولتسازی در حاکمیت قومی این استکه
«ملیت-دولت» ساخته شود. حاکمیت باید بهاساس منفعت یک ملیت در دولت تعریف و تطبیق
شود. درحالیکه ما باید «دولت-ملت» بسازیم. یعنی تعریف دولت مقدم بر ملیتها باشد.
دولت باید از ارزش و مشارکت ملیتها و افراد ساخته شود.</span><span face=""Arial",sans-serif" lang="AR-SA" style="color: #222222; font-size: 10pt; line-height: 150%; mso-fareast-font-family: "Times New Roman";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="color: #222222; font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: Arial;">بنابراین هر بار
که پروسهی دولتسازی دچار بنبست میشود، بحث همان سخن طاهر بدخشی استکه با
سیاستمداران قومگرای پشتون نمیتوان سیاست کرد. اصول سیاستکردن بهاساس مدارا،
روابط و دیپلوماسی است. موقعیکه گروهها نتوانستند سیاست کنند، چه اتفاق میافتد؟
جنگ رخ میدهد. اینکه در افغانستان هر دو دهه بعد جنگی رخ میدهد، در واقع به بنبست
سیاسی در دولتسازی میرسیم که حاکمیت قومی نمیخواهد با جامعه، مردم و اقوام
افغانستان در دولتسازی مدارا کند.</span><span face=""Arial",sans-serif" lang="AR-SA" style="color: #222222; font-size: 10pt; line-height: 150%; mso-fareast-font-family: "Times New Roman";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="color: #222222; font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: Arial;">نشست بن در
حقیقت نشستی برای دولتسازی در افغانستان بود. این نشست طوری طراحی شده بود که بهنوعی
همهی سیاستمدارن اقوام افغانستان در آن حضور و سهم داشته باشند تا بتوانند نظام
سیاسی و دولت با ثبات را بهاساس منافع ملی مردم افغانستان به وجود بیاورند.
متاسفانه پس از دو دهه، نه تنها به یک دولت-ملت مدرن و یک نظام سیاسی با ثبات دست
نیافتیم، حتا دچار بنبست در نظامسازی و دولتسازی شدیم. انتخابات ریاستجمهوری
را به یاد داریم که چگونه با رسوایی برگزار شد. انتخابات پارلمانی چگونه برگزار شد
و آنچه برای تصرف و اشغال ریاست آن گذشت، فراموش نشده است. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="color: #222222; font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: Arial;">حفیظ منصور میگفت
طالب قوم ندارد، حکومت غنی اگر سقوط کند به دامن ما سقوط میکند، اما کرزی میگفت
طالبان بچههای افغان استند، بچههای افغان حق دارند هر جای وطن خود را بگیرند.
غنی میگفت عادلانه نیست، در زندان بگرام طالبان از قوم زندانی باشند. زندانیان را
رها کرد و حکومت را به دامن قوم خود به دامن سراجالدین حقانی سقوط داد و همان سخن
خود را که به احمدولی مسعود گفته بود یا به زور قوم یا به زور خارجی شما را از
افغانستان خارج میکنم. </span><span face=""Arial",sans-serif" lang="AR-SA" style="color: #222222; font-size: 10pt; line-height: 150%; mso-fareast-font-family: "Times New Roman";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="color: #222222; font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: Arial;">هنگامیکه
برخورد دموکراتیک دچار انقطاع و گسست میشود، طبعا خشونت رخ میدهد. در سیاست غیر
دموکراتیک و قومی آنچه آسیب دیده است کلیت کشوری بنام افغانستان و شهروندان افغانستان
است. پشتون آسیب دیده است، تاجیک آسیب دیده است، هزاره آسیب دیده است، اوزبیک آسیب
دیده است و هر کس از هر قوم و تباریکه در افغانستان بوده، آسیب دیده است.اینجا
استکه «ستم ملی» رخ میدهد. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="color: #222222; font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: Arial;">نگرانی طاهر بدخشی
در سطح ملی بود. او برای ملیت پشتون، تاجیک، اوزبیک، هزاره و هر شهروند افغانستان
نگرانی برابر و مساوی داشت. زیرا طرح سیاسی طاهر بدخشی این بود که با رویکرد حذفگرایانه
و قومی نمیتوان نظام سیاسی و دولت افغانستان را ساخت. منظور از حاکمیت ملی یک
کلیت و حفظ سلامت یک کلیت است. موقعیکه سلامت یک کلیت را نتوان حفظ کرد، دیگر کلیتی
سالم نمیتواند وجود داشته باشد. کلیت که سالم نماند، قوم حاکم که بخشی از این
کلیت است، نیز سالم نیست و سالم نمیماند. اگر سالم میبود دچار آسیب رساندن به
کلیت مردم و کشور نمیشد. اینکه قوم حاکم سالم نیست به این معنا استکه روشهای
مسالمتآمیز، دموکراتیک و انتخابی را برای تشکیل حکومت و دولتداری در نظر نمیگیرد،
بلکه همیشه از رفتارهای خشونتبرانگیز و ناسالم برای سلطه بر حاکمیت و دولت،
استفاده میکند. بنابراین نمیشود با رفتارهای خشونتبرانگیز و ناسالم قومی،
حاکمیت ملی و دولت را ساخت. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="color: #222222; font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: Arial;">جنگهاییکه در
افغانستان رخ داده و رخ میدهد پشتون، تاجیک، هزاره، اوزبیک همه آسیب دیده و آسیب
میبینند. فکر نکنید که پشتون فقط اشرف غنی، کرزی، سراجالدین حقانی، ملابرادر و
چند ملا و بازرگان است؛ پشتون مردم استند که گرسنهاند، کشته میشوند، سرپناه
ندارند، به درس و تحصیل دسترسی ندارند. تاجیک، اوزبیک، هزاره و... نیز همینگونه
استند.</span><span face=""Arial",sans-serif" lang="AR-SA" style="color: #222222; font-size: 10pt; line-height: 150%; mso-fareast-font-family: "Times New Roman";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="color: #222222; font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: Arial;">سیاست قومی به
قوم پشتون و سایر اقوام افغانستان هیچ فایدهای نکرده است. فقط چند سیاستمدار
قومی با سؤ استفاده از احساست قومی افراد میخواهند از قدرت ملی و حاکمیت ملی مردم
افغانستان سؤ استفاده کنند و هر روز بر تجارت و منفعت مالی خویش بیفزایند و زندگی
شخصی خود را فربه و فربهتر کنند. هرچه زندگی شخصی این افراد فربه میشود، به همان
اندازه زندگی افراد اقوام افغانستان چه پشتون، چه تاجیک، چه اوزبیک و چه هزاره،
لاغرتر میشود.</span><span face=""Arial",sans-serif" lang="AR-SA" style="color: #222222; font-size: 10pt; line-height: 150%; mso-fareast-font-family: "Times New Roman";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="color: #222222; font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: Arial;">در این بنبست
سیاسی دولتسازی و رسیدن به حاکمیت ملی استکه بحث «ستم ملی» طاهر بدخشی میتواند
مورد توجه قرار گیرد و همچنان بهعنوان راهحل سیاسی در گفتمان سیاسی ملی مطرح
باشد. زیرا در اینهمه سال ملت افغانستان است که مورد ستم قرار گرفته و رنج دیده
است. دختر و پسر پشتونیکه نمیتواند در خوست، پکتیا، هلمند و... درس بخواند، بودن
یک فرد قوم پشتون در ارگ بنام اشرف غنی یا ملاهیبتالله چه تاثیری مثبت و فایدهای
بر زندگی افراد پشتون دارد؟ شاید فایدهاش این است فاروق وردک یا یک پشتون دیگر
وزیر معارف شود اما بنام کودک پشتون مکتب خیالی بسازد و هزینهی مکتب خیالی را به
منفعت شخصی خود اضافه کند. اینکه در حکومت اشرف غنی دختر و کودکان پشتون نمیتوانستند
درس بخوانند و پولیکه برای کودک پشتون باید هزینه میشد اما در وزارت معارف فاروق
وردک به جیب شخصی فاروق وردک میرفت، این نقض حقوق بشری کودک پشتون نیست؟ فاروق
وردک برای دلخوشی مردم پشتون مسجد میساخت، طالبان نیز برای دلخوشی مردم پشتون
مسجد و مدرسه میسازند، درحالیکه مردم پشتون به مکتب نیاز دارند.</span><span face=""Arial",sans-serif" lang="AR-SA" style="color: #222222; font-size: 10pt; line-height: 150%; mso-fareast-font-family: "Times New Roman";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="color: #222222; font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: Arial;">اگر حاکمیت قومی
واقعا صادقانه برای قوم پشتون خدمت میکرد و قوم پشتون را از نظر معارف مدرن و
زندگی مدرن به جایی میرساند، امروز همه از آن سود میبردیم. متاسفانه حاکمیت قومی
در سطح ملی به قوم پشتون افغانستان نیز خدمتی نکرده است، فقط احساسات قوم پشتون را
به گروگان گرفته است، از این احساسات سؤ استفاده کرده است و قوم پشتون را از نظر
مناسبات فکری مدرن و زندگی مدرن عقبمانده نگه داشته است. بنابراین، دیدگاهِ
حاکمیت قومی باعث شده تا ستم ملی بر قوم پشتون و سایر اقوام صورت بگیرد. اما ستمیکه
بر قوم پشتون صورت میگیرد با این احساسات سطحینگرانه که یک فرد و چند فرد قوم
پشتون در قدرت استند و بودن این افراد در قدرت به معنای بودن قوم پشتون در قدرت
است، کتمان و نادیده گرفته میشود.</span><span face=""Arial",sans-serif" lang="AR-SA" style="color: #222222; font-size: 10pt; line-height: 150%; mso-fareast-font-family: "Times New Roman";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="color: #222222; font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: Arial;">اگر بخواهیم
دولت بسازیم و به حاکمیت ملی دست پیدا کنیم، باید حاکمیت ملی و دولتسازی را از
گروگانگیری قومی نجات بدهیم. با نجات حاکمیت ملی از گروگانگیری قومی، ستم ملی
نیز میتواند پایان یابد. دست یافتن به حاکمیت ملی درصورتی ممکن استکه نهادهای
دموکراتیک ملی را تقویت کنیم تا بتوانند انتقال قدرت را به صورت شفاف و دموکراتیک
برگزار کنند. بحث اکثریت و اقلیت قومی مطرح نباشد. اصلا بحث اکثریت و اقلیت قومی
در حکومتداری و دولتداری مدرن درست نیست. بحث حکومتداری باید شهروندمحور و
افرادمحور باشد. تاجیک، هزاره، اوزبیک با پشتون بتوانند در یک چارچوب برونقومی
یعنی در یک دیدگاهِ سیاسی-حزبی فعالیت سیاسی کنند.<o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="color: #222222; font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: Arial;">اگر قرار باشد
که مبنای سیاست، قوم و حاکمیت قومی باشد، همان سخن طاهر بدخشی استکه «با پشتون
نمیتوان سیاست کرد.» زیرا سیاستیکه مبنای آن حاکمیت قومی است، تو در آن حاکمیت
قومی جایگاهی نداری، بلکه حضورت مانع تحقق سیاست قومی میشود. در این صورت یک فرد
غیر پشتون با سیاستمدار پشتون سیاست نمیتواند و درکل افراد هیچ قوم با قوم دیگر
نمیتوانند سیاست مشترک داشته باشند. زیرا مبنای سیاست، قومی است و هر کس سیاست
قومی خود را دنبال میکند، طبعا برنامههای سیاسی قومی در تقابل هم قرار دارند.
این تقابل باعث میشود که به کلیت کشوری بنام افغانستان برساند. این آسیب، آسیب
ملی و ستم ملی بر مردم افغانستان استکه میتواند باعث تجزیهی جغرافیای سیاسی
افغانستان شود. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="color: #222222; font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: Arial;">ستمی که از آن
طاهر بدخشی سخن گفته بود، رنج و ستم ملی بود. اما گفتمانِ قدرت قومی آن وقت این
ستم ملی را برچسب بد زد و علیهِ طاهر بدخشی و ملی گرایان سازمان انقلابی زحمتکشان
افغانستان (سازا) استفاده کرد. از طرح ستم ملی طاهر بدخشی بر مردم افغانستان نیم
قرن میگذرد، متاسفانه جامعه و مردم افغانستان هنوز بنابه سیاست قومی در همان ستم
ملی به سر میبرند که طاهر بدخشی نیم قرن پیش آن را مطرح کرده بود. <o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;">
<span dir="RTL" lang="FA" style="color: #222222; font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 107%; mso-ansi-language: EN-US; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-fareast-language: EN-US; mso-hansi-font-family: Arial;">طالبان ملموسترین مصداق ستم ملی استکه با هدف قومی
و شعار مذهبی نخست تعصب، تبعیض و خشونت قومی؛ دوم تعصب، تبعیض و خشونت جنسیتی؛ و
سوم تعصب، تبعیض و خشونت مذهبی را عملی میکنند. گفتهی طاهر بدخشی در امارت
طالبان به صورت مطلق مصداق پیدا میکند که با سران قومی پشتون نمیتوان سیاست کرد.
اگر کسی از تاجیک، اوزبیک و هزاره قصد مشارکت و سیاست حتا برای تقویت تفکر و امارت
طالبان پشتون را داشته باشد، طالبان پشتون آنها را به عنوان چالش و مزاحم برای
صلاحیت قومی خود از بین میبرند.</span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="background: white; direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span dir="RTL" lang="FA" style="color: #222222; font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 107%; mso-ansi-language: EN-US; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-fareast-language: EN-US; mso-hansi-font-family: Arial;"><br /></span></p><h2 dir="rtl" style="background: white; line-height: 150%; margin-bottom: 0.0001pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span dir="RTL" lang="FA" style="color: #222222; font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 107%; mso-ansi-language: EN-US; mso-ascii-font-family: Arial; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-fareast-language: EN-US; mso-hansi-font-family: Arial;">یادداشت: این نوشته در روزنامه هشت صبح نشر شده بود، اما طالبان موقع نشر این یادداشت، سایت روزنامه را مسدود کردند، بنابراین بازنشر کردم. </span></h2>yasnayaqubhttp://www.blogger.com/profile/16815464623099128953noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8411371179704428466.post-26632365217107026722022-09-08T11:20:00.001+04:302022-09-08T11:20:10.116+04:30نقد ادبی در افغانستان<p></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><iframe allowfullscreen="" class="BLOG_video_class" height="266" src="https://www.youtube.com/embed/etkiL4BIpbE" width="320" youtube-src-id="etkiL4BIpbE"></iframe></div><br /> <p></p>yasnayaqubhttp://www.blogger.com/profile/16815464623099128953noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8411371179704428466.post-68961304601261138152022-09-08T10:34:00.004+04:302023-07-25T09:39:34.028+04:30از گرگهای کشمیری عبدالرحمان تا جنهای خلیفهحقانی (نظامنامهی ناقلین به شمال) <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%;">پس از اینکه عبدالرحمان مردم هزاره را باغی
خواند و قتل عام کرد، شماری را گماشت تا شبها افراد هزاره را سر به نیست و شایعه
کنند که آنها را گرگهای کشمیری خوردهاند. مردم از ترس گرگهای کشمیری محل را
ترک میکردند، در محل زندگی آنها ناقلان قوم پشتون از پاکستان و جنوب کشور جابجا
میشدند.</span><span dir="LTR" style="font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%;">افرادی در محلهای اوزبیکنشین و تاجیکنشین
(جوزجان و بدخشان) خانههای مردم را بنام جنیات آتش میزنند. این جنیات در واقع همان
گرگهای کشمیری اند. اینبار خلیفه حقانی و ملا برادر (طالبان پشتون) برای
ترساندن مردم اوزبیک و تاجیک از آنها استفاده میکنند که مردم از محل زندگی خود
فرار کنند و به جای آنها افراد قوم پشتون از پاکستان و جنوب کشور جابجا شوند.</span><span dir="LTR" style="font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhA1KrA2xzmeqNp8IyMwKRTPG9OAffh1lsLHxzqkbvklj9EfbgJYav09Qtlya1vRNhxupvWFPm9I_zqHYBJgngRZzyvIbVebYGVQFbdU9oPTmLwRH--a8MxfuD9Xe19pq76zHmBkIUqv2vOgEvMhwidse-PpAWCVkpnyUidGwwH3E6vM35QoNaa231F/s897/%D8%AC%D9%86%20%D9%BE%D8%B4%D8%AA%D9%88%D9%86.jpg" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" data-original-height="897" data-original-width="720" height="320" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhA1KrA2xzmeqNp8IyMwKRTPG9OAffh1lsLHxzqkbvklj9EfbgJYav09Qtlya1vRNhxupvWFPm9I_zqHYBJgngRZzyvIbVebYGVQFbdU9oPTmLwRH--a8MxfuD9Xe19pq76zHmBkIUqv2vOgEvMhwidse-PpAWCVkpnyUidGwwH3E6vM35QoNaa231F/s320/%D8%AC%D9%86%20%D9%BE%D8%B4%D8%AA%D9%88%D9%86.jpg" width="257" /></a></div><p></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%;">روایت گرگهای کشمیری عبدالرحمان سرانجام
در دورهی نواسهاش، امانالله خان، بنام نظامنامهی ناقلین به قطغن به قانون تبدیل
شد و از آن روزگار به بعد پشتونهای پاکستان و جنوب کشور در قطغن و سمت شمال جابجا
میشوند که در دورهی کرزی و غنی در کیلهگی شهرستان دوشی استان بغلان، باریکآب
استان کابل و... جابجا شدند.</span><span dir="LTR" style="font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%;">از آنجاییکه طالبان از سیاست عبدالرحمان
پیروی میکنند، گرگهای کشمیری عبدالرحمان را به جنیات تبدیل کردهاند و برای آتشزدن
خانههای مردم اوزبیک و تاجیک و... به جوزجان و بدخشان فرستادهاند.</span><span dir="LTR" style="font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%;">طالبان پیش از این از سیاست باغیخواندن
عبدالرحمان استفاده کردهاند. عبدالرحمان مردم هزاره را باغی خواند، قتل عام کرد و
گرگهای کشمیری را به جان آنها فرستاد. طالبان مردم تاجیک را در پنجشیر باغی
خواندند، قتل عام کردند و جنیات را برای آتشزدن خانههای مردم اوزبیک و تاجیک
فرستادند.<o:p></o:p></span></p>yasnayaqubhttp://www.blogger.com/profile/16815464623099128953noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8411371179704428466.post-63313482913647345972022-06-15T00:42:00.001+04:302023-07-25T09:40:17.926+04:30واقعیت قومی از معضل تا فرصت <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt;">معضل رهبری طالبان پشتون روز به روز بیشتر میشود. زیرا معضل درونگروهی طالبان پشتون
و غیرپشتون آغاز شده است. مولوی صلاحالدین ایوبی فرمانده اوزبیکتبار طالب و
مولوی مهدی فرمانده هزارهتبار طالب چندبار مورد سوء قصد طالبان پشتون قرار
گرفتند. اما جان سالم به در بردند.</span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">اعضای
طالبان غیر پشتون به رهبری طالبان پشتون بیاعتماد شدهاند. بنابراین در حفظ جان
خود برآمدهاند. زیرا میدانند با تسلیمشدن به رهبری طالبان پشتون، حذف خود را
قبول میکنند. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">مولوی
فاضل از طالبان پشتون برای گرفتاری مولوی صلاحالدین به فاریاب رفته بود، بین طالبان
اوزبیک و پشتون درگیری رخ داد، اما گرفتاری موفقانه صورت نگرفت، مولوی فاضل در فاریاب
احساس خطر کرد، با آشفتگی به کابل برگشت. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">هیات طالبان
پشتون برای تسلیمی مولوی مهدی به بلخآب رفته بود. مولوی مهدی به تسلیمی تن نمیدهد،
به پاسخ هیات طالبان پشتون میگوید مذهب شیعه مانند گذشته رسمی باشد، هزاره و شیعه
در حکومت شریک شود و هزاره حداقل در محلهای هزارهنشین از خود والی، ولسوال و...
داشته باشد. این مطالبات مولوی مهدی دقیق، درست و قابل حمایت است. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">معضل
قومی از اساسیترین معضلهای حکومتداری در افغانستان است. حکومتهای قومی پشتون
در طول تاریخ خواسته، این معضل را با سرکوب کتمان کنند، اما سرکوب نتیجه نداده
است. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">وقتی
امارت قبلی طالبان سقوط کرد، در دانشگاه کابل دانشجو بودم، یکی از دوستان اوزبیک
من گفت جوانان پیش جنرال دوستم میروند، شما هم با ما بروید. جوانی از دوستم پرسید
چرا از همکاری با حکومت داکتر نجیبالله دست کشیدی. جنرال دوستم گفت تازه با موفقیت
از جنگ جنوب برگشته و کنار داکتر نجیب نشسته بودم که هیاتی خارجی به دیدار نجیب
آمد و یکی از آن هیات از نجیب دربارهی در صدی اقوام افغانستان پرسید. نجیب در
پاسخ گفت بالای نود و پنج در صد مردم افغانستان پشتون است. دو تا سه در صد تاجیک
دارد. هزاره و اوزبیک یک درصد هم نیستند. با شنیدن این سخن داکتر نجیب تصمیم گرفتم
از حکومت نجیب جدا شوم. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">به این
خاطره برای این اشاره کردم، فرقی نمیکند، حکومت کمونستی باشد، جمهوری لیبرال
باشد، امارت اسلامی باشد و... هرچه که باشد، این معضل قومی وجود خواهد داشت. رهبری
حکومت معمولا در اختیار سران قوم پشتون بوده است، خواستهاند حکومت یک قوم بر
اقوام دیگر تسلط پیدا کند. بنابراین جنگ و درگیری حکومت قومی با اقوام دیگر آغاز
شده است. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">جنگ
عبدالرحمان با هزاره، جنگ قومی بود. جنگ امانالله و نادر با امیرحبیبالله خادم دین
رسولالله جنگ قومی بین پشتون و تاجیک بود. جنگ محمدگل مهمند و کاکاهای ظاهرشاه در
شمال با اوزبیک و تاجیک، جنگ قومی بود. جنگ حکومت داکتر نجیب با مجاهدان، جنگ قومی
بود. جنگ مجاهدان با هم جنگ قومی پشتون، تاجیک، هزاره و اوزبیک بود. جنگ فعلی رهبری
طالبان با اعضای غیر پشتونش جنگ قومی است. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">کرزی و
غنی نیز به خارجیان همان سخن داکتر نجیب را میگفتند و میگویند. کرزی به وزیر
دفاع آمریکا گفته بود مشکل حکومتداری ما طالبان نیست، مردم و جبههی شمال است. یکی
از سناتوران آمریکایی در یکی از روزنامههای آمریکا نوشته بود، کرزی به ما گفته
بود، ملتسازی در افغانستان باید به اساس ارزشهای قوم پشتون صورت گیرد زیرا پشتون
بالای هشتاد درصد است. این سناتور آمریکایی میگوید وقتی کابل رفتم متوجه شدم واقعیت
قومی و فرهنگی غیر از آنچه استکه کرزی میگفت. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;">اگر
بخواهیم به حکومتداری عادلانه، فراگیر و مردمی برسیم، باید در حکومتداری واقعیت
قومی را درنظر گیریم و واقعیت قومی را به معضل تبدیل نکنیم. واقعیت قومی را به
فرصت و همزیستی تبدیل کنیم. تبدیل واقعیت قومی به فرصت و همزیستی در حکومتداری
فدرال ممکن است. حکومت قومی پشتون نمیتواند تاجیک، هزاره، اوزبیک و... را کاملا
نابود کند. بنابراین بهتر است ایده و ارادهی سرکوب قومی کنار گذاشته شود.</span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p>yasnayaqubhttp://www.blogger.com/profile/16815464623099128953noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8411371179704428466.post-78551117851196209692022-06-11T17:09:00.002+04:302023-07-25T09:40:52.017+04:30هراس از رو به رویی با خود (خویشتن) <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">هر فرد و جامعهای خودی
دارد، این خود مجموعهای از اضداد (پاردوکسیال) است، اما تناقض آن به سادگی قابل
درک نیست. اگر صادقانه پهلو خویش بنشینیم و روایتهایی را کنار هم بگذاریم که شخصیت
و خود ما را شکل دادهاند، به این نتیجه میرسیم، این روایتها چهلتکه و حتا ضد و
نقیض هم اند که شخصیت ما از آنها ساخته شده است. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar"; mso-bidi-language: FA;"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhiA3RHJkCn0xQGuQ7Pn4I1YEHBeZA5cy6LRQMSVFOPx4zR9E2Fk96dxTdneIN0vfV-8WpAN4NYCuj8EZdfPMDjp8rzDQooDfGGPUhEMGeIeqyaKgl8O9Cikuq4QQUtv1zZQucKdDDCjdCHrQ1Rz3ryAu6gBHDFnjRDAlpQSHCvwacEOA5WirILn_OE/s506/%D8%AE%D9%88%D8%AF.jpg" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" data-original-height="467" data-original-width="506" height="295" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhiA3RHJkCn0xQGuQ7Pn4I1YEHBeZA5cy6LRQMSVFOPx4zR9E2Fk96dxTdneIN0vfV-8WpAN4NYCuj8EZdfPMDjp8rzDQooDfGGPUhEMGeIeqyaKgl8O9Cikuq4QQUtv1zZQucKdDDCjdCHrQ1Rz3ryAu6gBHDFnjRDAlpQSHCvwacEOA5WirILn_OE/s320/%D8%AE%D9%88%D8%AF.jpg" width="320" /></a></div><p></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">اما جالب این استکه
این روایتهای چهلتکه، روایتی را برساخته که تناقضهای خود را میپوشاند و کتمان
میکند. بنابراین هر فرد با این روایت برساخته، همذاتپنداری میکند و خود او در
این همذاتپنداری شکل میگیرد. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar"; mso-bidi-language: FA;"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">انسان دو خود دارد:
خود فردی و خود جمعی. خود فردی، روایت شخصی ما است. خود جمعی روایت دینی، مذهبی،
فرهنگی و قومی ما است. خود فردی و خود جمعی ما مجموعهای از تناقضات و روایتهای
چهلتکهای استند که مثل یک پازل ساخته شدهاند. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar"; mso-bidi-language: FA;"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">اساس همذاتپنداری
استوار بر شیفتگی است. شیفتگیایکه ما را با روایتها و نسبتهای ما یگانه میسازد
و وحدت میبخشد. در خود فردی، ما با پدر خویش همذاتپنداری میکنیم. از هر فردی
به ویژه در کشورهاییکه دارای فرهنگی عقبمانده استند بپرسید که پدر تان چگونه فردی
بود. پاسخش این است پدرم خوبترین و شریفترین انسان جهان بود. پس بد چه کسی بوده
است؟</span><span dir="LTR" style="font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar"; mso-bidi-language: FA;"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">پسر حکمتیار میگوید
پدر من خوبترین انسان جهان است. دختر داکتر نجیب میگوید پدر من خوبترین انسان
جهان است. پسر ملاعمر میگوید پدر من خوبترین انسان جهان است. من نیز میگویم پدر
من خوبترین انسان جهان بود. چرا؟ برای اینکه از نظر هویتی دچار همذاتپنداری با
پدر خود شدهام. این همذاتپنداری محور روایت هویت فردی انسان را به ویژه در
فرهنگهای بدوی شکل میدهد. بنابراین بسیار سخت است با خرد انتقادی و عقلانیت روشنگرانه
با خود و هویت شخصیات رو به رو شوی. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar"; mso-bidi-language: FA;"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">انسان در روایت، هویت
و خود جمعی با دین، مذهب، فرهنگ و قومیت خود دچار همذاتپنداری میشود. این همذاتپنداری
موجب میشود به روایت دینی، مذهبی، قومی و فرهنگی خود هر قدر متناقض، بدوی و غیر
عقلی باشد، شیفتگی پیدا کند. پشتون، تاجیک، هزاره، اوزبیک و... هر کدام شیفتهی
روایت مذهبی و قومی خود استند. مثلا پشتون با اتن خود چنان همذاتپنداری پیدا
کرده و چنان شیفتهی آن شده است، با وصفیکه در روایت مذهبی خود، رقص و آواز را
حرام میداند، اما اتن را حلال میداند. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar"; mso-bidi-language: FA;"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">یادداشت را کوتاه
کنم، اینکه در این روزها چند روایت دینی و مذهبی را فقط نقل کردم، اما متوجه شدم
برداشت فردی و جمعی ما آنقدر غیرعقلی استکه هیچگونه توان رو به رویی با خود فردی
و جمعی خویش را نداریم و از هر گونه رو به رویی عقلانی و انتقادی با خود فردی و جمعی
خویش دچار ترس و هراس ایم. این ترس و هراس از رو به رویی با خود فردی و جمعی، بیانگر
بدویت فکری، فرهنگی و نادانی عمومی ما است. بنابراین ما در بارهی خود فردی و جمعی
خود به خودآگاهی نرسیدهایم که بتوانیم و بخواهیم هویت فردی و هویت جمعی خود را
بشناسیم و انتقاد کنیم. </span><span dir="LTR" style="font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar"; mso-bidi-language: FA;"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">برخورد ما با هویت
خودی و جمعی ما برخورد میمونوار با کردارها شان است. کیلهای (موز) را در قفسی
بزرگ بالای قفس بستند و میمونی را وارد کردند. آن میمون که خواست کیله را بگیرد،
او را به قدر کافی جزا دادند. میمون به این نتیجه رسید، گرفتن کیله بد است. میمون
دوم را وارد قفس کردند. میمون دوم خواست کیله را بگیرد، میمون اول او را به قدر
کافی زد. میمون دوم به این نتیجه رسید گرفتن کیله بد است. میمون سوم را وارد
کردند. میمون سوم اقدام به گرفتن کیله کرد. دو میمون قبلی به اندازهی لازم میمون
سوم را زدند. سرانجام دست نزدن به کیله به قانون جمعی تبدیل شد و دستزدن و گرفتن
کیله گناه و بد دانسته شد. اما هیچ میمونی نمیدانست خاستگاه این بدی و گناه چیست.
</span><span dir="LTR" style="font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar"; mso-bidi-language: FA;"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; text-align: justify; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;">
<span dir="RTL" lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt; line-height: 107%; mso-ansi-language: EN-US; mso-ascii-font-family: Calibri; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: Calibri; mso-fareast-language: EN-US; mso-hansi-font-family: Calibri;">خاستگاه اعتقادی ما اینکه این و آن کردار بد و گناه
است، به اساس همین رفتار میمونوار و مقلدانه شکل گرفته است. مثلا میگوییم روی و
کل بدن زنان باید پوشیده باشد و زنان آموزش نبینند و شغل نداشته باشند. اگر کل بدن
و روی زنان پوشیده نباشد، زنان دچار بدی و گناه فردی میشوند و جامعه دچار بدی و
گناه جمعی میشود. اما نپرسیدهایم چرا؟ خاستگاه این برداشت چیست و از کجا میآید؟
فقط شنیدهایم و به ما گفته شده بد است و گناه دارد. </span></p>yasnayaqubhttp://www.blogger.com/profile/16815464623099128953noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8411371179704428466.post-54983787657058743552022-06-05T23:46:00.002+04:302022-06-05T23:46:32.774+04:30افغانیت (اوغانیت) و اسلامیت <p></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">سیاستمداران تکنوکرات و مذهبی پشتون به این نظر توافق
دارند که اکثریت مردم پشتون را با </span><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span><span dir="LTR" lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;"><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span></span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar"; mso-bidi-language: FA;">#</span><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">افغانیت و </span><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span><span dir="LTR" lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;"><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span></span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar"; mso-bidi-language: FA;">#</span><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">اسلامیت عقبمانده نگه دارند، بر
شانهی قوم پشتون سوار شوند و قوم پشتون را به جنگ با اقوام دیگر افغانستان
بکشانند.</span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">مفهوم اسلامیت از نظر سیاستمداران قوم پشتون همان ارزشهای
قبیلهای و بدوی قوم پشتون است. مثلا بازی اتن که متعلق به قوم پشتون است، اسلامی
نیز است. مخالفت با آموزش دختران که در جامعهی پشتون رواج دارد، اسلامی نیز است.
بنابراین هرچه در شعار افغانیت و اسلامیت مطرح است، به این معنا است: اسلام از چشمانداز
ارزشهای قبیلهای قوم پشتون (افغان).</span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiSMk1iQrNRJId4mpgPhufwdiPj8K609GFNRKudQyCWdARRdua0xyyJI9Yw81Mdl6fdloJozIp_2Eu2FIPWZABVnuu5FlcLiKX5NnvigiFUfQlSgOaYohUXvBf9anM-Zl-BuKpSiL0XVLLjwbDTaVIjERHgZNFitqrIcC2qTGVRwyy4tRa52D9ByW-a/s1200/%D8%A7%D9%88%D8%BA%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%AA.webp" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" data-original-height="675" data-original-width="1200" height="180" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiSMk1iQrNRJId4mpgPhufwdiPj8K609GFNRKudQyCWdARRdua0xyyJI9Yw81Mdl6fdloJozIp_2Eu2FIPWZABVnuu5FlcLiKX5NnvigiFUfQlSgOaYohUXvBf9anM-Zl-BuKpSiL0XVLLjwbDTaVIjERHgZNFitqrIcC2qTGVRwyy4tRa52D9ByW-a/s320/%D8%A7%D9%88%D8%BA%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%AA.webp" width="320" /></a></div><p></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">متاسفانه در بیست سال گذشته اکثریت جامعهی پشتون دختران
خود را به مکتب نگذاشتند. از پکتیکا در یک سال فقط یک دختر از صنف دوازده فارغ شد.
کرزی و غنی از اینکه دختران قوم پشتون به مکتب نمیرفتند، ناراحت نبودند. کرزی در
مصاحبهای گفت حکومت نمیتواند مخالف ارزش خانوادهها باشد و بگوید دختران خود را
مکتب بفرستید (ویدیو موجود است). غنی با ناراحتی در مصاحبهای گفت در بیست سال
گذشته فقط چادر چند دختر و زن هزاره از سر شان دور شده است (ویدیو موجود است).</span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">اگر ممنوعیت آموزش دختران و شغل زنان مشخصا اسلامی است، غیر
از افغانستان در کدام کشور اسلامی دیگر عملی میشود؟ بنابراین آنچه زیر نام اسلامیت
و افغانیت بر مردم افغانستان تطبیق و عملی میشود، ارزشهای قبیلهای و بدوی قوم
پشتون (افغان) است. اصولا باید قوم پشتون از این ارزشهای بدوی توسط سیاستمدران و
فرهنگیان قوم پشتون نجات داده میشد. متاسفانه نه تنها قوم پشتون از این ارزشهای
قبیلهای و بدوی نجات داده نشد، بلکه این ارزشهای بدویِ قبیلهای بر اقوام دیگر
افغانستان بنام افغانیت و اسلامیت تعمیم داده شد.</span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">سیاستمدران پشتون تکنوکرات و مذهبی، دید انسانی، بشری و
مدرن به مردم پشتون و مردم افغانستان ندارند. دختران پشتون را عروسکهای جنسی و
ماشین بچهزایی میدانند و پسران پشتون را رباتهای جنگ میدانند که در میدانهای
جنگ قربانی شوند.</span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">حقیقت دردآور این است: تاسفبارترین سرنوشت اجتماعی و بشری
را در جهان داریم. باید نگران سرنوشت اجتماعی، انسانی و بشری خود باشیم. ما در وضعیت
اجتماعیای که قرار داریم نه مشخصا از نظر ارزشهای بشری مدرن انسان ایم و نه از
نظر زیستشناسی حیوان جنگلی ایم. رویدادی زندهای بین انسان و حیوان جنگلی ایم.</span></p><p></p>yasnayaqubhttp://www.blogger.com/profile/16815464623099128953noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8411371179704428466.post-85511711097647127212022-05-21T20:16:00.004+04:302022-05-22T19:22:35.764+04:30فدرالیسم به رفع ستم ملی میانجامد (در گفت وگو با مجلهی ایران بزرگ)<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; tab-stops: 322.9pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt;">فدرالیسم در محتوا به معنی متحد شدن است.
واحدها سیاسی مجزا از طریق فدرالیسم تشکیل یک کشور متحد را میدهند، موافقت شما با
فدرالیسم برای افغانستان آیا عکس این فرایند را در نظر ندارد؟</span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; tab-stops: 322.9pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiJgO_n0PENhpt0LGq2knOyHYUpjNNPEApYB-FjI65PSpDZIWHUxiwtnCldPJbbr-MFmyzoS1TbhZn6JfB3qKHDJSob-CBWG8m0gXgIQIbidonIh-BczMtiOoMT0OPfqyoX239Yk08SrX5BqT1b38lutuvD_cDu3_pnRMEkxpNTK_6fVhDdF7k1PrLU/s1080/%D9%81%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85.jpg" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" data-original-height="1080" data-original-width="589" height="320" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiJgO_n0PENhpt0LGq2knOyHYUpjNNPEApYB-FjI65PSpDZIWHUxiwtnCldPJbbr-MFmyzoS1TbhZn6JfB3qKHDJSob-CBWG8m0gXgIQIbidonIh-BczMtiOoMT0OPfqyoX239Yk08SrX5BqT1b38lutuvD_cDu3_pnRMEkxpNTK_6fVhDdF7k1PrLU/s320/%D9%81%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85.jpg" width="175" /></a></div></div><p></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; tab-stops: 322.9pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="PRS-AF" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: PRS-AF;">فدرالیسم مشخصا به معنای این نیست واحدهای
مجزا و مستقل که متعلق به یک کشور نبوده با هم واحد شوند. فدرالیسم به این معنا
استکه در یک کشور واحد ادارههای فدرال شکل میگیرند که والی فدرال و مقامات
فدرال از طریق رای همان فدرال انتخاب میشوند و ادارهی فدرال میتواند قوانین
داخلی خود را داشته باشد که با فدرال دیگر متفاوت باشد. بنابراین حکومتداری فدرال
به معنای حمایت از کثرتگرایی فرهنگی و... با حفظ وحدت سیاسی یک کشور است.
افغانستان یک کشور چند فرهنگی است. از این نظر فدرال موجب وحدت در کثرت این چند
فرهنگی در کشور میشود، وحدت سیاسی مستحکم میشود و نطام سیاسی در کشور به ثبات میرسد.</span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; tab-stops: 322.9pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="PRS-AF" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: PRS-AF;">فدرالیسم مدنظر شما، آیا قومی است؟ یعنی
مرزهای آن با اقوام و ملیتها هم پوشانی دارد یا صرفا نوعی تمرکززدایی قدرت از
کابل است؟</span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; tab-stops: 322.9pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="PRS-AF" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: PRS-AF;">دربارهی اینکه فدرال قومی، زبانی و...
باشد، باید بررسی همهجانبه صورت گیرد. فکر میکنم تاکید به اینکه فدرال قومی
و... باشد، پیش از وقت است. فعلا منظور از فدرال، تمرکززدایی از قدرت قومی سران
قوم پشتون است. به کار بردن قدرت کابل به نظرم درست نیست، زیرا ما هیچگاه قدرت ریاستیایکه
قومی نباشد، نداشتهایم. معضل و مشکل ما قدرت قومی فقط در کابل نه، در سراسر کشور
است. توجه داشته باشید بامیان و دایکندی دو ولایتی با اکثریت هزارهنشین و شیعهنشین
استند اما در این دو ولایت دو پشتون ولایت میکنند و استاندار استند. از مردم
هزاره و شیعه در هیچکجای کشور سمت استانداری ندارد. معضل این استکه یک قوم بر
همه با نگاهی از بالا به پایین حاکمیت میکنند، مردم بومی ولایتهای هزارهنشین،
تاجیکنشین و اوزبیکنشین را برده و اسیر خود فکر میکنند و در پی تعمیم و تقویت
سلطه و انحصار قومی خود هستند.</span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; tab-stops: 322.9pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="PRS-AF" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: PRS-AF;">سازوکار عملی که از طریق فدرالیسم مدنظر
شما بشود چنان سیطرهی قومی را در هم شکست چیست؟</span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; tab-stops: 322.9pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="PRS-AF" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: PRS-AF;">معلوم است منظور نخست فدرال تمرکززدایی
است. بنابراین هرگونه فدرالیکه تحقق پیدا کند، تمرکززدایی در مرحلهی نخست اتفاق
میافتد و در هر فدرال انتخابات برگزار میشود و مردم استاندار، اعضای شورای شهر و
فرماندار شهرستانهای خود را انتخاب میکند. در این صورت مشکل و معضل سلطهگری
قوم پشتون در افغانستان پایان مییابد، کشور وارد مناسبات حکومتداری فدرال میشود
و به نظامی با ثبات سیاسی کثرتگرای فرهنگی و اجتماعی دست پیدا میکند. تحقق فدرال
هدف و راهکار است. زیرا با تحقق فدرال سیطرهی قومی که در افغانستان به معضل ملی
تبدیل شده است، پایان مییابد.</span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; tab-stops: 322.9pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="PRS-AF" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: PRS-AF;">نسبت به شرایط حال که قدرت در دست فرقهی
طالبان است، چه ارادهای میتواند دست به چنین عدم تمرکزی بزند؟</span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; tab-stops: 322.9pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="PRS-AF" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: PRS-AF;">طالبان نمونهای آرمانی حکومت قومی قوم
پشتون در افغانستان است. زبان فارسی را از ادرات حکومتی حذف کردند. جشن نوروز را
از تقویم حذف کردند و... طبعا طالبان مخالف فدرال و تمرکززدایی از حکومت قومی است.
اما اقوام تاجیک، اوزبیک و هزاره حکومت فدرال میخواهند. بنابراین حکومت فدرال در
افغانستان طرفدار دارد. در این صورت ارادهی بینالمللی مهم استکه برای حل معضل
سیاسی افغانستان از حکومتداری فدرال حمایت کند. اگر حکومتداری فدرال رویکار نیاید
جنگ توقف نمیکند، حکومت طالبان نیز مانند حکومتهای پیشین دچار شکست میشود و بیثباتی
ادامه پیدا میکند. بنابراین ارادهای اگر در کار باشد یا نباشد تاکید من به عنوان
کسیکه بیست سال است عملا پیگیر مناسبات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و قومی افغانستان
استم و تاریخ گذشتهی افغانستان را مطالعه کردهام، نظرم این است، حکومتداری
متمرکز در افغانستان دچار دور باطل بیثباتی و فروپاشی میشود. درصورتیکه ارادهای
برای رفع معضل ملی و ستم ملی وجود داشته باشد، آنچه این معضل ملی و ستم ملی را
رفع میکند، فدرال و غیرمتمرکزسازی حکومتداری در افغانستان است.</span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; tab-stops: 322.9pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="PRS-AF" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: PRS-AF;">گپ شما به این معنی است که هیچ راهکار عملی
برای چنین عدم تمرکزی وجود ندارد، مگر حضور دوبارهی نیروهای بینالمللی که این
بار به جای حکومت متمرکز هوادار عدم تمرکز باشند؟</span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; tab-stops: 322.9pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="PRS-AF" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: PRS-AF;">آنچه را که شما میگویید من نگفتهام، تعبیر
شما است. باید تاکید کنم حکومتداری فدرال نیازی به راهکار ندارد. برای اینکه
نمونههایی از حکومت فدرال در جهان تطبیق میشود. بنابراین عملا شیوهها و
راهکارهای حکومت فدرال وجود دارد. ما قرار نیست حکومت فدرالی با راهکار و شیوههای
جدید رویکار بیاوریم. در صورت توافق، یک نمونهی حکومت فدرال را که نمونهی هند،
پاکستان، آلمان و... باشد، تطبیق میکنیم. همسایهی ما پاکستان حکومت فدرال دارد.
حکومت فدرال پاکستان برای رفع معضل قومی در پاکستان به وجود آمد. قوم پشتون و
پنجاب در پاکستان در جنگ بودند. این جنگ به اندازهای پیش رفت که امکان تجزیهی
پاکستان را فراهم کرده بود. بنابراین پاکستان فدرال شد. پشتونها و پنجابیهای
پاکستان به ایالتهای خود دست یافتند، جنگ تمام شد. حکومتداری فدرال نیاز به
راهکار ندارد. نیاز به ارادهی ملی و بینالمللی دارد. ارادهی ملی بین اقوام تاجیک،
اوزبیک، هزاره و حتا بین بخشی از مردم پشتون وجود دارد. منظور از ارادهی بینالمللی
این استکه کشورهای جهان و تاثیرگذار در امور افغانستان نیز برای تشکیل یک حکومت
فدرال در افغانستان تاکید کنند و از طرفهای نزاع در افغانستان بخواهند که رفع
معضل افغانستان در حکومتداری فدرال ممکن است. اتحادیهی اروپا و آمریکا به این
اشاره کردهاند که حکومتداری در افغانستان فدرال شود، اما نیاز به اجماع بینالمللی
بیشتر از جمله به تاکید و توافق چین، روسیه، ایران، هند و پاکستان است.</span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; tab-stops: 322.9pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="PRS-AF" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: PRS-AF;">نمونههای موفقی چون آلمان یا امریکا قبلا
کشور نبوده اند بلکه این کشورها از فدرال شدن (گردهمآمدن) ایالات مجزا به هم پدید
آمده اند. منتها افغانستان فعلا در عرف بینالملل کشور است. و فرآیند فدرالیسم معکوس
با مثالی که فرمودید جریان خواهد یافت؟</span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; tab-stops: 322.9pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="PRS-AF" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: PRS-AF;">آنچه را که شما میفرمایید آلمان و...
کشور نبوده درست نیست، کشور بودهاند، شیوهی حکومتداری خود را تغییر دادهاند.
همه کشورهاییکه فدرال شدهاند، کشور بودهاند، در شیوهی حکومتداری خود تغییر
آوردهاند. برداشت شما از فدرال درست نیست. هند کشور بوده است. پاکستان از هند جدا
شد، کشور بود، بعد فدرال شد. فدرال شیوهی حکومتداری است.</span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; tab-stops: 322.9pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="PRS-AF" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: PRS-AF;">آنچه را شما میگویید کنفدراسیون و اتحادیهی
اروپا و... استکه کشورها با توافق و سازوکاری کنار هم اتحادیه یا کنفدراسیون و...
تشکیل میدهند. فدرالیسم مدنظر شما بر واقعیات جغرافیایی یا اقتصادی مبتنی است یا
قومی؟</span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; tab-stops: 322.9pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="PRS-AF" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: PRS-AF;">هدف نخست ما از فدرالیسم تمرکززدایی از
حکومت قومی در افغانستان استکه به معضل ملی تبدیل شده است. طبعا حکومتداری فدرال
در افغانستان بر واقعیتهای قومی و جغرافیایی استوار خواهد بود. از نظر اقتصادی و
قوانین هر فدرال شرایط خود را دارد. طبق قانون عمومی با حکومت مرکزی رابطهی
اقتصادی خواهد داشت. فدرالیکه عاید بیشتر دارد، حکومت مرکزی از عاید آن فدرال
برای حمایت از زیرساختهای ملی در سراسر کشور استفاده میکند.</span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; tab-stops: 322.9pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="PRS-AF" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: PRS-AF;">هم اکنون زبان فارسی زبان عمومی افغانستان
است. اگر فدرال شدن افغانستان، به تشکیل دولت ملتهای متنوعی چون ازبکی، هزارهگی،
تاجیکی، ترکمنی، پشتون و </span><span lang="PRS-AF" style="font-family: "Times New Roman",serif; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: PRS-AF;">…</span><span lang="PRS-AF" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: PRS-AF;"> بیانجامد که هر یک زبان قومی خود را عامل وحدت حوزهی
خود قرار دهند، از آنجا که زبان فارسی به زبانی قومی فروکاسته خواهد شد، این آیا
به زیان فارسیوانان نیست؟</span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; tab-stops: 322.9pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="PRS-AF" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: PRS-AF;">زبان مردم هزاره، تاجیک، ترکمن، و... فارسی
است. زبان شهرها، زبان اقتصاد و روابط عمومی نیز بین سایر اقوام پشتون، اوزبیک،
تاجیک، هزاره و... فارسی است، یعنی یک پشتون و اوزبیک در هر کجای کشور باهم ارتباط
برقرار میکنند نه با زبان پشتو و نه با زبان اوزبیکی بلکه با زبان فارسی ارتباط
برقرار میکنند. بنابراین زبان پایتخت طوری که فعلا فارسی است، در صورت فدرال نیز
فارسی میماند. زیرا در پایتخت افراد همه اقوام زندگی میکنند که زبان رابط آنها
فارسی است. اما در یک ایالت زبان پشتو و در ایالت دیگر زبان اوزبیکی میتواند زبان
ایالتها باشد. اکنون نیز در چند ولایت جنوبی زبان محلی زبان پشتو است و در چند
ولایت شمالی اوزبیکنشین زبان محلی زبان اوزبیکی است.</span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; tab-stops: 322.9pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="PRS-AF" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: PRS-AF;">پشتونها بهعنوان بخش مهمی از مردم
افغانستان، بر چه معیاری میتوانند با تمرکززدایی از قدرت در افغانستان همراه
شوند؟</span></p>
<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0in; tab-stops: 322.9pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="PRS-AF" style="font-family: "B Nazanin"; font-size: 14pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: PRS-AF;">مردم پشتون توسط سران قوم پشتون فریب خوردهاند.
به پشتون خدمات آموزشی، اجتماعی و فرهنگی ارایه نمیکنند، جوانان پشتون را به
مدرسههای مذهبی تندرو وهابیت و... میفرستند و بعد این جوانان را وارد جنگ میکنند.
اما خود سران پشتون در غرب و امریکا زندگی میکنند و از آزادی و خدمات غرب خود و
خانوادههای آنها استفاده میکنند و سرمایههای هنگفتی دارند. با عقب نگهداری
مردم پشتون از مردم پشتون به عنوان چوب سوخت استفاده میکنند. به مردم پشتون میگویند
حاکمیت قومی پشتون باید در افغانستان حفظ شود. حفظ حاکمیت یعنی جنگ کنید و سرزمین
تاجیک، اوزبیک و هزارهی افغانستان را تصرف کنید. به نظر من قربانی نخست در
افغانستان مردم پشتون استکه دختران پشتون به مدرسه نمیروند، پسران به مدرسههای
مذهبی میروند. خدمات آموزشی و اجتماعی در جامعهی پشتون نیست. ساختار اجتماعی
جامعهی پشتون به مراتب از ساختار اجتماعی جامعهی تاجیک، اوزبیک و هزاره عقبمانده
است. اگر دقیق توجه شود فدرال به نفع پشتون است، زیرا پشتون در فدرال خود دنبال
آسایش و زندگی میرود و از سوء استفادهی سران قومی خود رهایی پیدا میکنند. تعدادی
از جوانان و روشنفکران پشتون این موضوع را درک کردهاند و تاکید دارند که فدرال
به نفع کل افغانستان است. حقیقت این است جامعه و مردم در افغانستان در انتخاب نوع
حکومتداری چندان دخیل نبوده و نیست. سران قومی با سوء استفاده از احساسات مردم دنبال
اهداف خود استند. در صورتیکه سران قومی و طرفهای منازع داخلی و خارجی به حکومت
فدرال توافق کنند، از طرف مردم هیچ قومی به مانعی برنمیخورند.</span></p>yasnayaqubhttp://www.blogger.com/profile/16815464623099128953noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8411371179704428466.post-58853085956394714132022-05-17T18:40:00.002+04:302022-05-17T18:40:35.267+04:30دیدی چالشبرانگیز به آیندهی زبان فارسی <p></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><iframe allowfullscreen="" class="BLOG_video_class" height="266" src="https://www.youtube.com/embed/SyysR66mhvU" width="320" youtube-src-id="SyysR66mhvU"></iframe></div><br /> <p></p>yasnayaqubhttp://www.blogger.com/profile/16815464623099128953noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8411371179704428466.post-62070761535017449032022-05-14T12:00:00.001+04:302022-05-14T12:00:12.958+04:30دین چرا افیون تودهها است؟ <p></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><iframe allowfullscreen="" class="BLOG_video_class" height="266" src="https://www.youtube.com/embed/B52Z2i2oNqo" width="320" youtube-src-id="B52Z2i2oNqo"></iframe></div><br /> <p></p>yasnayaqubhttp://www.blogger.com/profile/16815464623099128953noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8411371179704428466.post-48845513402482070312022-04-22T17:47:00.004+04:302022-04-22T17:47:50.172+04:30دیدار و گفت وگو با یعقوب یسنا (صبح بخارا، کتابخانهی فرهنگان در تهران) <p></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><iframe allowfullscreen="" class="BLOG_video_class" height="266" src="https://www.youtube.com/embed/7r_5iWcJweQ" width="320" youtube-src-id="7r_5iWcJweQ"></iframe></div><br /> <p></p>yasnayaqubhttp://www.blogger.com/profile/16815464623099128953noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8411371179704428466.post-37979227562617957702022-04-08T18:55:00.002+04:302023-07-25T22:11:05.888+04:30ما، ایران و مهاجرت <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; tab-stops: 184.3pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span dir="LTR" lang="EN-GB" style="font-size: 16.0pt; line-height: 107%; mso-bidi-font-family: "B Nazanin"; mso-bidi-language: FA;"><o:p> </o:p></span><span style="font-family: "B Zar"; font-size: 14pt;">۱- ما و ایران</span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; tab-stops: 184.3pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span>۲- مهاجرت ما و حکومت ایران </span><span dir="LTR" lang="EN-GB" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; tab-stops: 184.3pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span>۳- معضلهای رفتاری افغانستانیها
در ایران </span><span dir="LTR" lang="EN-GB" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; tab-stops: 184.3pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span>۴- راهکارها</span><span dir="LTR" lang="EN-GB" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; tab-stops: 184.3pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">در یادداشتی کوتاه میخواهم به این چهار مورد بپردازم:</span><span dir="LTR" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-ansi-language: EN-US; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; tab-stops: 184.3pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjae9jvuOVHP6T9viyzF_8jF62ySssMWkQXV2f5_vMa0ekVoXOwHCgBbEFF2zheSFs8ho4z2cuHGuXqG8tZ_Ji-pAo2sgNsVz4MtiFYhVpWWqbz5B71f7WB20W-vD9ixsBRaNeHzpmjNzSAawjn1iaAnI2kqBqRMNNDdtcaScQEJS4W1KV_p_ioBaZ1/s544/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%D9%88%20%D8%A7%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" data-original-height="390" data-original-width="544" height="229" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjae9jvuOVHP6T9viyzF_8jF62ySssMWkQXV2f5_vMa0ekVoXOwHCgBbEFF2zheSFs8ho4z2cuHGuXqG8tZ_Ji-pAo2sgNsVz4MtiFYhVpWWqbz5B71f7WB20W-vD9ixsBRaNeHzpmjNzSAawjn1iaAnI2kqBqRMNNDdtcaScQEJS4W1KV_p_ioBaZ1/s320/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%D9%88%20%D8%A7%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86.jpg" width="320" /></a></div><p></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; tab-stops: 184.3pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span>۱- به نسبت ما با مفهوم ایران
بپردازم: ایران یک جغرافیای سیاسی است، کشور ما نیست، طوریکه آمریکا و عربستان
کشور ما نیست. ارتباط ما با ایران، فرهنگی است. از ایرانیکه ما سخن میگوییم با
حفظ احترام به جغرافیای سیاسی ایران از ایران فرهنگی سخن میگوییم که شامل زبان،
ادبیات، مشاهیر، جشنها و گذشتهی مشترک تاریخی ما میشود. </span><span dir="LTR" lang="EN-GB" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; tab-stops: 184.3pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">بنابراین میخواهیم با اصطلاحکردن </span><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span><span dir="LTR" lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;"><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span></span><span dir="LTR" lang="EN-GB" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";">#</span><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">ایرانفرهنگی یا </span><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span><span dir="LTR" lang="AR-SA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%;"><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span></span><span dir="LTR" lang="EN-GB" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";">#</span><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">ایرانشهر از میراث فرهنگی و معنوی
مشترک خود پاسبانی کنیم و این میراث فرهنگی و معنوی مشترک را تقویت کنیم، طوریکه
عربها بنام اتحادیهی عرب، تورکها بنام توران و اروپاییها بنام اتحادیهی اروپا
از هویت فرهنگی مشترک خود پاسداری میکنند.</span><span dir="LTR" lang="EN-GB" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; tab-stops: 184.3pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span>۲- به بحث مهاجرت ما و حکومت ایران
بپردازم: شهروندان ایران حق دارند از مهاجرت افغانستانیها نگران باشند. اما مهم این
است این نگرانی چگونه باید مطرح شود. در افغانستان جنگ است، مردم هر طرف میرود،
طوریکه از اکراین چهار میلیون به کشورهای اروپایی رفت. بنابراین در کشورهاییکه
مهاجر وارد میشود، آن کشورها باید موضع خود را در قبال مهاجرت مشخص کنند.
شهروندان ایران باید نگرانی خود را با حکومت ایران در میان بگذارند که موضع حکومت
مشخص شود. </span><span dir="LTR" lang="EN-GB" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; tab-stops: 184.3pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">ما به طرف چین، تاجیکستان، ترکمنستان، اوزبیکستان و... مرز
داریم؛ چرا به آن کشورها نمیرویم؟ برای این نمیرویم که نمیتوانیم برویم. یعنی
موضع آن کشورها در قبال مهاجرت مشخص است، مرزهای خود را بستهاند. </span><span dir="LTR" lang="EN-GB" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; tab-stops: 184.3pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">اما حکومت ایران و پاکستان با مهاجرت ما بنابه پیشفرضها و
مصلحتهای سیاسی و مقطعی خود برخورد میکنند. به صورت قاچاقی و غیر قاچاقی برای
ورود فرصت میدهند. پس از ورود مهاجران طبق مصلحتهای بینالمللی و... با مهاجران
برخورد سیاسی و... میشود. این برخورد، موجب تنشها و بدرفتاریهای اجتماعی و سیاسی
و نفرتپراگنیهای رسانهای میگردد که به مناسبات اجتماعی و فرهنگی ما در درازمدت
آسیب میزند. </span><span dir="LTR" lang="EN-GB" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; tab-stops: 184.3pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">اگر حکومت ایران و پاکستان موضعی مشخص در قبال مهاجرت بگیرند
و مرزها را ببندند و بگویند هر کس قاچاق وارد شد به آنها شلیک میشود، طبعا کسی اینگونه
به ایران هجوم نمیآورد، بحث مهاجرت در داخل ایران دچار تنشهای اجتماعی و فرهنگی
نشده و به نفرتپراگنی دامنزده نمیشود.</span><span dir="LTR" lang="EN-GB" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; tab-stops: 184.3pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span>۳- به معضلهای رفتار اجتماعی و
فرهنگی مهاجران افغانستان در ایران بپردازم: ما افغانستانیها دچار عصبیتهای جنسیتی،
اجتماعی و مذهبی استیم. برای این عصبیتها از کشور خود فرار کردهایم. اما در ایران
و جاهای دیگر که میرویم این عصبیتها را به عنوان ارزشهای فرهنگی و قومی خود بیشتر
برجسته میسازیم. </span><span dir="LTR" lang="EN-GB" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; tab-stops: 184.3pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">در پارکها و اماکن عمومی که زنان و مردان ایرانی استند،
مردان افغانستانی بدون زنان خانوادهی خود در دستههای بیست و سی نفره و با پوشش و
عصبیتهای جنسیتی خود میآیند که حضور و رفتار شان در مکانهای عمومی آزاردهنده
است. باید به فرهنگ جامعهی میزبان احترام گزارند. </span><span dir="LTR" lang="EN-GB" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; tab-stops: 184.3pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">اگر پشتونها و تاجیکها لباس افغانی خود را نپوشند و در
اماکن عمومی با زنان خود حضور پیدا کنند با ایرانیان تفکیک نمیشوند، فقط هزارهها
و اوزبیکها میتوانند شناسایی شوند که از افغانستان اند. اما پشتونها بیشتر با
پوشاک و سلیقهی خود در گروههای مردانه در همهجا ظاهر میشوند. با وصفیکه
پشتونهای ما در افغانستان و ایران علیهِ فرهنگ ایرانی نفرتپراگنی میکنند و میخواهند
به تنشهای فرهنگی و اجتماعی بین مردم ایران و افغانستان دامن بزنند و با استفاده
از این تنش به حذف زبان فارسی و سایر ارزشهای مشترک فرهنگی ایران و افغانستان در
افغانستان بپردازند، اما پشتونهای ما به صورت گسترده به ایران میآیند و در ایران
به زاد و ولد گسترده میپردازند و اکثر آنها دختران خود را به مدرسه نمیگذارند و
عصبیتهای فرهنگی و اجتماعی خود را در اماکن عمومی و در جامعهی ایران بیشتر تبارز
میدهند تا نشان دهند ما افغان استیم. بابا در کشور خود افغان باش. طبعا چنین
رفتارهایی موجب تنشهای اجتماعی و فرهنگی میشود.</span><span dir="LTR" lang="EN-GB" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; tab-stops: 184.3pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;">شهروندان ایران حق دارند نگران تغییر مناسبات اجتماعی و
فرهنگی خود باشند. خانوادههای ایرانی دو بچه دارند. خانوادههای افغانستانی با
وصف مشکلات مهاجرت به تولیدمثل گسترده میپردازند و هر خانواده میخواهد بیشتر از
دوازده فرزند داشته باشد.</span><span dir="LTR" lang="EN-GB" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; tab-stops: 184.3pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span>۴- به این بپردازم راهکار چیست؟
راهکار نخست در بارهی مهاجرت به موضع و تصمیمی مشخص حکومت میزبان ارتباط میگیرد.
بنابراین حکومت ایران باید در قبال مهاجرت افغانستانیها به این کشور تصمیم و موضعی
مشخص بگیرد. اگر تصمیم گرفت به شماری اجازهی مهاجرت در ایران را داد، باید به شرایط
آموزشی و بشری آنها توجه شود و آنها را در استانهای مشخص هدایت کند. بچههای
آنها بتوانند مدرسه بروند تا در آینده این بچههای آموزشدیده به عنوان منابع
معتبر انسانی با فرهنگ ایرانی وارد افغانستان شوند و حافظهی سرگردانی، حقارت و...
را با خود از ایران به افغانستان نبرند.</span><span dir="LTR" lang="EN-GB" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: .0001pt; margin-bottom: 0in; tab-stops: 184.3pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span><span lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-language: FA;"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span>موضع فعلی حکومت ایران در قبال
مهاجرت افغانستانیها نامشخص و مدیریتنشده است. چنین مهاجرتی از افغانستان به ایران
برای ایران خطرناک است و برای مناسبات اجتماعی و فرهنگی هر دو کشور غیر از تولید
نفرت و نفرتپراگنی، پیامدی نخواهد داشت. </span><span dir="LTR" lang="EN-GB" style="font-size: 14.0pt; line-height: 150%; mso-bidi-font-family: "B Zar";"><o:p></o:p></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; tab-stops: 184.3pt; text-align: justify; unicode-bidi: embed;">
<span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span><span dir="RTL" lang="FA" style="font-family: "B Zar"; font-size: 14.0pt; line-height: 107%; mso-ansi-language: EN-GB; mso-ascii-font-family: Calibri; mso-ascii-theme-font: minor-latin; mso-bidi-language: FA; mso-fareast-font-family: Calibri; mso-fareast-language: EN-US; mso-fareast-theme-font: minor-latin; mso-hansi-font-family: Calibri; mso-hansi-theme-font: minor-latin;"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span>افغانستانیهاییکه در ایران به
صورت قانونی یا غیر قانونی زندگی میکنند، باید ارزشهای فرهنگی و اجتماعی
شهروندان ایران را رعایت کنند، از حضور مردانه در اماکن عمومی و پارکهای خانوادگی
جلوگیری کنند، عصبیتهای اجتماعی و فرهنگی خود را در جامعهی میزبان تبارز ندهند؛
جامعهپذیر شوند. </span></p>yasnayaqubhttp://www.blogger.com/profile/16815464623099128953noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-8411371179704428466.post-23966369821518358002022-04-07T23:39:00.003+04:302022-04-07T23:43:07.835+04:30ویژگیهای یک داستان خوب <div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><iframe allowfullscreen="" class="BLOG_video_class" height="266" src="https://www.youtube.com/embed/FoHdvutTtec" width="320" youtube-src-id="FoHdvutTtec"></iframe></div><p></p>yasnayaqubhttp://www.blogger.com/profile/16815464623099128953noreply@blogger.com0