۱۳۹۴ تیر ۱۶, سه‌شنبه

نگاهی به مجموعه شعر «چهارده معصومه» اثرِ ساره سکوت

شنیدنِ نام این مجموعه، شنونده را به یاد سوگ­ سرود و نوحه­ های مذهبی می­اندازد؛ انگار که این مجموعه نیز شامل ادبیات مذهبی باشد. اما همین که شعرها را می خوانیم، متوجه می شویم که موضع و بیان شعرها برخلاف تصور نخست ما است و «چهارده معصومه» شامل ادبیات انتقادی و اعتراضی است و می­خواهد سوالیه بگذارد مقابلِ قداستِ «معصومیت». در ضمن، شاعر با انتخاب عنوان آخر بنام «معصومه» بی آنکه شعری را پس از این عنوان بیاورد، فقط به آوردن عنوان بسنده می کند و شعر این عنوان را محذوف می گذارد. آوردن این عنوان بدون شعر و متن با «ه» تانیث در واژه «معصومه»، خواننده را وادار به تامل می­ کند، این که معصومیت نیز مردانه است و تنها مرد می تواند به معصوم بودن فخر کند؛ هرگاه سخن از معصومیت زنانه باشد، این معصومیت در محذوف بودن اش است. پیش از این، شاعر مقابلِ فهم امر معصوم، سوالیه گذاشته است؛ با اینهم از چشم انداز زنانه و زن بودن به امر معصومه­ گی نگاه می­کند و سوالیه ­ای دیگری را نیز وارد می­کند تا ما را فرابخواند به تامل از امر معصوم تا معصومه گی؛ یعنی ما را به ساحت  محذوف می برد و در وضعیت! و موقعیت! محذوف قرار می دهد.
این مجموعه، شامل چهارده شعر است، سیزده عنوان آن شعر دارد و عنوان آخر (معصومه) شعر ندارد که نام مجموعه و آوردن چهارده عنوان و یک عنوان آن بدون شعر؛ این همه انتخاب، موضع نمادین و انتقادی دارد نسبت به مفهوم معصومیت در فرهنگ مذهبی اهل تشیعه. اگرچه در این مجموعه، چهارده عنوان شعر داریم اما واقعیت این است که ما با یک منظومهِ نسبتن روایی و چند صدا در محور زبان و در محور فرم و محتوا قرار داریم؛ شاعر خواسته است با متون مذهبی و دینی، وَ مهم­تر از همه با زبان گفت وگو کند و می­خواهد خواننده را به سوی حاشیه ها و رخدادهای زبان بکشاند.
شعر با گفت وگو و بینامتنِ دینی با رویکرد زبان ورزانه و گلنجار رفتن با زبان آغاز می شود و با پرش های زبان به شعرها حجم و بُعد و فضا می بخشد و خواننده را در تعلیق اندازهای زبانی نگاه می دارد: «قاری به قدر غربت ما غم دارد». شعر نخست این مجموعه از این سطر، به عنوان بندِ تعلیق انداز استفاده می کند و به نوعی این «قاری به قدر غربت ما غم دارد» نقش محور را در شعر دارد و به شعر فرم محتوایی می بخشد. تکرار صدای «ق و غ» خواننده را درگیر می کند؛ این درگیری می تواند بیانگر درگیری ما با مذهب و متون مذهبی باشد.
راوی شعرها از چشم اندازهای متفاوت به جهان نگاه می کند که این چشم انداز ها می تواند بستر چند صدایی را فراهم کند، یعنی صداهایی که صدا و چشم انداز انسان نیست اما صدا و چشم اندازی است که نادیده گرفته شده است:

«...
-همیشه ماه همین قدر بی وفاست؟

این غربتی که قافیه می افزاید را می گویم
می ایستد کنار پنجره
-بر ساحل-
همچون غراب..
این گفته را تمامی شب دارد نشخوار می کند:ٰ  
"پس هر چه باد باد، کز این موج بیش نیست
پر باز گر کنم نفسی در آب..
گرداب هایلی ست!
و باد آباد
او هر که باد
  باد
او هر چه باد ..."

باااااد

 تا این غراب خفته مگر باشد:
 زو هر چه رفت عمر، درازای این بهار

 از در در آمده ست غمی تیره چون کلاغ:
در چشم او نک قلمی سرخ... سرخ و داغ
...»
در بندهای شعر «الف نون یا» و در این بند شعر ما وارد چشم اندازهای متفاوتی می شویم، چشم انداز ماه، چشم انداز غربتی که قافیه می افزاید، چشم انداز غراب و... این همه چشم انداز و اتفاق در زبان رخ می دهد و ما به نوعی با زبان ورزی رو به رو استیم که زبان ورزی در این مجموعه، یکی از استراتیژی های شاعر برای ایجاد تکنیک در شعر است و با این تکنیک می خواهد فرافکنی های شاعرانه تولید کند که نسبتن موفق بوده است به ویژه بعد از نیمه این مجموعه که زیر عنوان پنج تن آغاز می شود اما در بخش نیم نخست، گاهی در رخدادهای زبانی خیلی شلوغ می شود و از مناسبت های زبان ورزانه کاسته می شود؛ درحالی که باید رخدادهای زبانی در مناسبت های زبان ورزانه ارایه شود نه این که این مناسبت ها در شلوغی زبان ورزی گُم شوند.
شاعر در این بند شعر در زبان تصرف می کند و هنجار زبان را بهم می زند و مناسبت های خلاق می آفریند:
«این غربتی که قافیه می افزاید را می گویم
می ایستد کنار پنجره
-بر ساحل-
همچون غراب..»
غربت قافیه می افزاید، اما کسی بی آنکه بدانیم کیست با این غربت سخن می گوید، وَ غربت کنار پنجره می ایستد و «بر ساحل» نیز داخل پرانتز. غربت مانند می شود به غراب. بین غربت و غراب اتفاق آوایی رخ می دهد.
تا این غراب خفته مگر باشد:
 زو هر چه رفت عمر، درازای این بهار
در این دو سطر با تغییر در مناسبت دستوری کلمه ها و فعل ها، مناسبت خلاق بین کلمه و فعل ها ایجاد شده است و به شعر خلاقیت در کارکرد زبان بخشیده است، این کارکرد خلاق است که خواننده را درگیر می کند: خفته مگر باشد؛ زو هرچه رفت عمر،...».

چگونگی در ایجاد مناسبت کارکرد زبان و زبان ورزی به صور خیال مدرن نیز می انجامد، زیرا مناسبت های تخیل را طوری ارایه می کند که به سادگی نمی توانیم این مناسبت های تخیلی را تصور کنیم: «مناسبت تخیلی بین غربت و غراب؛ مناسبت تخیلی بین غم تیره و کلاغ؛ وَ تکرار واژه «باد» با مناسبت های متفاوت، ایهام ایجاد می کند».
راوی شعرها در شعرها همیشه تاکید به این دارد که گوینده مرده است:
«گوینده مرده بود
و قاری را
در سوره های کامل و طولانی
در لحظه های ثابت یک ساعت
بالای قاف گمشده
می خواندند
...»
اما در شعر سیزدهم راوی می گوید هیچ کس قبول ندارد که گوینده مرده باشد: «و هیچکس نگفت او مرده بود». این که راویِ شعر می گوید گوینده مرده بود، وَ این که هیچ کس نمی گوید او مرده است، در بیان این دو موضع، به نوعی موقعیتِ ما نشان داده می شود؛ موقعیتی که گیر مانده ایم و گذر زمان را احساس نمی کنیم؛ انگار که زمان، ثابت است و سخن، مطلق، وَ سخن فقط یک سخن است که گفته شده است.
شعر سیزدهم این مجموعه برای ارایهِ چشم انداز از شعرهای این مجموعه، آورده می شود تا امکانی باشد برای آشنایی خواننده با رویکرد زبانی و محتوایی شعرها:
-
 و هیچکس نگفت او مرده بود
با چشمهای باز و خیره به هم نگریستند
و نگریستند
-ایستاده در سکوت روبروی هم
روی سیمهای تلفن
کلاغهای ساکت روزه دار-
- و هیچکس نگفت او مرده بود ‍
پرنده ای از قلبها گریخته،
ترسو تر از قبای مترسک در باد می چرخد
تا گاو حامله کی بزاید قبای مترسکی دیگر را
و پرنده ای که از قلبها گریخته
 ترسوتر از قبای مترسک درباد می چرخد
و گاو حامله باد می خورد در ساعت.
 حالا:
 از آنِ ثانیه ها
 این گاوهای حامله ی بی پا
گاهی که می خزند به سنگینی
 با ضربه می روند سر زا

و گاو حامله باد می خورد در ساعت
- که شماره هاش چون چوپانان
 به عقربه اش بسته و راه میبرند
 تا گاو حامله کی بزاید
- و هیچکس نگفت او مرده بود
ضربه که خورد،
 از مشتی که در هوا چرخ نمی خورد،
 "مشتی کاه می ماند برای بادها"
اندوهی شاید
برای زنجره ای
 که مدح قبای مترسک را دردانه های کوچک زنجیر تکرار کرده است.
- و هیچکس نگفت او مرده بود
ماه که به خواب مردی آویزان از پا رفت
آیینه ای بود از سقف آویزان
با ناخن های کشیده
و موهای بلند
 و شب،
"یه شب مهتاب"ی بود
- و هیچکس نگفت او مرده بود
و گاو حامله باد می خورد در ساعت
 - که شماره هاش چون چوپانان
به عقربه اش بسته و راه می بر
 تا گاو حامله کی بزاید
  آینه را -جوانی آینده:
 نوزاد نارسیده ی نارنجی
              گل می کند میان درختی که
 فصل رسیدنش نرسیده هنوز
 تو، در گذشته قهوه ای و مرموز
- مانند عکس و فندک سیگارت-
می سوزی از وسط ، وسط هر روز

با چشمهای باز و خیره به هم نگریستند
 -ایستاده در سکوت روبروی هم
روی سیمهای تلفن
 کلاغهای ساکت روزه دار-
 ضربه که خورد تلفن زنگ زد:
 "نجات دهنده در گور خفته است"
و گاو حامله باد می خورد در ساعت...
 تو:
در گذشته پیر شدی،
 در مرگ
 آنقدر پیر و مرده که بی رنگ
             آنقدر پیر و مرده  که گویی
 رویت کشیده زبر، لحاف سنگ
این شعر و شعرها همه با بیان روایی و عینی ارایه می شود که روایی بودن و عینی بودن در کنار تکنیک های زبانی و زبان ورزی، وَ موضع انتقادی از ویژگی های این مجموعه شعر است و درکل، به شعر فرم و محتوا می بخشند. نیم بخش نخست مجموعه شعر بیشتر با شعر زبان و امر زبانیت در شعر، معطوف است؛ نیمِ بخش دوم این مجموعه، پس از عنوان پنج تن، تعادل بین امر زبانیت و محتوای شعر برقرار می شود و بیشتر رویکرد شعر نزدیک می شود به رویکرد فروغ در «تولد دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد». البته تکنیک در زبان و مناسبات زبانی و تخیلی در شعرهای ساره سکوت  توسعه یافته است؛ این توسعه یافتگی به این معنا است که از روزگار فروغ تا روزگار ساره سکوت، رویکرد نسبت به زبان و فرم تغییر کرده است، هر شاعری بایستی به امکان زبان و رویکردهای زبانی و تخیلی زبان روزگار خویش آگاه باشد، اگرنه در یک دوره تاریخی زیبایی شناسی زبان شعر گیر می ماند و بی آنکه احساس کند که رویکرد زبان و مناسبات زبان با جهان و امکان­های تخیل برانگیزی زبان تغییر کرده است و به امکان های تازه و تحول یافته و توسعه یافته تر دست یافته است.
ساره سکوت در شاعری، در عرصه زبان، مناسبات زبانی، چگونگی رویکرد به مناسبت تخیل، فرم بخشی به زبان و محتوا، بلندپروازی های خودش را دارد و با امکان های شاعرانهِ روزگارش مناسبت برقرار کرده است و حتا در مرز توانش ادبی خلاق و پیش­رَو حرکت می کند اما این که خلاقیت ها به پختگی و به راهکارها و استراتیژی های نسبتن مشخص شعری برسد، نیاز به کار و ماندن در عرصه شعر دارد، چون هیچ کسی در یک مجموعه یا دو مجموعه شعر نمی تواند چشم انداز نسبتن مشخص از کار و زیبایی شناسی شاعری اش ارایه کند؛ با اینهم مجموعه شعری «چهارده معصومه» چشم انداز شعری مناسب از نظر زبان و محتوا دارد.

یعقوب یسنا

یادداشت: این نوشته در سایت «سلام وطندار» نشر شده است.

۲ نظر:

  1. عكسي كه روي جلد كتاب چهارده معصومه هست نظر منو جلب كرد وعكس يك چشم كه مورچه ها دارن مي برنش ...خود ساره سكوت در جايي از فيس بوك در اين باره نوشته بود : وقتي بچه بوده يك جوجه گنجنشگ رو چند 5بار گذاشت توي لونه ش ....پدر مادر گنجشك اصلا توجهي به بچه گنجشك نميكردن و بهش غذا نميدادن و اون گنجشك نميتونست راه بره (احتمالا فلج بوده ) و بعد از ظهر ديده به اثر گرما و گرسنگي بچه گنجشگ مرده و چشمش رو مورچه ها دارن مي برن و اين تصويري شد براي جلد كتابش .

    پاسخحذف