۱۳۹۸ دی ۱۱, چهارشنبه

مجیب مهرداد گرفتارِ جمله‌های ناخوش‌ساخت بنام شعر آوانگارد

 فعالیت فرهنگی مهرداد
معمولا فعالیت ادبی دو جنبه دارد: کار ادبی و فعالیت‌های فرهنگی. گاهی نسبت به اصل کار، که کار ادبی باشد، فعالیت‌های فرهنگی نقش و جایگاه محوری پیدا می‌کند؛ درحالی‌که باید کار ادبی محور هر گونه فعالیت فرهنگی باشد. اما فعالیت فرهنگی در افغانستان چندان قابل تفکیک از پارتی‌بازی و سوء استفاده از نام و نشان ادبیات نیست. من معمولا آنچه را که در این سال‌ها بنام فعالیت فرهنگی جریان داشته، پارتی‌بازی و سوء استفاده از ادبیات می‌دانم. زیاد دور نمی‌روم، فقط به اتحادیه‌ی نویسندگان افغانستان اشاره می‌کنم که از آدرس جمعی نویسندگان و شاعران افغانستان اعلام موجودیت کرد اما نتیجه و پیامد ادبی و فرهنگی نداشت. بنابراین آنچه‌که اکنون بنام فعالیت فرهنگی جریان دارد؛ نسل جوان علاقه‌مند ادبیات را گمراه می‌کند. زیرا نسل جوان علاقه‌مند به ادبیات دچار این تصور می‌شود که نام و نشان ادبی پیدا کردن دوستی با افرادی است‌که در کافه‌ها به این افراد استاد خطاب می‌شود. اینجا برای این به این مورد اشاره کردم که کار ادبی باید متکی بر مطالعه‌ی ادبیات و تولید متن باشد.
مجیب مهرداد اگرچه در پارتی‌بازی‌های ادبی نقش محوری نداشته اما در حاشیه‌ی این پارتی‌ها بوده است؛ از جمله عضو کاشانه‌ی نویسندگان و عضو اتحادیه‌ی نویسندگان افغانستان بوده است. متاسفانه از حضور مجیب مهرداد در این دو اتحادیه‌ی ادبی نام‌نهاد استفاده شده‌است. یاسین نگاه از آدرس کاشانه‌ی نویسندگان و هفته‌نامه‌ی پرسش از مهرداد استفاده کرد. مهرداد را در جشن زادروز استاد عطامحمد نور به بلخ برد، مجری‌گری محفل جشن زادروز استاد عطامحمد نور را به مهرداد سپرد و از زبان مهرداد لقب «فرزند فرزانه‌ی دانای بلخ» را به استاد عطا اعلام کرد که این امر از نظر ادبی و فرهنگی تملق یک شاعر به یک والی قلمداد شد. در اتحادیه‌ی نویسندگان نیز سید رضا و یاسین نگاه از مهرداد استفاده می‌کردند. کسانی‌که از فساد اتحادیه انتقاد می‌کردند، مهرداد را وادار می‌کردند که به منتقدان تماس بگیرد و بگوید که کاری به اتحادیه‌ی نویسندگان نداشته‌باشند.
اگر از چگونگی حضور مجیب مهرداد در اتحادیه‌های نام‌نهاد فرهنگی بگذریم و به کار ادبی او توجه کنیم؛ از مهرداد چهار مجموعه‌شعر بنام‌های کلادیاتورها هنوز هم می‌میرند، ماهیان از رگ‌های ما گریخته‌اند، مخاتب و سربازها؛ یک مجموعه‌مقاله بنام بررسی شعر معاصر تاجیکستان؛ یک داستان بنام زندگان؛ وَ مقاله‌های ادبی و فرهنگی در نشریه‌های افغانستان و ایران نشر شده است.
مهرداد در شاعری چند ادعا نیز دارد که نسبتا زبانزد است. مهرداد به نمایندگی از یک نسل ادبی گفته بود نسل ما نسل بی استاد است. منظورش بود که ما خودساخته‌ایم. مخاطبان من معدود است. یعنی شعرهای مرا خیلی‌ها نمی‌دانند. من با شعر جهان سر و کار دارم. یعنی شعر من فراتر از شعر فارسی است. برای این‌که این ادعا به شعر و ادبیات ربط دارد، لازم است در باره‌ی این ادعاها توضیح داده شود. ادبیات معنادار هر زمان در مناسبت به مطالعه‌ی نقادانه‌ی ادبیات قبل از خود شکل می‌گیرد. ما در عرصه‌ی شعر و ادبیات، متن قابل مطالعه از واصف باحتری، زریاب، پرتو نادری، لطیف ناظمی و... داریم که باید خوانده شوند. شعر و ادبیات معنادار ما در مناسبت به شعر و ادبیات گذشته و معاصر می‌تواند شکل بگیرد. نخبه‌گرایی به این منظور که مخاطبان من معدود است، نیز در ادبیات درست نیست؛ چه این ادعا به دلیل نوآوریی گفته شود و چه به دلیل این‌که خود را عاقل فکر کنی و دیگران را نادان. اصطلاح شعر جهان معنا ندارد. هر شعر، شعر یک زبان است. هنگامی‌که ما توسط یک زبان شعر می‌گوییم شعر ما شعر همان زبان است. بنابراین بهتر این است توجه‌ی شاعر معطوف به استفاده از ظرفیت همان زبان و توسعه‌ی امکان‌های زیبایی‌شناسی ادبی و فرهنگی همان زبان باشد.
مهرداد از منتقدان خود آزرده می‌شود. اگر کسی مهرداد را نقد ستایش‌گرانه کند، خوب؛ اگر نقد به مفهوم انتقاد از کارهایش ارایه کند ناراحت می‌شود. من برای این‌که جنبه‌ی نقادی را توسعه داده باشم؛ گاهی‌که مهرداد در باره‌ی موضوعی می‌نوشت، من با ارجاع به نوشته‌ی مهرداد می‌نوشتم. طبعا آنچه را که من در باره‌ی  آن موضوع می‌نوشتم از آرای مهرداد تفاوت داشت و نقد بر نوشته‌ی مهرداد نیز بود. اما مهرداد به من پیام داد که هر گاه من می‌نویسم، سر و کله‌ی تو پیدا می‌شود و به نوشته‌ی من ارجاع می‌دهی. متوجه شدم که از نوشته‌هایم مهرداد تلقی حیثیتی داشته است؛ بنابراین به ایشان گفتم شما که ناراحت شده‌اید، دیگر یادداشت انتقادی با اشاره به نوشته‌هایت نمی‌نویسم. امید دارم این یادداشت را حیثیتی تلقی نکند. قصد من ارایه‌ی شناخت انتقادی از شعر یک دوره است.

رویکرد پساساختاری در شعرهای مجیب مهرداد
مجیب مهرداد شعر را از قالب‌های سنتی از غزل و دو بیتی آغاز کرد. در کلادیاتورها هنوز هم می‌میرند، غزل نیز نشر شده‌است. شاعر در ماهیان از رگ‌های ما گریخته‌اند، قالب‌های سنتی را کنار می‌گذارد. شعرهای این مجموعه در بوطیقای شاملویی سروده شده‌است. در مجموعه‌شعر مخاطب است‌که مهرداد به سوی بوطیقای شعر زبان و آوانگاردگرایی حرکت می‌کند. اما در مجموعه‌شعر سربازها مهرداد از بوطیقای شعر زبان به بوطیقای شاملویی عقب‌نشینی می‌کند. من عنوان این یادداشت را به دو دلیل «مجیب‌الرحمان مهرداد در هوای آوانگاردیسم اما سرگردان در کلان‌روایت» گذاشتم. نخست، نامگذاری مجموعه‌شعرها و دوم رویکرد محتوایی و زیرساخت فکری شعرها است.
در نامگذاری این مجموعه‌شعرها هیچ‌گونه رویکرد آوانگاردیسم  زبان‌گرایانه دیده نمی‌شود. نامگذاری‌ها همه مانند نامگذاری مجموعه‌شعرهای دهه‌ی چهل شعر فارسی است. واژه‌ی مخاطب نیز در نقد ادبی، مفهوم کلان‌روایتی دارد. مهرداد تلاش کرده که از این اسم بنابه فلسفه‌ی ژاک دریدا شالوده‌شکنی کند. اما در تبدیل حرف «ط» مخاطب به «ت» در مخاتب، هیچ‌گونه شالوده‌شکنی اتفاق نیفتاده است. زیرا خواننده با دیدن «مخاتب» دچار هیچ‌گونه تداعی و فرافکنی نمی‌شود؛ فقط خیال می‌کند که در نوشتن مخاطب، اشتباه تایپی رخ داده است. به تعبیر فلسفه‌ی دریدا وقتی دیفرنس در نوشتن واژه‌‌ای می‌تواند رخ بدهد که واژه در شکل نوشتن متفاوت، موجب تداعی چندمعنایی شود.
یک مجموعه‌شعر از علی عبدالرضایی بنام «مادرد» است. من نخستین بار که این مجموعه‌شعر را دیدم، با خواندن نام آن دچار تداعی چندمعنایی شدم، نخست خیال کردم که شاعر گفته «مادرت» بعد متوجه شدم که در آخر نام، حرف «د» است. شاعر بین «ما» و «درد» فاصله نگذاشته که بخوانیم ما درد. عبدالرضایی توانسته با امکان آوایی و حروف‌نگاری زبان فارسی «مادرد» را واسازانه و زبان‌گرایانه بنویسد. اما در مخاتب نوشتن واژه‌ی مخاطب غیر از برداشت ساده‌انگارانه از نظریه‌ی دیفرنس ژاک دریدا، دیگر برداشتی نمی‌توان کرد.
مهرداد شاید متوجه نباشد، در محتوا حتا در مجموعه‌شعر مخاتب دچار سوژه‌های کلان روایتی است. معمولا دو گونه کلان‌روایت داریم: کلان‌روایت‌های سنتی و کلان‌روایت‌های مدرن. درگیری مهرداد در کلادیاتورها... و ماهیان... دچار مفهوم‌های کلان‌روایتی سنتی است. حتا زبان و بیان مهرداد سنتی است. یعنی در بوطیقای شاملویی به زبان و بیان شاملو نمی‌رسد. درست است‌که شاملو زبان کهن‌الگوگرایانه، فاخر و ترکیب‌های بیهقی‌وار دارد اما شاملو در کاربرد زبان تصرف می‌کند که این تصرف شاملو موجب بوطیقای شعر او می‌شود. نه تنها در شعرهای شاملویی مهرداد فضا و بیان سنتی است، حتا شاعر در انتظار قهرمان است: «بر می‌گردد/ سرفراز یک شکست/ بار دیگر آبرو نیامش را، در خوان اول جا گذاشت/ بر می‌گردد با اسپی غرق در آهن/... شمشیر در آفتاب/ در انتظار یک دست دیگر/ و مرد سرفراز یک شکست برگشته است/ تا خاک این محل استفراغش کند (مهرداد، کلادیاتورها: 21).
شاعر در مجموعه‌شعر ماهیان... دچار کلنجار با زبان و محتوا می‌شود اما در معرفت زبانی و فرهنگی زبان فارسی به جایی نمی‌رسد؛ حتا به بوطیقای شاملویی نمی‌رسد. زیرا مهرداد فکر می‌کند که به تعبیر خودش با خوانش شعر جهان می‌توان به رویکرد متشخصی در سرایش شعر فارسی دست یافت. اصولا چنین فکری اشتباه است. با خوانش شعر فارسی و تصادم با شعر فارسی است‌که می‌توان به رویکرد متشخصی در شعر فارسی رسید. این نظر نیاز به دلیل ندارد؛ برای این‌که شاعری‌که در فارسی شعر می‌گوید فقط می‌تواند با استفاده از تجربه‌ی زبانی و فرهنگی زبان فارسی به شعر خود تشخص و ویژگی ببخشد؛ در غیر آن دچار لکنت زیبایی‌شناسی و بیانی در شعر خواهد شد. متاسفانه مهرداد دچار این لکنت شده‌است.
بوطیقایی را که در شعرهای ماهیان... می‌توان پیش‌فرض گرفت، بوطیقایی شاملویی است. اما این بوطیقا در شعرها تحقق پیدا نمی‌کند. یک نمونه از شاملو؛ بعد یک نمونه از مهرداد ارایه می‌کنم:
«چیزی به دُمپِ سیاسنگین فضا آویخت/ تا لحظه‌ی انفجارِ کبریتِ در صندوقِ افق/ خاموش شود/ و عبورِ فصیحِ موکبِ رکبار/ بیاغازد./ برق و/ ناوکِ پُر انکسارِ پولادِ سپید و/ طبله طبله/ غلت بی کوکِ طبلِ رعد/ بر بسترِ تشنه‌ی خاک./... (شاملو، در آستانه: 1003).
«شنیدنی است/ تقلای رگ‌هایی/ که در تراکم چربی/ خون را به بیراهه نمی‌برند/ من برق دندان‌های را می‌بینم/ از سلامت سرشار/ که از قعر موترهای رعب‌انگیز/ شیشه‌های تاریک را منقش می‌سازند/ و مردانی که با خلال فراغت/ گوشت تن ما را جدا می‌کنند/ از درز دندان‌ها شان/ (کره زمین در یک دست نمی‌گنجد)/ زمین‌های خالی کابل/... » (مهرداد، ماهیان...).
درست است‌که زبان شاملو فاخر و دارای جنبه‌های زیبایی‌شناسی ادبی و ترکیب‌های مشخص است: دمب سیاسنگین فضا، لحظه‌ی انفجار کبریت در صندوق، عبور فصیح موکب رگبار، ناوک پر انکسار پولاد سپید و... اما زبان مهرداد فاخر نیست، جنبه‌های زیبایی‌شناسی و ترکیب‌های خاص ندارد. تا دهه‌ی پنجاه و شصت جنبه‌ی زیبایی‌شناسی زبان و چگونگی ترکیب‌ها در شعر خیلی مهم بود اما از دهه‌ی شصت به بعد بیشتر رویکرد نزدیکی زبان شعر با زبان و زبان گفتار مطرح شد. بنابراین قابل تاکید نمی‌دانم که از این جنبه به شعر مهرداد پرداخت که چرا شعر مهرداد عاری از این مناسبات زیبایی‌شناسی و ترکیب‌های ادبی است.
شعر مهرداد از نظر شیوه‌ی بیان دچار لکنت ادبی است. مشکل این لکنت، بوطیقایی است. زیرا شعرهای مهرداد در ماهیان... نه به بوطیقای شاملویی رسیده‌اند و نه از بوطیقای شاملویی عبور کرده‌اند. این لکنت‌ها ساختاری و بیانی استند. لکنت ساختاری این‌که شعرها چندان از ساختار و فرم عمودی برخوردار نیستند و لکنت بیانی این‌که در وسط شعرها پیهم پرانتز باز می‌شود که این پرانتزها شعرها را دچار لکنت بیانی و روایی می‌کنند. کارکرد این پرانتزها معلوم نیست. ممکن شاعر این پرانتزها را با تقلید از ترجمه‌ی شعر غرب، برای نوگرایی باز کرده‌باشد اما این پرانتزها در مناسبات شعری مهرداد جا باز نکرده‌اند. برخی‌ها این پرانتزها و فضاهای شعرهای مهرداد را تقلید از ترجمه‌ی شعر غرب می‌دانند. اما من اگر این نظر را تایید کنم، باید نمونه ارایه کنم. بنابراین در این باره، نظر خاصی ندارم.
در مجموعه‌شعر مخاتب مهرداد گویا از بوطیقایی شاملویی می‌گذرد، وارد بوطیقای شعرهای زبان‌گرای دهه‌ی هفتاد می‌شود، پا چای پای علی عبدالرضایی می‌گذارد. متاسفانه مهرداد به بوطیقای زبانی دهه‌ی هفتاد از نظر امکان‌های زبانی زبان فارسی و از نظر جنبه‌های سوژه‌های اجتماعی و فرهنگی گذر نمی‌تواند. خالده فروغ در برنامه‌ی رونمایی مجموعه‌شعر مخاتب در انجمن قلم گفت شعرهای مخاتب طوری است‌که شعرهای شاملو پس و پیش نوشته شده باشد و در نتیجه‌ی این پس و پیش‌نویسی، زیبایی‌شناسی شعرهای شاملو به‌هم خورده باشد. این سخن خالده فروغ به عنوان یک شاعر، منتقد و استاد دانشگاه معنای جدیی دارد؛ این‌که شعرهای مهرداد در مخاتب از نظر ظرفیت‌های زبانی و از نظر ارایه‌ی بیان دچار لکنت است. من با استاد خالده فروغ هم‌نظرم؛ اما بنابه ادعای مهرداد در آن برنامه که می‌گفت شعرهای مخاتب آوانگارد است و بنابه ادعاهای نوگرایی مهرداد در مصاحبه با استاد گلنور بهمن، من می‌خواهم از چشم‌انداز آوانگاردگرایی و شعر زبان به شعرهای مخاتب توجه کنم. بنابراین نمونه‌ای از شعر علی عبدالرضایی ارایه می‌کنم، بعد نمونه‌ای از شعر مجیب مهرداد؛ تا دیده شود که شعر مهرداد چقدر توانسته وارد بوطیقای شعر زبان شود.
«در قتلِ عامِ کلماتم/ سرِ سطرِ آخر را زدند/ و خون مثل مرکب به جان کاغذ افتاده است/ مرگ است که روی صفحه دارد دراز می‌کشد/ و زندگی پنجره‌ی وامانده‌ای که سنگ او را کشت/ تفنگی تازه دنیا را هلاک کرده است/ و من که مثل کالا به درهای این کوچه واردم/ هنوز همان اتاق کوچکم که از خانه کوچ کرد/ در زندگی من که مثل خودکارم با سطرهای این صفحه مادرم/ دست‌های گربه رقاصی می‌کند هنوز/ تا موش بدواند/ پی سوراخی که پُر کردند/ دنبال درسی که در مدرسه کردم/ دیگر برای سارای عاشقم دارا نیستم/ دارم تکلیف تازه‌ام را نجات می‌دهم/ شما خط بزنید/ و در دختری که آخرِ این شعر زمین می‌خورد/ خانه‌ای درست کنید/ پُر از دری که زخمش باز شده باشد/ و از اضلاعِ مرگ/ مثل اتاقی از این خانه رفته باشد که خوشبخت شد/ دختری که خواسته باشد خویشم کند/ دانه بپاشد در صداش پیشم کند» (علی عبدالرضایی، مادرد: 6).
«در زیر پوست لب‌ها بوده‌ام/ در حادثه‌ی بوسه/ و در گونه به جماعت خودم برخوردم/ با حادثه‌ی بوسه/ از ورید گاوی اعتراض کردم روی زمین که از نیمه‌های بریدن در رفته بود/ که بگیرد آدم را/ و دستش را پس زنید/ از عیدی که چاقو دارد و عطش زمین/ و روی خاک مرا می‌یافت که نه قطره که خط خوانایی از خودش ریخته بودم/ -شاخ‌ها این سر را چی کار کنند بی آواز گاو-/ با رگ‌ها گریخته بودم از برفی چشم‌هایم که مرگ آنجا بود/ روی شقیقه‌تر بودم که شقیقه را ببینند که هیجان از رگ‌هایش گم است/ و تیغ همه جا به دنبالم با بادها در گشت و گذار بود/ در بالا شمشیری آمده از تن/ در پایین زمینی که می‌چکم از جنگ/ قطره‌ام و می‌کوچم از حاشیه‌های شمشیر که در جنگ فرو است و گرم/ (شاعری قلم را می‌کشد به هر سوی تنت که رنگین شود که بدنام شود/ شاعران به تمام سوراخ‌های می‌خزند که از من اند گرم)/ در حلقه بازو مردان زیسته بودم در معشوقه‌ها و رگ‌ها/ و بازو گرم می‌کرد و معشوق/... (مهرداد، سرخ، مخاتب).
در شعر علی عبدالرضایی شعر خودش را روایت می‌کند. شاعر از معنابخشی به شعر بیرون شده‌است. رویدادهای شعر به جهان بیرون قابل ارجاع نیستند. مناسبات شعر خودبسنده است. زبان ورزی در سطح مناسبات دالی شعر و در سطح مناسبات آوایی زبان شعر جریان دارد. این مناسبات است‌که به شعر بوطیقا می‌بخشد؛ بوطیقایی‌که دانسته می‌شود این بوطیقا شاملویی نیست.
در شعر مهرداد باید دنبال رابطه‌ی دال و مدلول باشیم و معنا را باید پیدا کنیم؛ زیرا رابطه‌های دالی و آوایی در شعر که بیانگر شاخصه‌ی شعر زبان و زبان‌ورزی باشد در شعر احساس نمی‌شود. از این‌که مناسبات بین کلمه‌ها مدلولی است، رخدادها و اتفاق‌های شعر خودبسنده نیستند، بلکه باید به جهان بیرون ارجاع داده شوند. بستر زبانی و فضاهای مناسبتی‌ای‌که در شعر باید ایجاد می‌شد تا مناسبات شعر را از جهان بیرون بی‌نیاز می‌کرد، چنین بستر زبانی و فضاهای مناسبتی در شعر به وجود نیامده است.
نمی‌خواهم دراز گپی ‌کنم، چند سطر را از نمونه‌ی شعر مهرداد که نقل کردم می‌آورم، ببینید که این سطرها غیر از ناخوش‌ساختی مناسبت زبانی و لکنت بیانی کدام امکان شعری و ادبی دارند؛ اگر داشتند به من گوش‌زد کنید: «روی شقیقه‌تر بودم که شقیقه را ببینند که هیجان از رگ‌هایش گم است»، «و بازو گرم می‌کرد و معشوق»، «در حادثه‌ی بوسه/ و در گونه به جماعت خودم برخوردم/ با حادثه‌ی بوسه»، «با رگ‌ها گریخته بودم از برفی چشم‌هایم که مرگ آنجا بود»، «از ورید گاوی اعتراض کردم روی زمین که از نیمه‌های بریدن در رفته بود» و...
در باره‌ی این سطرها غیر از سخن خالده فروغ که گفته بود سطرهای شعرهای مخاتب، جمله‌های ناخوش‌ساخت دستوری استند، چیز دیگری نمی‌توان گفت. خالده فروغ آن موقع چند سطر شعرهای مخاتب را از نظر دستوری با این تاکید مرتب کرده بود که شعر آوانگارد و شعر زبان را با نامرتب‌کردن قاعده‌های دستوری زبان اشتباه نگیرید. به سخنان خالده فروغ می‌توان افزود، این‌که این جمله‌‌واره‌ها بنابه ناخوش‌ساختی دستوری‌ای که دارند، می‌توانند ترجمه‌ی تحت لفظی از زبانی در زبان پارسی باشند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر