۱۳۹۴ فروردین ۵, چهارشنبه

تبارشناسی معرفتی «هنر»

مدلول نخستین "هنر"، مدلولی است مردسالار "هو + نر" (هو =خوب، نر = مرد) یعنی مرد خوب. در اوستا و شاهنامه با مدلول مردسالارش کاربرد دارد. هنرمند به مردی تنومند گفته می شود که مهارت پهلوانی و جنگاوری یاد داشته باشد.

در روزگار معاصر که پهلوانی و زورآزمایی های تن به تن از کار می افتد و کاربرد تکنالوژی در جنگ، کارآیی پیدا می کند، هنر از مدلول مردسالارش جدا می شود به مدلول تازه دلالت می کند؛ درکل به معرفتی دلالت می کند که ما در زبان فارسی بهش "هنر" می گوییم (سینما، تیاتر، ادبیات، موسیقی) و به طور خاص، مدلول اش می شود تمثیل (کسی که نقش بازی می کند= هنرپیشه)، هم به زن و هم مرد می گوییم هنرمند؛ بنابر این رابطه دال و مدلول در نشانه، رابطه ثابت و خطی نه بلکه رابطه افقی و ریزومی است. واژه هنر در روستای ما چال و نیرنگ معنا می دهد؛ به کسی که به سخن و کردارش چندان اعتبار نباشد می گویند فلانی را زیاد جدی نگیرید او هنر یاد دارد.

بازهم می شود گفت که به زن، هنرمند گفتن بنا به مدلول مردسالار این واژه، به این معنا است که حالا مردم موقعی می خواهد زنی را صفت کنند، می گویند این زن، زن نیست مرد است و مانند مرد است؛ درحالی که این توصیف یا تعبیر، یک تعبیر مردسالار است که همه خوبی ها مردانه دانسته می شود و همه بدی ها زنانه.

خوشبختانه، خاستگاه مردسالار واژه هنر، فراموش شده است و این واژه بنا به تحول معرفتی اش وارد معرفت بشری معاصر زبان فارسی شده که دیگر جنبه مردسالارانه اش را عقلانیت مردسالارانه زبان فارسی فراموش کرده است؛ اگرنه بنا به عقلانیت مذکرمنش زبان فارسی به زن، هنرمند گفتن همان تعبیری را می رساند که بگویم این زن مانند مرد است؛ از این که عقلانیت زبان فارسی شناخت تباری واژه هنر را فراموش کرده است "هنر" دیگر نه تنها که تعبیر مردسالارانه را حمل می کند، حتا هنر و هنرمند، امروز بنا به نرمش بشری ای که مدلول این واژه دارد، بیشتر تعبیر زنانه و زنانگی را در پی دارد؛ این یک موفقیت برای واژه هنر و تداوم اش در زبان فارسی است.

یعقوب یسنا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر