۱۴۰۱ فروردین ۹, سه‌شنبه

نگاهی ساختاری به داستان وقتی موسا کشته شد

داستان وقتی موسا کشته شد نوشته‌ی ضیا قاسمی است‌که توسط انتشارات چشمه در تهران چاپ شده است. داستان زندگی یک مرد روستایی را با درنظرگیری روی‌دادهای تاریخی ارایه می‌کند. به صورت مشخص و طبق معمول نمی‌توان داستان را تاریخی گفت، اما دغدغه‌ی نویسنده در نوشتن داستان تاریخ است و خواسته گاهی واضح و گاهی نمادین و غیرمستقیم حوادث معاصر تاریخ افغانستان را روایت کند. قصد معرفی محتوایی داستان را ندارم، به این اشاره اکتفا می‌کنم. به ساختار روایی داستان می‌پردازم.

داستان از زاویه‌ی دید سوم شخص ارایه می‌شود. راوی داستان را می‌توان دانای کل محدود دانست، زیرا خیلی وارد ذهن شخصیت‌های داستان نمی‌شود، پیش‌گویی و قضاوت نمی‌کند. شیوه‌ی روایت داستان نسبتا غیرخطی است. داستان از حادثه‌ی پایانی داستان یعنی از مرگ موسا آغاز می‌شود. سپس حوادث داستان به صورت غیرخطی و تو درتو روایت می‌شود. داستان پایان بسته دارد. داستان با این گزاره‌ی نقلی موسا را کشتند، طالبان موسا را کشتند آغاز و با توضیح این‌که چرا و چگونه موسا را کشتند، پایان می‌یابد.

در زبان داستان از واژه‌های محلی و بومی مردم هزاره بیش‌تر استفاده شده، اما در کل زبان داستان نقلی و گزارشی است و از توصیف‌های ادبی و روایت نمایشی نسبتا کم کار گرفته شده است. داستان از نظر ساختار نقلی، داستانی خوش‌خوان و خوش‌روایت است.

اگر از نظر تکنیک ساختار روایی با چشم‌انداز انتقادی به داستان نظر اندازیم می‌توان به این موارد اشاره کرد:

آغاز داستان با دیدی نسبتا سنتی قصه‌گویی ارایه شده است: «موسا را کشتند. درست چند روز مانده به پاییز، پیش از آن‌که تمام درختان زرسنگ زرد شوند و برگ‌های‌شان با بادها از شاخه‌ها پایین بیفتند و بین جوی‌ها جمع شوند، طالبان موسا را کشتند.» نویسنده خلاصه‌ی داستان را گفته، پایان داستان را اعلام کرده است. چنین روی‌کردی در قصه‌نویسی سنتی مطرح است‌که قصه‌نویسان معمولا تهمید و خلاصه‌ای از داستان ارایه می‌کنند و سپس این خلاصه را نقل می‌کنند. مثلا فردوسی در شاه‌نامه معمولا در آغاز هر داستان به خلاصه‌ای از داستان اشاره می‌کند. در آغاز داستان رستم و سهراب می‌گوید: «اگر تندبادی برآید ز کنج/ به خاک افگند نارسیده ترنج/...» این بیت و بیت‌های بعدی در آغاز داستان وانمود می‌کند که کسی در جوانی می‌میرد و موضوع داستان مرگ است.

در داستان‌سازی مدرن در آغاز داستان اطلاعی مشخص از حوادث محوری داستان داده نمی‌شود. کوشش بر این است، داستان با تعلیق آغاز شود. اگرچه در داستان وقتی موسا کشته شد از مرگ موسا به عنوان ساختن تعلیق استفاده می‌شود اما این تعلیق‌سازی موفقانه نیست.

داستان به نظرم در بخش بیست و سه با کشته شدن موسا پایان می‌یابد. زیرا معلوم می‌شود که طالبان چرا و چگونه موسا را کشتند. اما نویسنده، بخش بیست و چهار را پس از پایان داستان بنابه نگرانی‌ای‌که از روایت تاریخ دارد، می‌نویسد. در این بخش از سقوط طالبان و روی‌کار آمدن حکومت پسابن در افغانستان خبر داده می‌شود.

در آغاز بخش‌های هفت، ده، سیزده، هفده و بیستِ داستان در باره‌ی استخوان انسان گزارش علمی ارایه می‌شود. از نظر ساختار روایی و تکنیک روایت این گزارش‌های علمی بی‌ربط به نظر می‌رسد. زیرا این گزارش‌ها نه ارتباطی تکنیکی با داستان دارند و نه معلوم است چرا گفته می‌شوند و راوی این گزارش‌ها را از زبان کدام شخصیت داستان می‌گوید و چرا این گزارش‌های علمی را در باره‌ی استخوان انسان ارایه می‌کند.

در داستان برای پیش‌برد روایت بیش‌تر از روایت نقلی استفاده شده و از روایت نمایشی بسیار کم استفاده شده است. روایت نقلی با بومی‌گرایی و نسبتا ریالیزم جادویی به پیش رفته است. استفاده از بومی‌گرایی و ریالیزم جادویی به نظرم ویژگی ساختار روایی و محتوایی این داستان است‌که به‌نوعی ساختار روایت و پیرنگ حوادث داستان را به هم ربط می‌دهد. قصه‌ی پری، چشمه و زندگی مونس و تصورات سعد و نحس در باره‌ی زندگی موسا رابط ریالیزم جادویی ساختار و حوادث داستان است.

من در این یادداشت به تحلیل و خوانش محتوایی داستان وارد نشدم. اگر بخواهیم خوانش، تحلیل یا تاویلی محتوایی از این داستان ارایه کنیم، داستان گنجایش خوانش محتوایی را دارد، زیرا از نظر عشق، تاریخ، معرفت بومی و روستایی داستانی باجنبه است و می‌توان در باره‌ی جنبه‌های محتوایی داستان تحلیل‌های بازتر ارایه کرد این‌که چرا موسا معیوب است و این معیوبی او به تاریخ افغانستان و به تصورات محلی و بومی مردم چه ربطی دارد. مهم‌تر از همه، تحلیل تصورات محلی و بومی مردم است‌که به ریالیزم جادویی انجامیده است و این ریالیسم جادویی پیوندی بین سرنوشت ارباب قریه و تاریخ زرسنگ، بین عشق موسا و زندگی مونس، بین سرنوشت موسا و نبش گور و استخوان‌فروشی، بین معیوبیت موسا و اتفاق حوادث داستان و سرانجام بین معیوبیت موسا و حوادث تاریخی افغانستان شده است. آیا موسای معیوب نمادی از افغانستان و تاریخ معیوب ما نیست؟ 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر