۱۳۹۷ شهریور ۱۱, یکشنبه

بد آموزان ادبی

شاد زی با سیاه‌چشمان، شاد
که‌جهان نیست جز فسانه وباد
ز آمده شادمان بباید بود
وز گذشته نکرد باید یاد
من و آن جعدموی غالیه‌بوی
من و آن ماهروی حورنژاد
نیک‌بخت آن‌کسی‌که داد وبخورد
شوربخت آن‌که او نخورد ونداد
باد وابر است این جهان، افسوس!
باده پیش آر، هر چه باداباد
شعر پارسی این‌گونه آغاز می‌شود؛ به‌این معنا که حکمت و فلسفه نیز در شعر پارسی است. در این شعر رودکی، حسرت و نوستالژیای بسیار عمیق و درخورِ تاملِ حکیمانه و فلسفی از زندگی وجود دارد که رسیدن به چنین تجربه‌ای به سادگی به‌دست نمی‌آید؛ باید یک دازاین یا وجود، بسیار درگیری با جهان، مفاهیم و هستی داشته‌باشد که به‌چنین تجربه‌ای پدیدارشناسانه برسد. 
بنابراین مخاطبان شعر پارسی همیشه از شعر توقع بیشتر از آنچه‌را دارند که امروز در نظریه‌های ادبی یا بهتر است گفته‌شود در گرایش‌های آوانگاردیسم مطرح است که به‌نوعی شعر را بازی‌های زبانی‌ای می‌دانند که فقط پیامدهای فرمیک دارد؛ البته تعبیر از آوانگاردیسم نیز یک‌دست نیست؛ یعنی‌که تفاوت‌های دید در فهم آوانگاردیسم از شعر وجود دارد.
متاسفانه در افغانستان تعدادی از آوانگاردیسم نیز برداشت سطحی دارد؛ تا این‌که با این مفهوم درگیر شده‌باشند، بیشتر شنیده‌اند که در غرب گرایش یا گرایش‌های وجود دارد که به‌آن آوانگاردیسم و پست‌مدرنیسم می‌گویند؛ بنابراین برای‌ این‌که از قافله پس نمانیم باید مد روز و رنگ سال را بدانیم و خود مان را بزنیم به‌همان خط. تعبیر تعدادی از دوست‌های ما از آوانگاردیسم مد‌زدگی و ایسم‌زدگی است تا درگیری با امری بنام آوانگارد و...
عرض این است‌که شاعری این نیست، مویت چطوری باشد، از کدام سیگار استفاده باید کنی، شراب را از شهرنو باید بخری یا از تامینی، دادایسم و آوانگاردیسم را با ذکر چند نام غربی روزانه در مجالس عمومی و خصوصی چطوری باید نشخوار کنی و...
شاعری و نویسندگی در گام نخست این است‌که با جهان و زندگی چگونه درگیری داری که می‌خواهی این درگیری‌ات‌را بیان کنی؛ اگر درگیری‌ای نداری، گرفتار شوق/اندوه و مهر/کین نسبت به جهان و زندگی نیستی، چه می‌خواهی بگویی... نخست باید به‌این درگیر شده‌باشی که می‌خواهی چیزی بگویی؛ بعد می‌شود فکر کرد که این چه‌گفتن‌را چگونه باید گفت. اما دوستان ما می‌گویند شعر چه‌گفتن نه، چگونه‌گفتن است. هنگامی‌که شما چیزی به گفتن نداشته‌باشید، چگونه‌گفتن‌اش چه معنا دارد؟!
تاکید بر این نیست که هنوزهم باید شعر پارسی حکمت و فلسفه‌را بر دوش بکشد؛ تاکید بر این است که شعر نیز به‌مثابه هنر چشم‌اندازی، صدایی و چه‌گفتنی نسبت به زندگی و جهان داشته‌باشد. نمی‌شود گفت:
گاو دوتا شاخ دارد/ در مصرع بعدی یک شاخ‌اش می‌افتد/ گاو می‌شود بگاو/ آه، موقعیت‌ات مناسب است/ زمین نخوری/ گاو را بگاو/...
بعد ادعا کرد که مخاطب‌ها نمی‌دادند، ذوق شان فرسوده‌است و... اینجا آوانگاردیسم و شعر زبان اتفاق افتاده‌است که گاو، بگاو شده‌است... در شعر، چگونگی کارکرد زبان همیشه مهم بوده‌است اما در حدی‌که ایجاد چندمعنایی، ابهام و سوتفاهم برانگیزی کند که ظرافت هنری در آن مطرح باشد.
به‌هرصورت به تعبیر نیچه ما شاعران کم می‌خوانیم اما شیفته‌گی و توقع ما زیاد است، مانند طاوسیم خودشیفته که کمتر به پاهای خود متوجه‌می‌شویم. فقط آب زیر پای مان را گل‌آلود می‌کنیم تا دیگران تصور کنند که آب زیر پای ما خیلی عمیق است. شعر پارسی را نخواندن و ادعای خواندن شعر جهان را کردن همان گل‌آلود کردن زیر پای تان است. نمی‌شود مانند نامیده‌شاعری کفش‌ها، سیگارها و اشیای خارجی (آنهم پاکستانی‌) را وارد شعر کرد به‌این تصور که شعر مدرن‌تر و آوانگارد شود؛ بعد کشفی بزرگ کرد که نمی‌دانم سیگار مرا می‌خورد یا من سیگار را؛ کفش‌هایم راه می‌رود یا من؛ اگر راه نروم کفش‌ها مرا می‌خورد؛ القصه!
سخن این‌که پس از سقوط طالبان و رویکارآمدن حکومت فعلی، از آدرس شعر و ادبیات استفاده سو صورت گرفت؛ چند فردی‌که فقط ادا درآوردن یاد داشتند، چیزهایی بنام شعر ارایه کردند که موجب بدآموزی در سرایش شعر و فهم ادبیات شد. این بدآموزی چرا صورت گرفت؟ برای این‌که بنابه جنگ‌های متداوم، گسست در تداوم ادبیات افغانستان صورت گرفته‌بود. این گسست موجب شد، هر کس بگوید منم! هر نوشته دست‌چندم را در وبلاک‌ها دیدند، با تقلید از آن نوشته‌ها، چیزهای نوشتند که نه خود می‌دانستند و نه دیگران؛ انگار کابوس‌نوشته‌های بود که بر اساس فشار گرایش‌های جنسی، نیمه‌شب بر این گویندگان مستولی شده‌باشد.
این‌گونه افراد، سردمدار شعر مدرن و آوانگارد در شهر کابل شدند. برای همین است‌که بی‌مایه‌ترین شعر را در بین تعدادی از نامیده‌شاعران کابل داریم؛ درحالی‌که در هرات، مزار و... چنین یاوه‌سرایی‌هایی را نداریم. زیرا در جاهای دیگر از این‌گونه افراد ادبیات‌زده‌ی فضاهای مجازی نداشتیم. تقریبا دو دهه می‌گذرد، همچنان فضای ادبی در شایعه بدآموزان قرار دارد. متاسفانه نوآموزان ادبی دچار چنین فضای بدآموزی ادبی و هیاهو کافه‌های بدآموز ادبی می‌شوند. بنابراین ما باید این دو دهه بدآموزی را مورد نقادی و بررسی قرار بدهیم تا بتوانیم وارد فضای ادبی واقعی، جدی و مسوولانه شویم.

۳ نظر:

  1. اگر نو آموزی درک کند که می تواند شعر بگوید و این توانایی را در وجود اش احساس نماید، بعد چند پارچه به قول خودش سپید و گاهی موزون بنویسد و این کار را ادامه دهد، آیا این نو آموز یاوه سرایی میکند؟
    شاید هم گفته شما درست باشد که برای ارضای ذهن خودش در نیمه شبی چنین کاری می کند و نام آنرا شعر می گذارد.
    من از این یاوه سراها هستم، اگر لطف کردید دست افتاده ی را بگیرید ممنونم می شوم.
    از همکاری شما قبلاً سپاسگزارم
    ضیا حیدری
    این وبلاگ من است که بعد از آمدنم در فرانسه درست کرده ام، اما از ۲۰۱۲ بدینسو گاهی می نویسم. http://watanzia.blogfa.com

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. حیدری گرامی درود. بزرگوارید. در گفت وگو صحبت استیم. وبلاک شما را دنبال می‌کنم.

      حذف
  2. حضرت استاد را درود!
    استاد دسترسی به مقالات خیلی مشکل هست در وبلاگ تان.

    پاسخحذف