اندیشیدن پیشرو، نوگرا و انتقادی راهرفتن روی لبهی شمشیر است. اندیشمند با اندیشیدن پیشرو پیهم خود را دچار خطر میکند و به زندگی شخصی خود آسیب میزند، اما با این درک و سنجش که گشایشی در اندیشه و فرهنگ ایجاد میکند.
بنابراین اندیشیدن پیشرو و انتقادی کشف حقیقت و بیان صدق
موضوعی نیست، بلکه حقیقتهای مسلم و تصدیقهای فکری، ادبی و فرهنگی جامعه را دچار
چالش میکند. ایبسا طوری وانمود شود: اندیشمند شیادی بیش نیستکه به بدیهیات و
حقیقتهای فکری و فرهنگی جامعه خردهگیریهای ناشیانه میکند.
اگر سخن از حقیقت، صدق و اعتقاد باشد، آنچه جامعههای بشری
زیاد دارند حقیقت، صدق و اعتقاد است. به هر جامعه و فرهنگیکه وارد شویم به اموریکه
برای شناخت آن جامعه و فرهنگ برمیخوریم خطهای قرمز حقیقت، صدق و اعتقاد اجتماعی
و فرهنگی آن جامعه است.
به این اساس جامعهی دو هزار و سه صد سال پیش آتن و جامعهی
امروز تهران حقیقتهای مسلم خود را دارند. اما همیشه کسانی در جامعه بودند/استند
که مانند خرمگس زونگ میزنند و میخواهند بر پوست حقیقتهای مسلم اجتماعی و فرهنگی
جامعه نیش بزنند.
سقرات جایگاه و موقعیت خود را نسبت به حقیقتهای اجتماعی،
فرهنگی و اعتقادی جامعهی آتن به خرمگسی تشبیه میکرد که با زونگزدن میخواهد بیدارگری
کند. بیدارگریکه هزینهی آن برای سقرات نوشیدن جام شوکران بود. آیا انتقاد از حقیقتهای
مسلم و بدیهیات اجتماعی، فرهنگی و اعتقادی جامعه، ارزش نوشیدن جام شوکران را داشت؟
حتما داشته که شخصی فرهیخته مانند سقرات جام شوکران را برای انتقاد از بدیهیات و
حقیقتهای مسلم فرهنگی و اعتقادی جامعهی آتن نوشید.
رضا براهنی نهتنها در ادبیات و فرهنگ ایران، بلکه در ادبیات
و فرهنگ کشورهای پارسی زبان یک اندیشمند پیشرو، نوگرا و منتقد بود که میخواست
پوستین پدری حقیقت ادبی و فرهنگی ما را درآورد. او از نوشتن طلا در مس تا نوشتن
تاریخ مذکر، خطاب به پروانهها چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم و... به عنوان یک
اندیشمند روی لبهی شمشیر راه افتاد و پیش رفت؛ با آنکه دچار خطر شد و آسیب دید،
ایستاد نشد و درجا نزد. بنابراین همیشه جایگاه اندیشمندی، منتقدی و نظریهپردازی
او بر پژوهشگریاش برجستهگی میکرد.
ممکن از نظر علمی و پژوهشی بر نظریهپردازیهای یک اندیشمند
انتقادهایی وارد باشد/شود، اما خطر و جسارت اندیشیدن جایگاه و اهمیت خود را دارد.
در ضمن، اندیشیدن و نظریهپردازی فراتر از صدق و کذب علمی و پژوهشی حرکت میکند. زیرا
اندیشیدن و نظریهپردازی حتا معرفت راسخ صدق و کذب علمی و پژوهشی را دچار چالش میکند
و موجب میشود تا علم و پژوهش بر معرفت و اعتقاد راسخ خود به صدق و کذب علمی و
پژوهشی از نو نظر اندازد.
من به عنوان یک کارگر ادبیات و اندیشهی ادبی و فرهنگی
باربار به کارهای براهنی برای نظریهپردازیهای ادبی و انتقادیاش رجعت میکردم/میکنم
و میخواهم با خواندن آثار براهنی از دچارشدن به اعتقاد ادبی رهایی یابم و مومن به
گونهای ادبیات و پژوهش ادبی و فرهنگی نشوم.
ادبیات پیشرو و انتقادی ما بایستی از جایی شروع شود که براهنی در آنجا دچار یادفراموشی شد. یادفراموشی براهنی نقطهای عطف در ادبیات ما است و مرگ براهنی آغازی تازهی ادبیات ما از آن نقطهی عطف است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر