فروریزی جریان طالبان
از درون آغاز شده است. طالبان پشتون طالبان اوزبیک را از موقفهای نظامی برکنار و
بهعنوان نظربند به کابل فراخواندهاند.
مرحلهی نخست، تسلط طالبان
با شعار اسلامیت بر افغانستان بود. مرحلهی دوم، تسلط طالبان پشتون با هدف قومی بر
طالبان غیرپشتون است.
بدترین بیاعتمادی و
فروریزی یک جریان بیاعتمادی و فروریزی درونی است. طالبان پشتون اعتمادسازی و وحدت
ملی را به رسمیت نمیشناسند، زیرا آنچه برای آنها اهمیت دارد زور و سلطه است.
طوریکه افغانستان را با زور و خشونت تصرف و سلطهی خود را تامین کردند، میخواهند
با زور و خشونت بر گروههای طالب غیر پشتون خود نیز تسلط پیدا کنند.
از وقتی سران قوم
پشتون از کوههای سلیمان خروج کردند و خراسان (افغانستان) را تصرف کردند، موضع شان
در قبال اقوام غیر پشتون تامین سلطهی قوم پشتون و اطاعت بیچون وچرای اقوام غیر
پشتون بوده است.
اینکه نظام سیاسی در
افغانستان به ثبات نمیرسد و مردم افغانستان ملت نمیشود، همین رویکرد اشتباه و
غلط سلطهی قوم مهاجم بر اقوام بومی است.
درست این است زور،
خشونت و سلطه کنار گذاشته شود، معیارهای مدرن برای ملتشدن و همزیستی اجتماعی و سیاسی
رویکار بیاید. متاسفانه سران قوم پشتون از کمونست، تکنوکرات، لیبرال تا اخوانی رویکرد
یگانه دارند: زور، خشونت و سلطه.
اگرچه زور و خشونت
برای تصرف سرزمین دیگران نتیجه میدهد، اما برای همزیستی سیاسی و اجتماعی در
درازمدت نتیجه نمیدهد. بنابراین جریان قومی طالبان پشتون مانند سایر جریانهای
قومی پشتون دچار بنبست در حکومتداری میشوند و دور باطل جنگ داخلی تکرار خواهد
شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر