۱۳۹۸ اردیبهشت ۱۵, یکشنبه

فرشیدورد شاعر ترکیب و هم‌حروفی در مجموعه‌شعر «نگوگویه‌ها»

هر مجموعه‌شعر ویژگی‌ای دارد که بر ویژگی‌های دیگر مجموعه‌شعر می‌تواند غالب باشد. آنچه در «نگوگویه‌ها» غالب است «ترکیب و هم‌حروفی» است. بنابه این ویژگی، عرض شد که فرشیدورد در شعرهای این دفتر، شاعر ترکیب و هم‌حروفی است. پیش از‌ این‌که به ترکیب‌سازی و هم‌حروفی بپردازم، چند مورد را به‌صورت مقدماتی مطرح می‌کنم؛ بعد به بحث ترکیب‌سازی و هم‌حروفی پرداخته می‌شود.

جایگاهِ شعر نیمایی در شعر معاصر افغانستان
شاید به نظر تان جالب باشد که این بحث در خوانش نگوگویه‌ها چه ربط دارد. ربط این بحث با مجموعه‌شعر نگوگویه‌ها در این است‌که شعرهای این مجموعه، غیر از غزل‌ها، اکثریت نیمایی اند. شاعر در رعایت وزن و نسبتا زیبایی‌شناسی شعر نیمایی تسلط دارد. از نگاهِ وزن نیمایی شعرها مشکل ندارند.
اما در شعر معاصر افغانستان به‌ویژه در شعر این دو دهه، آنچه‌که مشخص نیست قالب شعر است. وقتی‌که قالب مشخص نباشد، چگونه بتوان گفت با چگونه شعر طرف‌ایم. شناخت شعر در نخستین‌مرحله به قالب شعر ارتباط می‌گیرد. یعنی تکلیف ما با یک متن بنابه قالب و فرم است‌که مشخص می‌شود، متن شعر است یا شعر نیست.
بنابراین شاعر باید در قالب‌های مرسوم شعر بگوید. اگر در قالب‌های مرسوم شعر نمی‌گوید؛ پس در قالب‌های شعری و بوطیقای شعری نوآوری کرده‌است، قالب نو و بوطیقای نو آورده‌است. چنین فردی باید جایگاهِ نیما، شاملو، رضا براهنی و... در شعر معاصر داشته‌باشد. زیرا این افراد قالب (با مدارا قالب می‌گویم، زیرا نیمایی و سپید را بیشتر فرم باید گفت تا قالب) و بوطیقای نو را در شعر معاصر مطرح کرده‌اند.
درصورتی بخواهیم در قالب‌های شناخته‌شده و مرسوم شعر معاصر فارسی شعر بگوییم، در این‌صورت نیاز به توضیح و معرفی کار خود نداریم. اگر در قالب‌های شناخته شعر نمی‌گوییم باید کار خود را معرفی کنیم و همواره توضیح بدهیم. نیما این کار را کرد؛ شاملو، براهنی و حتا علی عبدالرضایی درباره‌ی کارهای خود توضیح می‌دهد و بوطیقای شعر خود را معرفی کند.
جالب این است‌که در دو دهه شعر پسین افغانستان (دهه‌ی هشتاد و نود) تعدادی‌که شعر آزاد گفته‌اند قالب و فرم شعر شان مشخص نیست؛ نه نیمایی است ونه سپید. به‌نوعی همه مدعی‌اند که شعر آوانگارد و پیشرو سروده‌اند. یعنی این‌که فرم و بوطیقایی تازه را در شعر فارسی افغانستان مطرح کرده‌اند.
فردی بنام حسن‌زاده هست؛ هرچه‌که بحث آوانگاردیسم در شعر، در داستان، در موسیقی و حتا در فعالیت مدنی مطرح است، او مدعی است‌که آغازش را من زده‌ام. کارش معلوم نیست‌که چه کرده‌است. من کارنامه‌ی ایشان را در شعر جستجو کردم، به این نتیجه رسیدم که این بزرگوار، بیماری پست‌مدرن دارد و فقط این اصطلاح را نشخوار می‌کند.
دو نفر دیگر، مدعی آوانگاردیسم در شعر افغانستان، نگاه و مهرداد است. منظورم از نگاه همان دبیر قلابی اتحادیه‌ی نویسندگان افغانستان است‌که این موقف قلابی خودخوانده، موجب آبروریزی و رسوایی‌اش شد. این دو بزرگوار، خیال کرده‌اند که ساجق افتاده از دهان علی عبدالرضایی را بجویی، باعث انتقال آوانگاردیسیم در روح می‌شود. بنابراین چند مجموعه‌شعر بی قالب و بی فرم سروده‌اند و سبب بدآموزی ادبی برای نوجوانان شده‌اند. اگر این بزرگواران، شعر نو آورده‌اند؛ منتقدان و شعرشناسان از درک و دریافت شعر آنها عاجزند؛ خود باید مانند نیما و... داعیه‌ی خود را به معرفی بگیرند. نیما چقدر زحمت کشید تا بگوید که در شعر فارسی چه کار کرده و چرا این کار را کرده‌است.
این چند مورد را برای این عرض کردم که سخنم بی‌مصداق نباشد. در این دو دهه، تنها شاعری را دیدم که شعر در فرم نیمایی سروده‌است: هلال‌احمد فرشیدورد است. یعنی فرم شعرش مشخص است‌که یکی از فرم‌های شعر مدرن فارسی است. این‌که از نظر بوطیقا و زیبایی‌شناسی در چه سطحی است؛ قابل بحث است.
من این بی‌فرمی در شعر معاصر را تحقق پست‌مدرنیسیم نمی‌دانم، بلکه معضل شعر معاصر فارسی می‌دانم که تعدادی بنابه عدم آموزش و عدم آشنایی با شعر معاصر فارسی دچار مرض پست‌مدرنیسیم شده‌اند؛ بدبختانه این گرایش مزمن خود را به نوآموزان تسری می‌دهند.

ژرف‌ساخت اساطیری شعرهای نگوگویه‌ها
نگاهِ شعر به جهان، نگاهی نمادین، خیالی و اساطیری است. حتا شعر در مدرن‌ترین نگاه به جهان از عینک اساطیر نگاه می‌کند. موقعی‌که شاملو می‌گوید «دریا نشسته سرد/ یک شاخه از سیاهی چنگل/ به سوی نور فریاد می‌کشد» از نظر منطقی می‌توانید بپرسید که دریا نشسته است؟ شاخه فریاد کشیده است؟ چگونه ممکن است؟ از نظر عقلانی و منطقی ممکن نیست.
زیرا نشستن و فریاد کشیدن، ویژگی‌های انسان است. پس ما با چه نرم‌ابزاری معرفتی سراغ این متن برویم؟ پاسخ من این است با بینش و معرفت اساطیری.
بازتاب اساطیر در شعر دوگونه اتفاق می‌افتد: در شخصیت‌های اساطیری و در فهم اساطیری. شعرهای نگوگویه‌ها در هر دو سطح، برخوردار از بازتاب اساطیری است. شخصیت‌های اساطیری در شعر حضور پیدا می‌کنند. این شخصیت‌های اساطیری اسطوره‌های ایرانی استند. شاعر در شعر «وارثان جم» به‌گونه‌ای همه‌ی شخصیت‌های اساطیری اوستا و شاهنامه را فرامی‌خواند. با ذکر نام این شخصیت‌ها در واقع تاریخ را به یاد ما می‌آورد و از ما می‌خواهد که گودرز استقامت دوران خود شویم. شاعر در این شعر و در سایر شعرها موقف و جایگاهِ پیامبرانه دارد؛ می‌خواهد به جامعه و ملت هشدار و بشارت بدهد.
بازتاب شخصیت‌های اساطیری در شعر بیشتر به روساخت شعر ارتباط می‌گیرد. شعر، جدا از این روساخت می‌تواند ژرف‌ساخت اساطیری نیز داشته‌باشد که نوع نگاهِ شعر به جهان است. از نظر ژرف‌ساخت اساطیری شعرهای نیمایی نگوگویه‌ها در واقع یک متن اساطیر اوستایی استند. دسته‌بندی این متن از خیر و شر همان دسته‌بندی اساطیری اوستا است. بنابراین ژرف‌ساخت اساطیری نگوگویه‌ها استوار بر تقابل نیکی و بدی و روشنایی و تاریکی است.
در شعر «شاعر» می‌خوانیم: «دل از سنگینیِ بار تباهی ریخت بر پایم/ کسوفِ سخت در راه است/ شفق پامانده پشتِ صورتِ دروازه‌های خفته در تردید/ جهان سر در گریبان/ آفتاب حیران/ گوش هستی چُر/ خدا روییده در هر جا/ و من سرشار از جنس «چه باید کردنم» اینجا/ و آنسوتر/ جلوتر از زمان وارونه در خود خفته باورها/ همه سر در گریبان اند/ غرور تیرگی را/ حاصلِ کار سحرپاشیدگان دانند/...». در بند نخست این شعر، جهان‌بینی اساطیری شعر از نیکی و بدی قابل تشخیص است؛ یعنی تقابل روشنایی و تاریکی. روشنایی نشانه و نماد نیکی است و تاریکی نشانه و نماد بدی. کسوف و تیرگی از نشانه‌های بدی و شر است. شفق، آفتاب و سحر نشانه و نماد نیکی و خیر است.
شاعر در این شعر به شکست نیکی رو به رو است. می‌بیند همه بدی را به‌جای نیکی به اشتباه گرفته‌است. بنابراین می‌خواهد مانند نیما که در شعر «مهتاب» خفته‌گان را بیدار کند؛ او نیز افراد را بفهماند که نشانه‌های بدی را به‌اشتباه به‌جای نیکی گرفته‌اند.
شعرهای نیمایی نگوگویه‌ها از نظر جهان‌بینی، ژرف‌ساخت اساطیری اوستایی-ایرانی دارند که استوار بر ساختار تقابل‌گرایانه‌ی دوتایی نیکی و بدی است. شاعر خود را نماینده‌ی نیکی می‌داند و می‌خواهد به جامعه، هشدار و بشارت بدهد.

ترکیب، هم‌حروفی، بینامتنیت و زبان در نگوگویه‌ها
در بخش‌های قبلی بیشتر درباره‌ی برون‌متن شعرها پرداخته شد؛ بهتر است از درون‌متن نیز به شعرها نگاه کرد. ترکیب‌سازی از نام این مجموعه‌ها آغاز می‌شود: نگوگویه‌ها. زیبایی این ترکیب در این است‌که ابهامبرانگیزی و تناقض‌نمایی هنری دارد. هرچه وارد شعرها شویم، بیشتر دچار ترکیب‌ها می‌شویم. این ترکیب‌ها به اندازه‌ای هست‌که به‌گونه‌ای دیگر جنبه‌های شعر را به حاشیه می‌راند؛ انگار شاعر برای ترکیب‌سازی شعر سروده است: «خدایا من گران‌گردشگرِ گردونِ گردآلودِ گه‌گاه‌گیرِ گیرافتاده در خویشم».
در این سطر شعر «گران‌گردشگرِ گردونِ گردآلودِ گه‌گاه‌گیرِ گیرافتاده» به تشخیص من تا یک عبارت باشد، یک کلمه است‌که با ترکیب و اضافه‌های پیهم ساخته شده‌است. مهم‌تر این‌که ترکیب‌هایی را که شاعر در این مجموعه ساخته؛ بیشتر استوار بر هم‌حروفی است. این ترکیب‌سازی بر اساس هم‌حروفی «گ» ساخته شده‌است. در این کلمه‌ی ترکیبی 9 بار حرف «گ» تکرار شده‌است. طبعا شاعر با هم‌حروفی به شعر موسیقی درونی و برونی بخشیده است‌که می‌تواند از این جنبه نیز اهمیت داشته‌باشد.
درست است من سطری را نمونه گرفتم که غلیظ‌‌ترین ترکیب‌سازی و هم‌حروفی را دارد. اما واقعیت این است‌که ترکیب‌سازی آنهم استوار بر هم‌حروفی جنبه و رویکرد غالب درون‌متنی شعرهای نگوگویه‌ها است. اما بحث این است‌که با این کثرت ترکیب‌سازی و هم‌حروفی چگونه باید برخورد کرد. این‌همه ترکیب‌سازی را درگیریی صنعتی در شعر دانست‌که شاعر و شعر گرفتار و دچار آن است یا امکانی برای شعر و شاعر درنظر گرفت؟
من عجالتا این ترکیب‌سازی و هم‌حروفی را امکانی برای شعرها به‌عنوان شاخصه‌ی شعرها می‌دانم و توانایی و استعداد برای شاعر درنظر می‌گیرم. واقعا این‌همه ترکیب‌سازی، برای من خارق‌العاده و شگرف است. یعنی با شاعری رو به رو ایم که برخورد خاص و ویژه با زبان دارد؛ از این نگاه به من اهمیت دارد. ساختن این‌همه ترکیب استعداد و خلاقیت می‌خواهد، به سادگی نمی‌توان این‌همه ترکیب را ساخت. از شعر «بیم دلبری» نمونه ارایه می‌شود: «.../ ایا ای چندمین‌چندان گشن‌مویه گسل‌لبخندِ لبخندان/... ایا بی‌باک‌پیکرشهد چشم‌آشوب لب‌قندیل/...».
این چگونه ترکیب‌سازی است؟ شاعر با چه لایه و مناسبات زبان ادب شعر می‌گوید؟ این زبان با چنین لایه‌ای ترکیبی به زبان روزگار ما چه پیوند و ارتباطی دارد؟ این‌که این ترکیب‌سازی‌ها را امکانی برای شعر و شاعر دانستم برای این است‌که شاعر می‌تواند با استفاده از این امکان فراتر برود و زبان را در مناسبت خلاق‌تر امروزی آن به کار بگیرد.
نیما، شاملو، اخوان و واصف باختری از شاعران ترکیب‌سازند. نیما بیشتر در پی ترکیب‌سازی مدرن از زبان است؛ شامل حد متوسط بین زبان معاصر و کهن را درنظر گرفته‌است؛ و اخوان و باختری در ترکیب‌سازی بیشتر روی‌خوش به ادبیات کلاسیک فارسی نشان داده‌اند که ترکیب‌سازی را بیشتر در زبان فاخر و با شکوه‌ی ادبی ارایه کرده‌اند. اما ترکیب‌سازی فرشیدورد از همه فراتر رفته‌است که ظاهرا ترکیب‌سازی را به صنعت تبدیل کرده‌است؛ یعنی بیشتر تکنیکی به نظر می‌رسد. این ترکیب‌سازی در غزل‌ها نیز ادامه پیدا می‌کند: «شه‌دخت شعله‌سارِ شکرخندِ شوخ‌چشم/ شبتابِ شرزه شیبِ شبان شدی/... زیورزوالِ زلزله‌زمزم زبوروار/ رازآذرین زوارِ زبان‌زند خواهمت».
در ترکیب‌ها تصویر قابل احساس است، اما ترکیب‌ها چنان زیادند و پیهم صورت می‌گیرند که تصویر را نیز زیر سایه قرار می‌دهند. از نظر ترکیب‌سازی و واژگان، شعرهای نگوگویه‌ها یادآور شعرهای اخوان و واصف باختری استند. خواننده‌ای‌که با شعر اخوان و واصف باختری آشنایی داشته‌باشد؛ با خواندن شعرهای نگوگویه‌ها ذهنش به شعرهای اخوان و باختری کشانده می‌شود.
بینامتنیت در هر متن ادبی چه به صورت ناخودآگاه و چه به صورت خودگاه، قابل دریافت و قابل احساس است. حتا در ادبیات پسامدرن، شاعر و نویسنده، آگاهانه بینامتنیت ایجاد می‌کند. زیرا در نظریه پساساختارگرایی، متن ادبی در واقع برگرفته از متن‌های قبل از خود است‌که در چینش متفاوت قرار گرفته‌است. اگر متن ادبی هویتی دارد، بنابه چینش متفاوت و خلاق، این هویت را کمایی می‌کند.
فرشیدورد در کثرت و حتا در پیچیدگی ترکیب‌ها و کسره‌های اضافی از اخوان و باختری فراتر می‌رود. زبان در نگوگویه‌ها زبان فاخر و با شکوه است. منظور از زبان فاخر این است‌که زبان شعر یا داستان به اصالت تعدادی از واژه‌ها به عنوان واژه‌های ادبی باورمند باشد و چندان از زبان گفتار و روزمره استفاده نکند؛ بیشترین استفاده را از واژه‌های مکتوب و سنت ادبی یک زبان ببرد. برای این‌که منظورم را از زبان فاخر توانسته‌باشم بیان کنم؛ نمونه‌ای از شعر «بهار- نگوگویه‌ها» را می‌آورم: «زمین در قاف مغروری/ زمان هموار/ فضا در قبه‌ء رنگین هستی غرقه در امواج زیبایی/ و خورشید آن گشن‌انشای گردشگر/ حسابش پاک/ شگفتا!/ این چه تمکین است/ نوای رنگ جان پیچیده در اقصای ایامِ بنفش‌افشان/ رسانید آی/ ای بالابلندان بلندآیین!/...».
شاعر در این نمونه و در شعرهای دیگر از ذخیره‌ی واژگانی مکتوب زبان ادبی فارسی استفاده می‌کند؛ حتا از واژه‌هایی‌که امروز دیگر در زبان ادبی و مکتوب فارسی چندان کاربرد ندارد. مانند واژه‌ی «گشن». من نمی‌گویم چنین واژه‌هایی نباید به کار برده شود. از نظر فرهنگی کاربرد چنین واژه‌های خیلی اهمیت دارد. شاعر از گشن و انشا بسیار ترکیب جالب ساخته‌است: «گشن‌انشا».
درست است‌که ترکیب‌سازی‌های شاعر، خواننده را به شعر اخوان و باختری می‌کشاند. اما همه‌ی ‌ترکیب‌ها از خود شاعر است. واژه‌ها چنان باهم ترکیب شده‌اند که بیرون از این شعرها چنین ترکیب‌های قابل تصور نیستند. بنابراین دیده می‌شود که زبان فارسی در ترکیب‌سازی چقدر امکان، تنوع و خلاقیت دارد. اگر قرار باشد کسی درباره‌ی واژه‌های ترکیب‌شده‌ی نگوگویه‌ها کار کند، یک فرهنگ ویژه‌ی ترکیب‌ها تهیه می‌شود.
در گذشته‌های ادبی فارسی و حتا در دوران معاصر، به کارگیری شگرف، با شکوه و فخیم زبان از ویژگی‌ها و اصالت زبان ادب به کار می‌رفت/ می‌رود. این گونه برخورد در شعرهای نگوگویه‌ها بسیار محسوس است. پرسش این است‌که با نگوگویه‌ها بنابه این‌همه ترکیب‌سازی، هم‌حروفی و زبان فاخر؛ که ترکیب‌سازی‌ها، هم‌حروفی‌ها و زبان فاخر با رویکردی خاص به کار گرفته شده‌است، چگونه برخورد کنیم؟
من فکر می‌کنم شاید تعدادی بگویند خیلی عالی و با شکوه است اما تعدادی ممکن بپرسند که این رویکرد با زبان معاصر و با زبان ادبی معاصر چه میانه‌ای دارد؟ هر دو طرف، حق به‌جانب استند؛ چرا؟ افرادی‌که از شعر و ادبیات، تصوری فاخر و باشکوه دارند؛ در نگوگویه‌ها شکوه و فاخربودن زبان ادب به کار گرفته شده‌است. افرادی‌که از میانه‌ی زبان شعر با زبان معاصر و زبان ادبیات معاصر می‌پرسند نیز حق دارند؛ زیرا زبان شعرهای نگوگویه‌ها خیلی فاخر و با ترکیب‌های نسبتا پیچیده، آنهم با واژه‌های کهن فارسی استند که برای یک خواننده‌ی ناآشنای زبان فارسی به متون کلاسیک، رابطه برقرارکردن با جنبه‌های فاخر شعرها دشوار است.
از آنجایی‌که با شاعری خاص در به‌کارگیری زبان و ترکیب‌سازی رو به‌رو استیم؛ پیشنهاد من در این وسط این است‌که چنین استفاده از زبان و ترکیب‌سازی‌ها امکان و توانایی شاعر است‌که از این امکان باید در جنبه‌های زبان معاصر استفاده کند. یعنی بهتر است شاعر این امکان را به سوی زبان معاصر عبور بدهد تا این امکان پلی بین زبان باشکوهِ فاخر کلاسیک و معاصر زبان فارسی باشد.
شعرهای نگوگویه‌ها جنبه‌های متفاوت دارند که می‌توانند مورد تاویل قرار بگیرند؛ از جمله نگرانی‌های هستی‌شناسانه‌ی شعرها. که معمولا در نقد شعر، جنبه‌های هستی‌شناسانه‌ی شعر مورد علاقه‌ی من بوده‌است. در فرافکنی و تاویل، مهارت و توانایی‌ام بیشتر است؛ اما نخواستم چندان به جنبه‌های هستی‌شناسانه یا جهان متن شعرها وارد شوم. زیرا نیاز دانستم تا به جنبه‌ی ترکیب‌سازی، هم‌حروفی و به‌کارگیری زبان شعرهای نگوگویه پرداخته شود. ممکن این پرداختن (به ترکیب‌سازی) به شاعر و خواننده، بیشتر کمک کند.