برداشت از علم همیشه
یکسان نبوده است. در دورهای برداشت از علم بحثهای قیاسی بود. قصهای استکه میگویند
چند حکیم در جلسهای نشسته بودند، در بارهی دندان اسپ صحبت میکردند، هر حکیمی
قیاس و نقل قولهای خود را داشت. این جلسه چند روز طول کشید، تا اینکه بیکن وارد
جلسه شد. بیکن گفتکه به جای این همه بحث در بارهی دندان اسپ، دهان اسپ را ببینید
که چند دندان دارد. حیکمان ناراحت شدند که این جوان بحث و استدلال و اینکه
گذشتگان در بارهی دندان اسپ چه گفتهاند، نمیداند. حکیمان به بحث خود ادامه
دادند اما این جوان روش جدیدی را در علم مطرح کرد که استقرا بود؛ یعنی مشاهده و
تجربه.
در روزگار ما نیز
چندین روش علمی وجود دارد. در ضمن، برداشت علم در علوم ساینسی و علوم اجتماعی
تفاوت میکند. اما در این باره توافق نظر وجود دارد که علم روش است. بنابراین میتوان
گفت علم دانستنیهای اثبات شده یا دانستنیهای قابل اثبات توسط روش است. اینکه
علم را دانستنیهای قابل اثبات بدانیم در واقع پیروی نظریهی اثباتگرایی استیم.
دیدگاه ابطالگرایان
از علم نسبتا با دیدگاه اثباتگرایان تفاوت میکند. زیرا ابطالگرایان به اصالت
عقل در شناخت علمی اهمیت میدهند. بحث این دو جریان فلسفهی علم تفاوتها و ظرفیتهای
مخصوص به خود را دارد که توضیح کامل این دو جریان فلسفهی علم نیاز به نوشتن مقالهی
علمی-مروری دارد.
منظور من از این
مقدمه این استکه هرچه را میگوییم یا مینویسیم علم است؟ اگر علم نیست چیست؟
فعالیت علمی کار خیلی تخصصی و موردی روشمند است. بنابراین فعالیت علمی فعالیت
محدودی است. اگر فعالیت علمی محدود است، پس این همه نوشته یا این نوشته (علم، جهانبینی
و علمزدگی) چیست؟ اگر علم نیست پس اشتباه است؟
در صورتیکه مشخصا به
اساس معنای محدود علم بسنجیم میتوان گفت این نوشته علم نیست. اما هرچهکه علم
نبود، قرار نیستکه فاقد اهمیت و اشتباه باشد. انسان دارای عقل، بینش (فهم)، تصور،
اعتقاد، ذهنیت، شناخت و جهانبینی است. انسانها همه به روشهای مشخص و محدود علمی
دسترسی ندارند که شناخت خود را بنابه روش علم دریافت کنند و بسنجند. بسیاری از
شناختهای انسان نیاز به روشهای علمی ندارند. بنابراین اکثر بحثها و نوشتهها
«جهانبینی» استند.
جهانبینیهای هر فرد
از نظر فرهنگی، عقلی، احساسی و تصورات تفاوت میکند. برخی جهانبینی محدود دارند و
برخی جهانبینی گسترده دارند. برخی جهانبینی فلسفی دارند، برخی جهانبینی مذهبی
دارند و برخی جهانبینی فرهنگی-قومی و... دارند. تعداد کمی جهانبینی علمی دارند.
آنچه را که میاندیشیم
یا مینویسیم به اساس جهانبینیهای ما صورت میگیرند. اینکه جهانبینیهای ما
علمی باشد یا نباشد، تاثیرگذاریهای خود را در زندگی و مناسبات معرفتی بشر دارند.
جهانبینیهای جوامع چه شرقی و چه غربی صد در صد علمی نیستند. روایت طرفداران
ترامپ را از رسانهها شنیدیم که در بارهی پیروزی و شکست ترامپ چه تصوراتی داشتهاند.
تصورات آنها علمی نیستند اما متعلق به جهانبینی استند. درحالیکه در کشوری زندگی
میکنند که دیدگاه علمی در آن کشور، جایگاهی مخصوص به خود را در جهان دارد.
این نوشتهای را که
من مینویسم علمی نیست اما داری جهانبینی است. جهانبینی این نوشته، عقلانی و
مدرن است. جهانبینی عقلانی و مدرن نیز به معنای محدود کلمه، علمی نیست. این
یادداشت را برای این مینویسم که در این روزها تعدادی دست یازیدهاند به من که
یسنا 475 صفحه نوشته را در روشنگری افسون از کجا آورده است. به این اساس بر من
تاختهاند که یسنا این نوشتهها را دزدی کرده است. چرا؟ برای اینکه نوشتهها ماخذ
و منبع ندارند.
نظر آنها این است:
نوشتهایکه ماخذ و منبع ندارد یا دزدی است یا وحی است. به نظر من این دیدگاه یک
دیدگاه علمزده است. زیرا مستندسازی (ماخذدهی و منبعدهی) در روش علمی اصالت دارد.
کسیکه کار علمی میکند و مقالهی علمی مینویسد، باید مسالهای را مطرح کند، بعد
آن مساله را با روش علمیای حل کند و نتیجهای ارایه کند. چنین افرادی علمزده میگویند
آنچه را که میگویی از چه کسی میگویی؟ ماخذت چیست؟ منبعات چیست؟ دلیل چنین
پرسشی در بارهی نوشتههاییکه به معنای مشخص کلمه علمی نیستند، یا از روی نادانی
و علمزدگی است یا طرف میخواهد کج بحثی کند.
در بارهی این نوشته
نیز میشود با دیدگاه علمزده پرسید آنچه را که در این نوشته گفتهای از کجا
آوردهای و ماخذ و منبعات چیست؟ در بارهی این نوشته میتوان کجبحثی کرد که این
نوشته ماخذ و منبع چرا ندارد؟ درصورتیکه نوشتهای ماخذ و منبع نداشته باشد، علمی
نیست. هرچه علمی نبود، اشتباه است.
کسانیکه دچار علمزدگی
اند، فقط شنیدهاند که نوشتهای باید ماخذ و منبع داشته باشد. اگر منبع و ماخذ
نداشت، نوشته دزدی است. کسانیکه نسبتا آگاه استند و میدانند که همهچه علمی
نیست، اما کجبحثی میکنند؛ از کجبحثی خود غرض دارند.
من از این افراد میپرسم
انسان ربوت است؟ انسان، عقل، شعور، تصور، فهم و قدرت شناخت ندارد؟ اگر دارد، انسان
نمیتواند طبق عقل، شعور، تصور، فهم و توانایی شناخت خود 100 کلمه یا 100000 کلمه
بنویسد؟ به برداشت من انسان شناخت، شعور، تصور، احساس و عقل دارد. طبق تصور و عقل
خود هزاران کلمه را به صورت داستان، به صورت مقاله و... میتواند بنویسد.
پس بهتر است دچار علمزدگی
و ربوتزدگی نشوید که بپرسید این کلمهها را تو از کجا کردی؟ از کسی اگر نگرفتی،
برایت وحی شده است؟ اصولا من این کلمهها را نه از کسی گرفتهام و نه به من وحی
شده است؛ این کلمهها را خودم به اساس توانایی عقل، تصور، احساس و شناختم نوشتهام.
به اساس کمسوادی و
علمزدگی میتوانید بگویید که این نوشته ماخذ و منبع ندارد، دزدی است. یا میتوانید
کجبحثی کنید و بگویید اگر یک نوشته از 500 کلمه بیشتر شد، آن نوشته ماخذ و منبع
نداشت علمی نیست، دزدی است. این گونه قضاوتها یا از روی نادانی و علمزدگی است یا
کجبحثی است.
متاسفانه تعدادی که
چند روز دانشگاه میروند، بدون اینکه شناختی از عقلانیت و ماهیت علم داشته باشند،
در روش علمی برای شان گفته میشود که روش علمی این... است. اما آنها فرصت امکان
تفکر عقلانی و جهانبینی نداشتهاند؛ از علم فقط روش ماخذدهی را آنهم به صورت
ربوت و طوطیوار نسبتا شنیدهاند. درحالیکه بدون درک عقلانی از علم و ماهیت علم
نمیتوان روش علمی تحقیق را یاد گرفت. به اساس شنیدن روش ماخذدهی، اطلاعات جمع میکنند
و آن اطلاعات را بهنوعی سرهم میکنند، بعد تصور میکنند که کار علمی کردهاند.
کار علمی غیر از روش
علمی، نظریهمحور و عقلانی است؛ فقط روشهای خشک و فاقد جهانبینیهای عقلی نیست.
مهمتر از همه هر نوشتهایکه چند منبع و ماخذ داشت، حتما علمی نیست. مقالهی علمی
مساله، فرضیه، نظریه، روش، ساختار و... دارد. امروز در خیلی از مقالهها ساختار
مقالهی علمی رعایت میشود اما مقاله بنابه ماهیت علم، علمی نیست. زیرا نه مسالهای
را حل کرده است و نه به اطلاعات علمیای افزوده است.
امروز در دانشگاهها
مقالهی علمی بخشی از عادت اکادمیک شده است. از صد مقاله، یک مقاله بنابه ماهیت
علم میتواند علمی باشد، مسالهای را حل کند، اطلاعات علمیای را بر علم بیفزاید و
نظریهای را مطرح کند. مقالههای دیگر میتوانند برای رواج و مرور نظریههای علمی
نوشته شوند. بنابراین هر نوشتهایکه چند ماخذ و منبع داشت، علمی نیست. مانند این
نوشتهی استکه من مینویسم. ممکن از این نوشته نیز کم اهمیتتر باشد.
زیرا در نوشتهها حتما
ماخذ و منبع مهم نیست، طرح مقدمه و استدلال نوشته مهم است. نوشتهایکه طرح مقدمه
نداشته باشد، مستدل نباشد، از استدلال، استنباطی صورت نگیرد، اهمیت ندارد. گذاشتن
چند نقل قول کنار هم، ماخد نوشتن در آخر نقل قول و ذکر چند منبع در پایان نوشته،
نمیتواند به نوشته، اهمیت عقلی ببخشد. نوشته چه ماخذ داشته باشد یا نداشته باشد،
طرح مقدمه، استدلال بر اساس آن مقدمه و استنباط از استدلال مهم است.
این استدلال قیاسی
«انسان میرا است. سقرات انسان است. پس سقرات میرا است.» مقدمه و نتیجه دارد. نوشتهای
ماخذ داشته باشد یا نداشته باشد مهم نیست، باید شیوهی استدلال داشته باشد. یعنی
یک نوشته را بتوان به یک استدلال منطقی تقلیل داد. گزارهی منطقی «انسان میرا است.
سقرات انسان است. پس سقرات میرا است» را میتوان به یک نوشته تبدیل کرد. مقدمهی
این نوشته را مرگ قرار داد. بعد استدلال کرد که در طول تاریخ انسانها شاه، گدا،
دانشمند و... مردهاند، پس هر انسانی میمیرد.
بنابراین هر نوشتهای
باید نسبتا یک استدلال بنیادین در خود داشته باشد. نوشتهایکه این استدلال را
داشت، اگر ماخذ داشت یا نداشت، نوشتهای مستدل و منطقی است. نوشتهایکه فاقد
استدلال باشد، 20 منبع نیز داشته باشد، نوشتهی مستدل و منطقی نیست. مثل این استکه
تعدادی از مواد متفاوت کنار هم انبار شدهاند.
آیا هر نوشتهی مستدل
و منطقیای علمی است؟ به معنای محدود کلمهی علم، نوشتههای مستدل و منطقی حتما
علمی نیستند. اما عقلانی و منطقی استند. عقل و منطق از تواناییهای شناختی بشر استند.
در اکتشافهای علمی از تواناییهای عقلی و منطقی به روش خاصی استفاده میشود.
در پایان این یادداشت
از خوانندهها میپرسم آیا این نوشته دزدی و سرقت است؟ زیرا این نوشته، ماخذ و
منبع ندارد. نوشتههای روشنگری افسون دقیقا مانند این نوشته استند. پشت کمپیوترم
نشستهام به ماهنامهی نون، روزنامهی ماندگار، 8 صبح، ماهنامهی سیمای خرد و...
نوشتهام. نوشتهها را به اساس برداشت عقلانی، تصورات و جهانبینیهای خود نوشتهام.
بعد این نوشتهها در تدوین جدیدی در روشنگری افسون تنظیم و چاپ شدهاند.
نوشتههایی نیز دارم
که سند بررسی کردهام، برای گردآوری اطلاعات از روش کتابخانهای استفاده کردهام
و مقالهی علمی نوشتهام. مقالههای علمیام در مجموعهمقالهی گشودن چاپ شده است.
هر کدام این مقالهها بیش از 20 منبع دارند. آن مقالهها از نظر علمی معتبر استند
اما کسی نمیخواند. زیرا برای عموم نیستند. به زندگی عموم ارتباطی ندارند. در بارهی
موردهای خاص ادبی استند. اگر کدام دانشجوی ادبیات نیاز پیدا کند، آنها را میخواند.
به نظر من ما افغانستانیها
سادهانگاریهای زیادی داریم که یکی از این سادهانگاریها علمزدگی است. ماهیت و
نظریههای علمی را نمیدانیم اما شنیدهایم مقالهی علمی یا علم سر هم کردن یک
نوشته از روی کتابها استکه در آخر خود چند منبع داشته باشد. چنین تصوری از علم
را من علمزدگی، سادهانگاری علمی و ربوتشدگی میدانم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر