نام این یادداشت از
سطر «زندگی را تصویر کردند» شعر «فراخوان آزادی» این مجموعه اقتباس شدهاست. زیرا
شعرهای این مجموعه در واقع تصویر زندگی ما است؛ زندگیایکه بر ما گذشتهاست: رنج،
ویرانی، امید و آبادی. این مجموعه دارای 153 شعر استکه در 201 صفحه ارایه شدهاست.
بنابراین مجموعهشعر نه بلکه دیوان است. این مجموعهشعر شامل شعرهای آزاد و غزل
است. شعر آزاد خیلی بیشتر است. بنابه زیاد بودن شعر آزاد، میتوان هویت عمومی این
مجموعه را در ردیف شعر آزاد دستهبندی کرد و این مجموعه را یک دفتر شعر آزاد
دانست.
بانو مهری کبیری
خوانش من نیز با
استناد به شعرهای آزاد صورت گرفتهاست. از سویی شعرها زیاد استند و از سویی شعرها
جنبههای اجتماعی، فرهنگی و ادبی خود را دارند. به این اساس نمیشود در یک یادداشت
از همهی جنبههای این مجموعه، چشمانداز و معرفی ارایه کرد. بنابراین، خوانش
محدود به چند شعر این مجموعه، صورت میگیرد:
1- نگاه کلی و محتوایی
به مجموعه؛ 2- مناسبات فرم و ساختار در شعر؛ 3- مناسبات خیالی در شعر؛ 4-
نوستالژیا و بازتاب زبان عامیانه در شعر؛ 5- جنبههای اجتماعی در شعر؛ و 6- احساسات
در شعر.
1- اگر قضاوت کلی و
عمومی در بارهی این مجموعهشعر داشتهباشیم؛ مجموعهشعر با زندگی و تاریخ زندگی
معاصر ما ارتباط دارد. نگرانی بشری شاعر زندگی و تاریخ ما است. در هر شعر این
مجموعه، زندگی و تاریخ ما در چشماندازی عمومی و اجتماعی و در چشمانداز فردی شاعر
مطرح است. اگر قرار باشد از چشمانداز مناسبات تاریخی و مناسبات زندگی به یک اثر
ادبی نگاه کنیم و از این چشمانداز اثر برای ما مهم باشد؛ این مجموعه این مناسبات
را با تاریخ و زندگی؛ یعنی با تاریخ و زندگی ما دارد. در این مورد نیاز به استناد
نیست؛ خوانندهها از خواندن هر شعر مناسبات شعرها را با تاریخ و زندگی احساس میکند.
2- موقعیکه از شعر
آزاد صحبت میکنیم گونههای متفاوت شعر آزاد را داریم که از نیمایی تا سپید و تا
شعرهای پسامدرن (فراشعر) را دربرمیگیرد. اما شعرهای آزاد این مجموعه از شعرهای
آزادی استند که دارای فرم و ساختارند. بنابراین شعرها مدرن استند. من رابطهی
ساختاری و فرمی را با استناد به دو شعر این مجموعه توضیح میدهم: در شعر «فراخوان
آزادی» شاعر به مفهوم آزادی در مناسبت به مفهوم ویرانی فرم میبخشد تا بتواند
مفهوم آزادی را تصورکردنی بسازد:
زندگی را تصویر کردند
به دیوارهای ریخته
بر شاخههای سوختهی
بیآب دلگیر
بر سنگهای خستهی سد
راه
بر اشکهای ویرانهی
تکرار
تیرهگیها را با
تباشیر سپید غریو خواندم
فراخوان آزادی در
دستش
سوگند آبادی را تصویر
میکرد
شعر ساختار تقابلی دارد.
آزادی و آبادی در برابر ویرانی مطرح شدهاست. با این تقابل به شعر مناسبات معنایی
در ساختار عمودی بخشیده شدهاست. از بالا به پایین هر سطر و واژه باهم مناسبت
معنایی دارند. با آنکه شاعر در پی صنعتسازی نیست؛ اما شعر در مناسبات خویش
تصویرهای قشنگ خلق میکند: سنگهای خستهی سد راه؛ اشکهای ویرانهی تکرار؛ تباشیر
سپید غریو؛ و سوگند آبادی. این تصویرها به فرم و ساختار شعر بیشتر مناسبت بخشیدهاست
و به شعر وحدت هنری دادهاست.
در شعر «سرود سبز
پرواز» نیز به مفهوم آزادی و ویرانی فرم بخشیده شدهاست. این فرم مناسبت
ساختاری-معنایی در رابطهی عمودی دارد:
کوه شک میکرد
به استواری قامتش
وقتی صبر درختان را
برای شاخههای خونین
و میوههای دزدیدهی
نارسشان میدید
آنگاه پاشید که ریشههای
درخت را
میسوختند
دریغا او نمیدانست
که ریشهها راه آزادی
را بلد اند
تا سرود سبز پرواز را
به دست نسیم زمان بسپارند
جنبهی نمادین این
شعر بیشتر است. زیرا کوه، درخت، میوههای نارس و... در بُعد جانشین و استعاری قرار
دارند. یعنی غیر معنای خود، معنای ضمنی نیز دارند. طوریکه به شعر با مناسبات
نمادین استعاری فرم بخشیده؛ با این فرمبخشی، کل این شعر جنبهی تصویری پیدا کردهاست؛
جنبهی تصویریکه در مناسبات عمودی و ساختاری شعر به یک پارچهگی تصویری میرسد.
در ضمن در بُعد استعاری شعر، از جنبهی جاندارانگاری و شخصیتانگاری نیز استفاده
شدهاست: کوه شک میکرد. کوه انسان پنداشته شدهاست. صبر درختان. درخت انسان
پنداشته شدهاست. سرود سبز پرواز. سرود پرنده پنداشته شدهاست. دست نسیم زمان.
نسیم و زمان نیز انسان و جاندار پنداشته شدهاست. اینگونه تصرفها به فرم و
ساختار شعر، بیشتر جنبهی هنری و ادبی دادهاست.
3- بحث را اگر زیاد
پیچیده نکنیم که امروز پستمدرنها میگویند شعرِ بیتصویر و خیال نیز ممکن است.
با وصف مدارا به این نظرها؛ میتوان تاکید کرد، هنگامیکه شاعر با قدرت خیال در
زبان، در مناسبت اشیا و جهان تصرف میکند و تصویر میسازد، در حقیقت دست به ابداع
و آفرینش میزند. جنبههای خیالی شعرهای این مجموعه، خیلی خلاقانه اتفاق افتادهاست.
شاعر توانستهاست احساس خویش را به اشیا ببخشد و در دل اشیا برود و با اشیا همذاتپنداری
کند. این همذاتپنداری با اشیا با تخیل امکانپذیر است. با استناد به شعر «سوار بر
بادها» میخواهم این مورد را اندکی توضیح بدهم:
«در امتداد سواحل
ناهموار/ و نگاه بر صخرههای عمودی/ نسیم گوارا/ گیسوانم را پرواز میداد/ بوسههایش
بر چشم و گیسوانم/ معنای زیبای زندگی را هدیه میکرد/ سنگهای آهکی طبقاتی را/ پا
برهنه لمس میکردم/ در گسترهی اقیانوس پر شور/ خستگیها را/ دست آبهای جاری/ میسپردم/
و نفسهای عمیق/ و به معنای واقعی زندهبودن را/ یکایک میشمردم/ سوار بر بادها/
روی آب دریا/ عروسهای دریایی/ با رقص شهپرهایشان مرا مینواختند/ فراخوان
موجودات آبزی را عشق ورزیدم/ من از جهان سحرانگیز/ بازدهی خیالاتم را از حقیقت/
روبرداشت میکردم/ از آبشاری بلند لغزیدم/ قطرههای باران/ از روی برگهای تاک/ بر
رخم میچکید/ وقتی بیدار شدم...»
در این شعر مرز بین
انسان و اشیا برداشته شدهاست؛ بهگونهای انسان، موجودات و سایر اشیا با تخیل
باهم آشتی داده شدهاند و در یک فضای بهشتگونه کنارهم زندگی میکنند.
ارسطو شعر را برتر از
تاریخ میداند؛ برای اینکه شاعر جهان را آنگونه که هست نه، بلکه آنگونه که میتواند
باشد بیان میکند. درست استکه جهان آنگونه که باشد یک جهان آرمانی است، اما این
آرمان ارزش بشری دارد. آرزوی بشر را بیان میدارد. واقعیت، شرایط خود را دارد.
شاعر در شعر به قدرت تخیل، واقعیت را دور میزند؛ از شرایط و قانون واقعیت فراتر
میرود، با روح سحرآمیز جهان و طبیعت یگانه میشود و وحدت پیدا میکند که این
وحدت، وحدت عاطفی و احساسی در کثرت اشیا و جهان است.
در این شعر، شاعر با
طبقات سنگهای آهکی تماس برقرار میکند؛ نسیم گیسوانش را به پرواز درمیآورد.
خستگیهایش را دستهای آبهای شور اقیانوسها برمیدارد؛ عروسهای دریایی او را مینوازد؛
موجودات آبزی برای عشق فراخوانده میشود؛ و... این چنین رابطه برقرارکردن با
چیزها و جهان با تخیل ممکن است. برای همین جنبهی تخیلی شعر استکه گفته میشود در
شعر هرچیزی میتواند اتفاق بیفتد؛ یعنی هیچ رخدادی در جهان شعر ناممکن نیست؛ اما
مهم این استکه رخداد را چگونه با تخیل برقرار کنیم.
در شعرهای این
مجموعه، اتفاقهای تخیلی خیلی خوب بیان شده و رخ دادهاست. دوستان را به شعر «غرق
شو!» نیز دعوت میکنم تا تجربهی تخیلی را با خواندن این شعر احساس کنند.
4- انسان همیشه در
حسرت گذشته و امید آینده خود را درمییابد. آنچهکه از واقعیت خویش یا حقیقت خویش
در زمان اکنون و زمان حال درک و احساس میکنیم، در واقع نتیجهی چگونگی رابطهای
استکه حسرت گذشته و امید آیند را در ما وصل میکند.
ادبیات فولکلور
معمولا حسرت و نوستالژیای جامعههای بشری را بازتاب میدهد. در شعر «دل دقی» شاعر
با استفاده از زبان و اصطلاحات عامیانه، حسرت و نوستالژیای خود را بیان کردهاست.
برای از بین رفتن سادگی و صمیمیت گذشته احساس حسرت و نوستالژیای خویش را بیان کردهاست.
در این شعر، بحث
نوستاژیا و استفاده از ادبیات فولکلور کنارهم مطرح است. از ادبیات فولکور و
نوستالژیا استفادهی خوب و شاعرانه صورت گرفتهاست. شعر دل دقی بلند است. در این
نوشتار ذکر نمیکنم. خوانندهها میتوانند شعر دل دقی را در صفحه 12 مجموعهشعر
بخوانند.
چند سطر از این شعر
نمونه آورده میشود: «دل دقی عطر داره؟ نداره/ گُپ، گُپ گوشهی دل عیب داره؟
نداره/ دلکم پشت همو بویک گندم بریان/ بوی لمپ و الکین/...». شعر خیلی جنبهی
فولکلوریک دارد. در واقع از فرهنگ فولکلور یک دروه در این شعر با حسرت و نوستالژیا
یادآوری شدهاست.
5- مجموعهشعر سرد
است آفتاب در واقع زیرساخت اجتماعی دارد. همهی شعرها جنبهی اجتماعی دارد. شاعر
به همهچه، نگاهِ اجتماعی دارد. وقتی حسرت خویش را نسبت به فرهنگ عامیانه گذشته،
مطرح میکند؛ این حسرت نیز برای فرهنگ و زندگی اجتماعی است. از این نظر، شاعر به
اجتماع و سرنوشت جمعی خیلی متعهد است.
اما مهم استکه چگونه
احساسهای اجتماعی و رویدادهای اجتماعی را به شعر و احساس هنری و شاعرانه تبدیل
کرد. اگر احساس خود را مستقیم و سر راست بیان کنیم اینگونه بیان احساس به شعر
تبدیل نمیشود. اگر بخواهیم رویدادهای اجتماعی را جز به جز توصیف کنیم؛ این توصیف
نیز شعر نمیشود.
بنابراین باید احساس
خویش را نسبت به رویدادها تلطیف کرد و رویدادها را بهصورت نمادین و هنری بازتاب
داد که احساس هنری و شاعرانه درپی داشتهباشد. در شعر «جنگل تاریخ» شاعر به صورت
نمادین رویدادهای اجتماعی و سیاسی تاریخ معاصر ما را بیان میکند. خوانندهها را
برای خواندن این شعر به صفحهی 41 مجموعه، رجعت میدهم. شاعر در این شعر از ترکیبهای
«دشنهی تسلیم، گلوگاه تاریخ، شاهرگزدن آزادی، خون رژههای بذرها را میبلعد،
پلشتهای تشنهلب، لرزد تمام یوزههای جنگل تاریخ در نزع و...» بهخوبی استفاده میکند،
به رویدادهای اجتماعی بیشتر جنبهی نمادین میبخشد.
6- بحث ششم دربارهی
احساسات و احساس شاعرانه است. منظور از مطرحکردن این بحث عمومی است. خیلی خاص مختص
به این مجموعهشعر نیست. احساسات این استکه احساس خود را نسبت به وضعیتی،
رویدادی، عشقی، رنجی و... نمادین و شاعرانه بسازیم؛ بیاختیار ذوقزده و احساساتی نشویم،
تا شعر بگوییم دچار شعاردادن شویم، تا احساس خود را نسبت به وضعیتی، شاعرانه و
نمادین بسازیم و دچار وضعیت شاعرانه شویم؛ دچار احساسات شویم. مثلا زندگی بد است.
زندگی خوب است. من خوشم. من ناراحتم و... اینها شعر نیستتد.
باید بتوانیم بدی
زندگی را در مناسبت حزنانگیز و اندوهبرانگیز اشیا در زبان نمادین و شاعرانه،
نشاندانی و احساسکردنی کنیم. احساساتیشدن در سرایش شعر، بزرگترین خطر در سرایش
شعر استکه شاعر را دچار بیان سطحی میکند.
طبیعی استکه هر شاعر
ده شعر میسراید در یکی از این ده شعر دچار احساسات میشود یا در بخشی از شعرها
دچار احساسات میشود. اینگونه احساسات در کلیت کار یک شاعر آسیب نمیزند اما اگر
شاعری در سرایش هر شعری دچار احساسات شود؛ کلیت شاعری شاعر دچار آسیب میشود.
خوشبختانه شاعر در مجموعهشعر
سرد است آفتاب، خیلی کم دچار احساسات میشود. نگاهِ شاعر به اشیا، پیرامون و
رویدادها نمادین است. شاعر بر احساسات خود تسلط دارد. احساس خود را به صورت نمادین
و در زبان تلطیفشده به شعر تبدیل میکند.
باید عرض کنم آنچه را که در این شش مورد بیان کردم،
این موارد فقط مختص این شعرها نبود که از آن شعرها یاد شد. این شعرها نمونه گرفته
شد. به تعبیر عام «مشت نمونهی خروار» بودند. زیرا ذکر شعرها و نمونههای بیشتر از
فرصت و گنجایش این نوشتار بیرون بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر