اعتبار متن ادبی استوار بر درونمتن است؛ یعنی بر بافت،
ساخت، فرم و سایر توانشهای ادبی متن. درصورتیکه از این ویژگیهای یک متن صحبت
کنیم؛ این صحبت از متن و ادبیات است. اگر بگویم شعر خواندن فلان شاعر در فلان محفل
مورد تشویق قرار گرفت یا فلان شاعر در فلان برنامهی مدنی، رسمی یا در برابر فلان
رییسجمهور شعر خواند و مورد توجه قرار گرفت، این صحبت از متن و ادبیات نه بلکه
صحبت از حاشیهی شعر و ادبیات استکه اصلِ صحبت اجتماعی است نه ادبی.
بحث شعر «میبوسمت» رامین مظهر بهنوعی جامعهی ادبی کابل را
دو قطبی کرد که به حیثیتیشدن انجامید. در گرماگرم آن دو قطبی، هر صحبتی به یکی از
قطبها برچسپ زده میشد. بنابراین نخواستم در این باره چیزی بنویسم. مهمتر اینکه
خواستم بحث شعر به عنوان متن و مناسبت اجتماعی مانند روز عاشقان و سایر فعالیتهای
ادبی از هم تفکیک و جدا شود؛ زیرا در آن موقع تعدادی هر گونه ابرازنظر را به این
ربط میدادند که طرف مخالف فعالیتهای مدنی و روز عاشقان و... است؛ درحالیکه
توانش ادبی شعر در نقد به این مناسبات اجتماعی ربط ندارد؛ اگر ربطی داشتهباشد،
ارجاعی فرامتنی و برونمتنی استکه در این یادداشت مورد توجه نیست.
اکنون که بهنوعی بحثهای حیثیتی پایان یافته و مناسبت شعر
با روز عاشقان و... نیز فروکش کردهاست و بهگونهای این رابطه، قابل تفکیک است؛
بحث من از سلامت ادبیات است!
جنجال از اینجا آغاز شد، تعدادی گفتند که پنج سال پیش از
مظهر یک شاعر ایرانی چنین شعری را سرودهاست. پس از این سخن، صحبتهای زیاد مطرح
شد که حتا سپیدار، کارگاه شعر نو افغانستان، جلسهای به این مناسبت برگزار کرد.
افرادی نصیحتنامه نوشتند؛ در نصیحتنامههای
خود ادبیات را به گروگان گرفتند و به تعدادی گفتند که تو نباید وارد بحث ادبی شوی؛
زیرا بحث من اختصاصی است و تو تخصص ادبی نداری؛ درحالیکه در بحث خودش جز نصیحت،
تخصص مطرح نبود.
منظورم این استکه شعر مظهر، حاشیه زیاد داشت. من با استفاده
از تمام بحثها که میتوانست مهم و حاشیهای باشد، استفاده کرده؛ این یادداشت را
مینویسم. پرسش را اینگونه آغاز میکنم:
«از چه هنگامی میتوان مدعی شد که معنای بینامتنیت، یک متن در متن دیگر حضور دارد؟ آیا ما به همان شیوهی نقل قول، سرقت هنری و حضور ساده و ضمنی آن را مورد بررسی قرار میدهیم؟» (درآمدی بر بینامتنیت: ۲۳۱).
منظور پرسش این استکه نقل قول، منبعگیری، سرقت، حضور ضمنی هر متن را باید زیر نام بینامتنیت بررسی کنیم یا منظور از بینامتنیت فراتر از این موارد است؟ پاسخ این استکه بحث بینامتنیت فراتر از این موارد است. بینامتنیت توالی متنها است؛ یعنی در فضای یک متن چندین گفته از سایر متنها با یکدیگر تلاقی و همدیگر را خنثا میکنند. یعنی متنها در این تلاقی خنثاساز به متنی دارای هویتی جدید بینجامد.
بنابراین بینامتنیت هرگز این نیستکه یک متن را دیگرگون کرد، آن را با دگرگونی بازتولید کرد و ادعا کرد که رابطهی این متن بازتولیدشده با متن قبلی، بینامتنی است (درآمدی بر بینامتنیت: ۱۳۸).
بحث دیگر در بینامتنیت این استکه متن در تلاقی متنها نظام دلالتی را از نظام دلالتی قبلی عبور داده به نظام دلالتی جدید میانجامد که این بحث به بحث نشانهشناسی در بینامتنیت ارتباط میگیرد (درآمدی بر بینامتنیت: ۲۵۷).
«از چه هنگامی میتوان مدعی شد که معنای بینامتنیت، یک متن در متن دیگر حضور دارد؟ آیا ما به همان شیوهی نقل قول، سرقت هنری و حضور ساده و ضمنی آن را مورد بررسی قرار میدهیم؟» (درآمدی بر بینامتنیت: ۲۳۱).
منظور پرسش این استکه نقل قول، منبعگیری، سرقت، حضور ضمنی هر متن را باید زیر نام بینامتنیت بررسی کنیم یا منظور از بینامتنیت فراتر از این موارد است؟ پاسخ این استکه بحث بینامتنیت فراتر از این موارد است. بینامتنیت توالی متنها است؛ یعنی در فضای یک متن چندین گفته از سایر متنها با یکدیگر تلاقی و همدیگر را خنثا میکنند. یعنی متنها در این تلاقی خنثاساز به متنی دارای هویتی جدید بینجامد.
بنابراین بینامتنیت هرگز این نیستکه یک متن را دیگرگون کرد، آن را با دگرگونی بازتولید کرد و ادعا کرد که رابطهی این متن بازتولیدشده با متن قبلی، بینامتنی است (درآمدی بر بینامتنیت: ۱۳۸).
بحث دیگر در بینامتنیت این استکه متن در تلاقی متنها نظام دلالتی را از نظام دلالتی قبلی عبور داده به نظام دلالتی جدید میانجامد که این بحث به بحث نشانهشناسی در بینامتنیت ارتباط میگیرد (درآمدی بر بینامتنیت: ۲۵۷).
اکنون با آن پرسش و توضیحی بر آن پرسش به مناسبت شعر رامین
مظهر و امیر رضا وکیلی پرداخته میشود: تاکید باید کرد هر گونه منبعگیری، ایدهگیری،
تاثیرپذیری مستقیم و آگاهانه دیگرگونکردن و بازتولید یک شعر به بحث بینامتنیت
ارتباط نمیگیرد.
شعر وکیلی از نظر پیشینهی تاریخی بر شعر مظهر پیشینه دارد.
هر دو شعر در یک زبان سروده شدهاستکه به ادبیات تطبیقی ارتباط نمیگیرد. در جهان
رسانهای و مجازی امروز، کابل و تهران بیشتر از کابل و مزار رابطه دارد؛ اگر
بگوییم که آن شعر در تهران سروده شده و این در کابل، به دو کشور رابطه میگیرد؛
فاصلهی جغرافیایی و سیاسی را پیش بکشیم، این فاصله نیز منتفی است. ایدهی هر دو
شعر از نظر موضوع بهنوعی رمانتیسم اجتماعی یکی است. وزن هر دو شعر یکی است. هر دو
شعر ساختار دورانی دارد؛ یعنی بیتهای نخست در پایان شعر تکرار میشود. شعر وکیلی
موضوع محدود و ساختار عمودی دارد. موضوع بوسیدن پس از آزادشدن تهران است. موضوع
محوری شعر مظهر نیز بوسیدن است اما بعد از آزادی که طالبان بیاید. بنابراین شعر
وکیلی واقعگراتر است؛ شعر رامین بهنوعی خلاف واقع است: «میبوسمت در بین طالبها
نمیترسی.../ میبوسمت در گوشهی مسجد نمیلرزی». شعر وکیلی: «میبوسمت یک روز در
میدان آزادی/ میبوسمت وقتیکه تهران دست ما افتاد».
شعر رامین از موضوع محدود بوسیدن و ساختار عمودی فراتر رفته،
بیتهای مستقل از موضوع و ساختار عمودی زیاد دارد که بیتها رابطهی عمودی خود را
از دست دادهاند و مستقل ازهم، استقلال افقی پیدا کردهاند. شاعر با تکرار چند بیت
نخستین شعر که ایده و موضوع اصلی شعر است و این بیتها باهم رابطهی عمودی دارند؛
موضوع شعر را جمع کرده و خواسته وحدت موضوعی شعر را فراهم کند و به یاد مخاطب
بیارد که شعر دربارهی چه موضوعی (بوسیدن) بود. هر دو شعر از زاویهی دید اول شخص
مردانه بیان میشود که مخاطب شعر زن است، اما مخاطب وارد مکالمه نمیشود، ساکت
است.
بنابه روابط و مشابهتهای هر دو شعر، این روابط و مشابهتها
را نمیتوان تصادف گفت. تاکید باید کرد که بحث بینامتنیت از اساس بین دو شعر منتفی
است. بنابراین شعر مظهر از شعر وکیلی منبعگیری کردهاست و ایدهی شعر دوم، شعر
اول است. تلاش رامین مظهر در شعر این استکه با ارجاع فرامتن به شعر خویش جنبه و
ویژگی ببخشد: «گرچه جوانی تیغِ مانده روی گردن بود/ با نالهی ظاهر هویدا گریهکردن
بود.../ با «سید قطبی» در خیابان منفجر گشتن/ شبها «غزالی» خواندن و خواب بدی
دیدن.../ شاعر شدن، در حسرتِ با ماه خوابیدن/ با «خادم دین رسولالله» خوابید».
این ارجاعهای برون متن بهنوعی به شعر شاخصه بخشیده و شعر
را از ایدهی اصلی که بوسیدن باشد دور کردهاست. بنابراین شعر از شعر وکیلی تفکیک
میشود؛ زیرا دانسته میشود شعر وکیلی در تهران و از مظهر در کابل یا افغانستان
سروده شدهاست.
یک پینوشت بنویسم که نه شعر وکیلی شعر است و نه شعر رامین
مظهر. هر دو ترانه و تصنیف استند؛ یا اینکه میتوان ترانه و تصنیفی از این دو کار
استخراج کرد. اکنون بحث شعر و ترانه، دو بحث جدا است. ترانه زیرمجموع موسیقی است.
در ایران و هر جای دیگر جلسهی نقد و خواندن شعر و جلسهی نقد و خواندن ترانه ازهم
مستقل و جدا برگزار میشوند. در ترانهسرایی بحثِ اصالت ایده، تصویر و... مطرح
نیست؛ ترانه هرچه رمانتیک، مصرفی، بازاری و... باشد؛ بهتر است.
عرض این استکه رامین مظهر جوان است، خوشذوق و خوشاستعداد
است؛ میتواند فراتر و فراتر برود. من یادداشت را برای رفع حیثیتیشدن موضوع و
برداشتن حاشیهها و نصحیتهای بیجا نوشتهام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر