از نذیر احمد بهراد تا هنوز دو مجموعه شعر خوانده ام که هر دو،
شعر کوتاه است: کلاغ و گندمزار، و دیگر همین مجموعه که سخن درباره اش است.
بهراد با ارایه این دو مجموعه، انگار که شعر کوتاه را
برای سرایش انتخاب کرده و می خواهد ادامه بدهد. ما به اندازه گونه های دیگر شعر در
ادبیات، گونه شعر کوتاه را نداریم اگر نگوییم که شعر کوتاه رویکرد تازه است در
ادبیات شعری ما؛ پیشینه چندانی نیز ندارد بلکه از رواج کوتاه سرایی، یکی دو دهه
نمی گذرد. بنابر این، پرداختن به این رویکرد شعری می تواند از جایگاه خاصی
برخوردار باشد؛ برای این که می تواند به جریان کوتاه سرایی رونق بیشتر بخشد و جای
نسبتن خالی کوتاه سرایی در ادبیات شعری ما پر اگر نه، چشمگیر شود.
اگر از حق نگذریم مبنای نظری شعر کوتاه و چیستی (ماهیت و
حد وحدود) آن در ادبیات نظری و نقد ادبی ما چندان شناخته شده و مشخص نیست؛ از این
نگاه پرداختن به شعر کوتاه هم برای منتقد و هم برای شاعر کوتاه سرا، سردرگمی های
خودش را دارد؛ همین اکنون که من می خواهم درباره شعرهای کوتاه بهراد نظر بدهم دچار
کمبود پشتوانه نظری و معرفت نقادی در باره شعر کوتاه استم؛ تا جایی که من در باره
نظریه و نقادی در باره شعر کوتاه در ادبیات ما (ادبیات افغانستان) اطلاع دارم،
منبع مشخص و قابل اعتنا در این باره وجود ندارد؛ البته که منابع در این باره در
ادبیات ایران وجود دارد که ما هم می توانیم استفاده کنیم اما نظریه ها تا در
ادبیات یک کشور بومی نشود، معرفت انتقادی و تولید ادبی نمی تواند چندان جان بگیرد؛
بنابر این ما نیازمند بومی کردن نظریه و معرفت های انتقادی در باره ادبیات و گونه
های ادبی و شعری، به خصوص شعر کوتاه در ادبیات خود ما استیم تا هم تولید ادبی جان
بگیرد و هم نقد ادبی بتواند به توسعه امکان پدیده های ادبی بپردازد و در نتیجه این
رابطه، گفتمان ادبی و نقد ادبی توسعه یابد.
محمود فلکی بنا به تشخیصی که از شعر کوتاه ایران دارد،
شعر کوتاه را به سه دسته تقسیم می کند: شعرک، هایکو و ترانک. البته این دسته بندی
از شعر کوتاه ایران، جامع و مانع ترین دسته بندی نیست؛ نظرها و دسته بندی های
متفاوت از شعر کوتاه ایران وجود دارد که خوانندگان می توانند نظرهای متفاوت در
باره شعر کوتاه را در کتاب "کوته سرایی" تحقیق سیروس نوذری دنبال کنند.
آنچه را که محمود فلکی ترانک می نامد: "کوتاه ترین
شعر کاملی است که ساخت و معنای مشخصی دارد، که نه مانند شعرک، تنها تصویری واحد
است و نه مانند هایکو، تنها دیدار طبیعت است و بی تصویر." (محمود فلکی، به
نقل از کاووس حسن لی در کتاب گونه های نو آوری در شعر معاصر ایران، ص 251 ) در این یادداشت قصد نقد یا بررسی تخصصی شعرهای "با
شعرهایم قایقی بساز" را ندارم، برای این که پشتوانه نظری لازم و معرفت
انتقادی لازم در ادبیات ما نسبت به گونه شعر کوتاه اندک است، بنا به اندک بودن
منابع معرفتی در باره شعر کوتاه، دانش انتقادی من نیز اندک است و تخصص لازم و کار
شناسانه ندارم. بنابر این می خواهم بیشتر با چشم اندازی وارد شعرها شوم که جنبه
معرفتی دارد تا نقادی. با پرداختن به جنبه معرفتی این شعرها، حداقل می خواهم به
معرفت شعر کوتاه در ادبیات شعری ما افزوده شود.
اگر دقت کنیم گونه های کوتاه سرایی از مکانیسمی برخوردار
است که گونه های بلند آن مکانیسم منسجم را ندارد؛ اگر در ادبیات کلاسیک به رباعی
نگاه کنیم، رباعی از یک مکانیسم خاص نسبت به قصیده، غزل و مثنوی و... برخوردار است؛
شما از غزل، قصیده، مثنوی و... می توانید بیت یا بیت های را بردارید یا جابجا
کنید، در مکانیسم شعر شاید چندان اتفاق جدی رخ ندهد اما در رباعی هیچ حذف و زیاد
کردن یا تغییر را نمی توان وارد کرد.
شعر کوتاه در شعر معاصر، با گونه های دیگر شعر معاصر،
ویژگی رباعی را با قالب های دیگر شعر کلاسیک دارد. از این نگاه، شعر کوتاه هم از
نظر مکانیسم و ساختمان و هم از نظر فرم بخشی محتوایی، توجه خاص می طلبد؛ ممکن در
شعرهای بلند این توجه خاص چندان الزامی نباشد.
تا جایی که من بنا به دسته بندی محمود فلکی به شعرهای
احمد بهراد در "با شعرهایم قایقی بساز" نگاه کردم، شعرهای کوتاه این
مجموعه را "ترانک" یافتم زیرا شعرها معمولن از نظر ساخت و معنا کامل اند
و اکثر شعرها داری تصویر است البته نه تصویر مجزا و مجردی که در "شعرک"
مطرح است.
«در باریکه ی این رود سپید
شب قویی ست
خفته در چشمانت»
این شعر، ساخت مناسبتی خوب دارد و مناسبات فرمیک بین عناصر درون متن برقرار است. شاعر با آنکه بطور مشخص از نشانه های صور خیال کلاسیک (تشبیه و استعاره و...) استفاده نکرده است؛ چند مناسبت تصویری مرتبط بهم را ارایه کرده است که این مناسبت های تصویری در ارتباط درون متن شعر، نسبتن حلقه ای اتفاق افتاده است.
"در باریکه ی این رود سپید" را اگر بی ارتباط به دو سطر دیگر شعر در نظر بگیریم چندان مناسبت تصویری اش تصورکردنی نیست؛ هنگامی که "شب قوی ست/ خفته در چشمانت" میاید، مناسبت تصویری تصورکردنی می شود که "باریکه ی این رود سپید" سپیدی چشم است، و "شب قوی ست" قو، سیاهی یا مردمک چشم است. در این مناسبت دهی ها بین چشم و رود، بین قو و شب با مردمک چشم، آشنایی زدایی ایجاد شده است و این آشنایی زدایی ما را دچار فرایند تصویری شعر می کند. مهم تر از همه هیچ واژه را نمی توان در این شعر زیاد یا کم کرد؛ این چنین مکانیسم می تواند از خوبی شعر کوتاه باشد.
شب قویی ست
خفته در چشمانت»
این شعر، ساخت مناسبتی خوب دارد و مناسبات فرمیک بین عناصر درون متن برقرار است. شاعر با آنکه بطور مشخص از نشانه های صور خیال کلاسیک (تشبیه و استعاره و...) استفاده نکرده است؛ چند مناسبت تصویری مرتبط بهم را ارایه کرده است که این مناسبت های تصویری در ارتباط درون متن شعر، نسبتن حلقه ای اتفاق افتاده است.
"در باریکه ی این رود سپید" را اگر بی ارتباط به دو سطر دیگر شعر در نظر بگیریم چندان مناسبت تصویری اش تصورکردنی نیست؛ هنگامی که "شب قوی ست/ خفته در چشمانت" میاید، مناسبت تصویری تصورکردنی می شود که "باریکه ی این رود سپید" سپیدی چشم است، و "شب قوی ست" قو، سیاهی یا مردمک چشم است. در این مناسبت دهی ها بین چشم و رود، بین قو و شب با مردمک چشم، آشنایی زدایی ایجاد شده است و این آشنایی زدایی ما را دچار فرایند تصویری شعر می کند. مهم تر از همه هیچ واژه را نمی توان در این شعر زیاد یا کم کرد؛ این چنین مکانیسم می تواند از خوبی شعر کوتاه باشد.
"باران بدون چتر
درخت را هم وسوسه می کند
برجسته گی های چادرت."
به نظرم این شعر، خیلی فوق العاده است، ساختمان شعر خوب اتفاق افتاده است و منظور نیز چنان با ظرافت ارایه شده است که درک اش تیزهوشی می خواهد؛ با آنکه هیچ نشانه ای از بکارگیری لفظی و فزیکی صور خیال در شعر دیده نمی شود اما منظور شعر را بی تیزهوشی تخیل نمی توانی تصور کنی. شعر برقراری مناسبت ها را طوری باز گذاشته تا خواننده با تخیل، حلقه رابطه مناسبت ها را برقرار کند: حلقه یک "باران بدون چتر" حلقه دو "درخت را هم وسوسه می کند" حلقه سه "برجسته گی های چادرت." برقراری حلقه مناسبت باران و چتر و وسوسه شدن درخت، بی فعال شدن تخیل چندان ممکن نیست؛ تیزهوشی ذوق تخیلی در کار است که با خواندن "برجسته گی های چادرت." فعال شود تا حلقه مناسبت تخیلی بین باران و چتر و وسوسه شدن درخت برقرار شود؛ موقعی که درخت وسوسه می شود، بنشین و خیال بزن که وضعیت وسوسه انگیز ما چطور است!
درخت را هم وسوسه می کند
برجسته گی های چادرت."
به نظرم این شعر، خیلی فوق العاده است، ساختمان شعر خوب اتفاق افتاده است و منظور نیز چنان با ظرافت ارایه شده است که درک اش تیزهوشی می خواهد؛ با آنکه هیچ نشانه ای از بکارگیری لفظی و فزیکی صور خیال در شعر دیده نمی شود اما منظور شعر را بی تیزهوشی تخیل نمی توانی تصور کنی. شعر برقراری مناسبت ها را طوری باز گذاشته تا خواننده با تخیل، حلقه رابطه مناسبت ها را برقرار کند: حلقه یک "باران بدون چتر" حلقه دو "درخت را هم وسوسه می کند" حلقه سه "برجسته گی های چادرت." برقراری حلقه مناسبت باران و چتر و وسوسه شدن درخت، بی فعال شدن تخیل چندان ممکن نیست؛ تیزهوشی ذوق تخیلی در کار است که با خواندن "برجسته گی های چادرت." فعال شود تا حلقه مناسبت تخیلی بین باران و چتر و وسوسه شدن درخت برقرار شود؛ موقعی که درخت وسوسه می شود، بنشین و خیال بزن که وضعیت وسوسه انگیز ما چطور است!
از این نمونه شعرها "با شعرهایم قایم بساز" زیاد
دارد اما شعرهای هم دارد؛ با آنکه شعرها، گیرایی و جذبه دارد؛ می توان در ساخت شعر
دستبرد زد و یا جابجایی را در شعر وارد کرد:
"رازهای زیادی
عشق های زیادی
مدفون شده است در من
کنجکاو نباش
سکس با من
دود سیگاری ست
که باد خواهد برد.»
این شعر، به خواننده، حس می دهد، نوستالژیا و ذوق هنری دارد؛ اتفاق آخر شعر، خیلی خوب جاافتاده است. با اینهم می شود سطرهای آغازی شعر را تغییر داد؛ یا زیبایی شناسی بیانی بخش آغازی شعر را طوری دیگر، بیان و ارایه کرد.
"رازهای زیادی
عشق های زیادی
مدفون شده است در من
کنجکاو نباش
سکس با من
دود سیگاری ست
که باد خواهد برد.»
این شعر، به خواننده، حس می دهد، نوستالژیا و ذوق هنری دارد؛ اتفاق آخر شعر، خیلی خوب جاافتاده است. با اینهم می شود سطرهای آغازی شعر را تغییر داد؛ یا زیبایی شناسی بیانی بخش آغازی شعر را طوری دیگر، بیان و ارایه کرد.
اگر دیدگاه کلی به شعرهای این مجموعه داشته باشیم، پیرنگ و فرم
ذهنی شعرها، تنهایی و فراق است؛ شاعر، به تنهایی و فراق انسان، به ویژه به احساس
انسان معاصر از تنهایی و فراق، با انتخاب گونه های شعر کوتاه، فرم داده است و
تنهایی و فراق را احساس کردنی کرده است؛ تنهایی های که در روزمرگی ها برای ما
اتفاق می افتد و فراق هایی که با گذشتن از کنار درختی و با ترک دوستی و... به ما
دست می دهد.
تا جایی که من چند مجموعه شعر کوتاه را از شاعران کابل، از
هادی ایوبی، وحید بکتاش و یاسین نگاه را خوانده ام؛ بنا به جریان کوتاه سرایی در
ادبیات ما، شعرهای "کلاغ و گندمزار" و شعرهای "با شعرهایم قایقی بساز" نمونه
های خوب می تواند در کوتاه سرایی باشد.
یعقوب یسنا
یعقوب یسنا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر