تا سردچار آفت تنهایی ام عزیز!
سرد است چای سبز شکیبایی ام عزیز!
تو را به سجده... شامل هفتاد و یک غزل، هژده شعر آزاد و هژده
شعر کوتاه، رباعی و دو بیتی است؛ انتشارات امیری امسال کتاب را در کابل چاب کرده
است.
غزل ها با زندگی معاصر درکل و با زندگی زن بطور خاص مناسبت
برقرار کرده است. زبان غزل ها ساده، صمیمی و معاصر است؛ همه می دانیم غزل از نظر
قالب، زیبایی شناسی، رویکرد عاشقانه و واژگان با ادبیات کلاسیک مناسبت دارد که هر
غزل معاصر، حتا در غزل پست مدرن، این مناسبت وجود دارد. غزل های تو را به سجده...
مناسبت خوب با غزل کلاسیک برقرار کرده است و با بهره گیری تحول یافته از زیبایی
شناسی غزل کلاسیک به زیبایی شناسی غزل های کتاب غنا بخشیده است و زیر بار سنگین
غزل کلاسیک و سنتی به تحلیل نرفته است؛ بنابر این، غزل های کتاب با زندگی معاصر از
نظر رویکرد اجتماعی، زبان و عشق مناسبت برقرار کرده است و این مناسبات به غزل ها
موقعیت بینابین داده است که نه کاملن با ادبیات کلاسیک بریده است و نه دغدغه،
نگرانی و مناسبت انسان معاصر را فراموش کرده است. فکر می کنم انتخاب سرایش شعر در
قالب غزل، بایستی چنین رویکردی داشته باشد، برای این که قالب غزل به عنوان یک قالب
سنتی، اساسات خودش را بر شعر تحمیل می کند و بی حفظ اساسات نمی توان شعر گفت و غزل
نامید. غزل با حفظ اساسات اش امروز یکی از گونه ها یا قالب های شعری است که در
کنار گونه های دیگر شعر معاصر به حضورش ادامه داده است و خوب پیش آمده و مخاطب
خودش را نیز دارد.
نگاه این یادداشت به غزل های تو را به سجده... نه نگاه رادیکال
پست مدرن است و نگاه رادیکال سنتی گرا، نگاه میانه رو و بینابین است؛ با همین نگاه
بینابین چند غزل را می خوانم:
کسی که حوصله یا درد را سخن زده است
زنیست مست که بی می، می کهن زده است
چو سیب سرخ بر آن شاخه، پشت پنجره ات
هزار بار نگاهت بر آن دهن زده است
تو آتشی که دلش را خراب می سوزی
چو بوسه ای که نسیمی به یاسمن زده است
به روی آینه ایستاده از خودش پرسید
که فال فاجعه ها را به نام من زده است؟
بیا و ثانیه ها را زعشق رقصان کن
که "روژ" سرخ به لب های خویش زن زده است
تمام خستگی اش را به بوسه ای برچین
زنی که تهمت نام تو را به تن زده است
چه چای سرد، هوا تلخ، شعر، برف، سکوت
کجا شد آن که برایم گپ از چمن زده است
کجا شد آن که ببیند چگونه ویرانم
کجا شد آن که مرا گل به پیرهن زده است
زنیست مست که بی می، می کهن زده است
چو سیب سرخ بر آن شاخه، پشت پنجره ات
هزار بار نگاهت بر آن دهن زده است
تو آتشی که دلش را خراب می سوزی
چو بوسه ای که نسیمی به یاسمن زده است
به روی آینه ایستاده از خودش پرسید
که فال فاجعه ها را به نام من زده است؟
بیا و ثانیه ها را زعشق رقصان کن
که "روژ" سرخ به لب های خویش زن زده است
تمام خستگی اش را به بوسه ای برچین
زنی که تهمت نام تو را به تن زده است
چه چای سرد، هوا تلخ، شعر، برف، سکوت
کجا شد آن که برایم گپ از چمن زده است
کجا شد آن که ببیند چگونه ویرانم
کجا شد آن که مرا گل به پیرهن زده است
این غزل نگاه اش به زندگی نگاهی ست معاصر؛ نگاه یک زن است. می
دانیم که نگاه غزل سنتی نسبت به عشق نگاه مردانه است و غزل از زبان مرد سخن می
گوید، حتا اگر زنان هم در این قالب شعر گفته اند با پیروی از زیبایی شناسی عاشقانه
مردانه غزل پیروی کرده اند و از زبان مرد سخن گفته اند که نمونه چنین رویکرد سنتی
را از غزل در شعر مخفی بدخشی و عایشه درانی داریم؛ در حالی که سرایندگان شعر، زن
است اما سخنگو عشق مردانه استند و احساسات و عواطف شعر شان احساسات و عواطف مردانه
است و معشوق درون شعر شان زن است تا مرد.
این غزل تابع نگاه سنتی مردانه غزل نیست، زبان، بیان و عواطف
شعر، مشخص است که شاعر زن است و رویکردش نسبت به عشق از این نگاه معاصر است:
بیا و ثانیه ها را ز عشق رقصان کن
که "روژ" سرخ به لبهاش زن زده است
تمام خستگی اش را به بوسه ای برچین
زنی که تهمت نام تو را به تن زده است
مناسبت های در این شعر است که خیلی تازه است و از نگاه زیبایی
شناسی ذوق، غافلگیر کننده است:
چو سیب سرخ بر آن شاخه، پشت پنجره ات
هزار بار نگاهت بر آن دهن زده است
هزار بار نگاهت بر آن دهن زده است
البته در این شعر مناسبت های سنتی هم است "چو بوسه ای که
نسیمی به یاسمن...، فال فاجعه ها را به نام من..." این مناسبت ها خوب اتفاق
افتاده و رابطه بینامتنی این غزل را با ادبیات کلاسیک برقرار کرده است.
بیت نخست این غزل با موضع گیری آغاز می شود، که این موضع گیری
هم می تواند یک اعتراض در برابر ادبیات مردانه با رویکرد سنتی باشد و هم بیانگر
زنی است که مستقل از مرد با زندگی و جهان درگیری دارد و زنی نیست که ابژه ای باشد
و زیر نگاه مرد خلق شود بلکه این زن "خود و سوژه" دارد:
کسی که حوصله یا درد را سخن زده است
زنیست مست که بی می، می کهن زده است
زنیست مست که بی می، می کهن زده است
شعرها از نظر اجتماعی، رویکرد اجتماعی دارد؛ حتا موقعی که از
عشق سخن می گوید رویکردش به عشق بیشتر به عنوان یک امر اجتماعی است؛ در حالی که
غزل سنتی، فقط از عشق می گوید آنهم بی هیچ جنبه اجتماعی.
غزل اجتماعی از رویکردهای معاصر غزل است که غزل خواسته است تا
با رویکرد اجتماعی با زندگی معاصر، مناسبت برقرار کند. غزل های تو را به سجده...
با رویدادهای زندگی و جامعه، مناسبت برقرار کرده است و موضع بشری نسبت به رویدادها
گرفته است. در غزل "بهسود" می خوانیم:
...
نیست از عشق و سرافرازی خبر
تا رییس خلق نامردم شده است
تا کجاها خون ما را ریختند
سر بریدن قسمت بیگم شده است
...
قاضی خوش طالع شهرم نگر
سجده کرده، خم به پای خم شده
...
شاعر در غزل "یعنی این!" با یک شعر حافظ، گفت وگو خوب انجام داده است و در این گفت وگو، زنانه گی را به عنوان یک امر مثبت با رویکرد اروتیک ارایه کرده است:
...
نیست از عشق و سرافرازی خبر
تا رییس خلق نامردم شده است
تا کجاها خون ما را ریختند
سر بریدن قسمت بیگم شده است
...
قاضی خوش طالع شهرم نگر
سجده کرده، خم به پای خم شده
...
شاعر در غزل "یعنی این!" با یک شعر حافظ، گفت وگو خوب انجام داده است و در این گفت وگو، زنانه گی را به عنوان یک امر مثبت با رویکرد اروتیک ارایه کرده است:
سوره عشق تو از بر شده ام، یعنی این
شاعر خطه خاور شده ام، یعنی این
با همین پیرهن ساده شدم محشر محض
دل نگه دار که دلبر شده ام، یعنی این
صورتم داغ، دل تنگ تو و خواهش تو
عکس گل گونه خاور شده ام، یعنی این
چشم وا کن که به دلخواه دلت سبز شدم
بهر تو، قامت دیگر شده ام، یعنی این
پای تا سر همگی شعله عشقم ای جان!
از تو صدچند بلندتر شده ام، یعنی این
برف هم هیچ مرا دور نسازد از تو
مرسل سرخ و معطر شده ام، یعنی این
حال من خوب نب,د، لیک پس از بوسه تو
خوب نه، خیلی بهتر شده ام، یعنی این
تو ز من دل نبری؟ هیچ نگویی یعنی چه؟
سر بکش باده به ساغر شده ام، یعنی این
شاعر خطه خاور شده ام، یعنی این
با همین پیرهن ساده شدم محشر محض
دل نگه دار که دلبر شده ام، یعنی این
صورتم داغ، دل تنگ تو و خواهش تو
عکس گل گونه خاور شده ام، یعنی این
چشم وا کن که به دلخواه دلت سبز شدم
بهر تو، قامت دیگر شده ام، یعنی این
پای تا سر همگی شعله عشقم ای جان!
از تو صدچند بلندتر شده ام، یعنی این
برف هم هیچ مرا دور نسازد از تو
مرسل سرخ و معطر شده ام، یعنی این
حال من خوب نب,د، لیک پس از بوسه تو
خوب نه، خیلی بهتر شده ام، یعنی این
تو ز من دل نبری؟ هیچ نگویی یعنی چه؟
سر بکش باده به ساغر شده ام، یعنی این
تو را به سجده... تک بیت های قشنگ و مناسبتی نیز در درون غزل
ها دارد که هم در غزل ها و هم به تنهایی و بیرون از غزل ها خوانده می شود و
معنادار است:
ببین که یاد تو را تار تار بافته ام
برای شال زمستانی ام پودی!
*
چقدر ناله در اندام شیشه جاری است
نشاط قرض بده، آه، زود کاری کن!
*
مرا بگیر به دست خودت شهید کن
چو نقشبندی سرداده پر ز اسرارم
*
بیا و آینه شو، پیش روی من بنشین
به رنگ گندم خود از تبار گلنارم
*
تا کجاها خون ما را ریختند
سر بریدن قسمت بیگم شده
برای شال زمستانی ام پودی!
*
چقدر ناله در اندام شیشه جاری است
نشاط قرض بده، آه، زود کاری کن!
*
مرا بگیر به دست خودت شهید کن
چو نقشبندی سرداده پر ز اسرارم
*
بیا و آینه شو، پیش روی من بنشین
به رنگ گندم خود از تبار گلنارم
*
تا کجاها خون ما را ریختند
سر بریدن قسمت بیگم شده
این یادداشت نگاهی گذرا به بخش غزل ها به ویژه به چند غزل کتاب
بود، درحالی که کتاب رباعی، شعر کوتاه و دوبیتی های خوب نیز دارد که دوبیتی هایش با
ذوق و زبان روزه مردم ارایه شده است:
گفتی که مرا دوست نداری، خیر است
سرگرم هزار گونه کاری، خیر است
گفتی که دلت پیش کسی در بند است
یک عمر اگر تو انتظاری، خیر است
یعقوب یسنا
سرگرم هزار گونه کاری، خیر است
گفتی که دلت پیش کسی در بند است
یک عمر اگر تو انتظاری، خیر است
یعقوب یسنا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر