۱۴۰۰ بهمن ۲۶, سه‌شنبه

ستم ملی چیست و چی می‌خواهد؟

روی‌کرد سیاسی تک‌قومی در حکومت‌داری افغان‌ستان تغییری نکرده است. پنجاه سال پیش که قدرت از یک خانواده‌ی قوم پشتون به جمهوریت تغییر نام داد، این جمهوریت نیز قومی و فردی بود، فقط نام سلطنت به جمهوریت تبدیل شده بود.

جمهوریت داوود خان جمهوریت یک‌نفره بود، زیرا داوود خان بیش‌تر از ظاهر شاه قدرت داشت، یعنی کل قدرت نظام را به خود اختصاص داده بود.

حزب دموکراتیک خلق، داوود خان را کنار زد. ادعای دموکراتیک خلق این بود که قدرت و حکومت را از خانواده‌ی آل یحیا می‌گیرد و به ملت انتقال می‌دهد. متاسفانه دموکراتیک خلق نیز با تفاوت نام تکرار حکومت‌داری قومی بود.

در باره‌ی جریان دموکراتیک خلق به نقل از طاهر بدخشی گفته می‌شود: اعضای پشتون دموکراتیک خلق می‌گفته است، زمان آن فرا رسیده که قدرت‌های خانوادگی به حکومت‌های فراگیر جا خالی می‌کند؛ بنابراین چگونه بتوانیم قدرت را از یک خانواده‌ی پشتون به چند فرد پشتون (یک حلقه‌ی قومی) انتقال دهیم. این‌جا است‌که طاهر بدخشی به صداقت جریان دموکراتیک خلق شک می‌کند و مسیر خود را از این جریان جدا می‌کند.

حلقه‌ی قومی حزب دموکراتیک خلق در پی حذف اعضای غیر پشتون خود می‌برآید. طاهر بدخشی قربانی این عصبیت قومی می‌شود.

بدخشی با درکی‌که از وضعیت دارد، می‌گوید: «بی پشتون نمی‌توان سیاست کرد، اما با پشتون نمی‌توان سیاست کرد.» ظاهر این گزاره تناقض دارد، اما منظور این است: بی پشتون نمی‌توان سیاست کرد، یعنی این‌که نمی‌توان بدون قوم پشتون حکومت کرد و دولت ساخت. این حکم می‌تواند این‌گونه نیز تعمیم پیدا کند که بدون هیچ قومی نمی‌توان حکومت کرد و دولت ساخت. معنای «اما با پشتون نمی‌توان سیاست کرد» این است‌که پشتون اقوام دیگر را در سیاست، حکومت‌داری و ساختن دولت قبول ندارد. بنابراین امکان ندارد با پشتون یک‌جا و باهم سیاست کرد.

اصول ابتدایی سیاست مشترک، مسالمت، یک‌دیگرپذیری و هم‌زیستی مداراجویانه است. بدخشی دریافته بود، سیاست‌مداران پشتون با سیاست‌مداران اقوام دیگر مدارای سیاسی ندارند و نمی‌خواهند با سیاست‌مداران اقوام دیگر سیاست کنند، دولت بسازند و حکومت‌داری کنند. این دیدگاه، وضعیت سیاسی آینده‌ی افغان‌ستان را پیچیده، دشوار و خطرناک کرد. چند نسل مردم کشور قربانی این دیدگاه حذف‌گرا شد.

بدخشی پنجاه سال پیش برای حل معضل ملی، چگونگی حکومت‌داری و دولت‌داری طرح ملی‌ای را ارایه کرد که هنوز آن طرح می‌تواند نسخه‌ای برای حل معضل ملی باشد. برای این‌که از سیاست یک‌سان‌سازی و حذف تفاوت فرهنگی جلوگیری شود، او حکومت‌داری فدرال را در نظر داشت. زیرا اگر حکومت‌داری فدرال روی‌کار نمی‌آمد ستم ملی اتفاق می‌افتاد.

متاسفانه ستم ملی اتفاق افتاد. ام‌روز چند خانواده از قوم پشتون با تک‌روی قومی در قدرت همه‌ی منابع ملی را به خارج منتقل کرده است، اما خلق پشتون گرسنه است. این چند خانواده‌ی قوم پشتون برای این‌که حکومت خود را ملی نشان دهد، گاهی چند تاجیک، هزاره و اوزبیک را استخدام می‌کند و سهمی از آدرس مردم تاجیک، هزاره و اوزبیک را به آن‌ها می‌دهد، آن‌ها این سهم را به خارج انتقال می‌دهند. بنابراین مردم تاجیک، هزاره و اوزبیک دور از آسایش می‌ماند. این ستم ملی است‌که صورت گرفته و صورت می‌گیرد.

حکومت‌ها با تفاوت نام در این پنجاه سال تکرار شده‌اند. حزب دموکراتیک خلق، جمهوری سه‌نفره‌ی غنی و امارت اسلامی ط‌البان همه حکومت‌های قومی استند که وسعت ستم قومی و ستم ملی را بیش‌تر کرده‌اند.

امارت اسلامی ط‌البان با روپوش اسلامی تندروترین حکومت تک‌قومی در افغان‌ستان است‌که این سخن طاهر بدخشی «با پشتون نمی‌توان سیاست کرد» را کاملا تحقق بخشیده است. زیرا افراد اقوام تاجیک، هزاره و اوزبیک را از ماموریت اخراج و حتا اعضای طالب غیر پشتون خود را حذف می‌کند.

اگر بخواهیم معضل ملی و ستم ملی پایان یابد، بایستی مطالبات اجتماعی، فرهنگی، مدنی و سیاسی طاهر بدخشی را در حکومت‌داری و دولت‌داری در نظر بگیریم. زیرا در این پنجاه سال در حکومت‌داری قومی و ستم ملی هیچ گشایشی رخ نداده و حتا ستم ملی گسترده‌تر شده است.

خوش‌بختانه نسل جوان در این بیست سال نسبتا به آرای طاهر بدخشی پرداخته است‌که آرای او بر مطالبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نسل جوان افغان‌ستان تاثیر گذاشته، جریان‌های دادخواهانه‌ی اجتماعی در بیست سال بنابه چشم‌انداز ادبیات سیاسی سازا یا ستم ملی شکل گرفته و چارچوب مطالبات سیاسی و اجتماعی را برای چگونگی شکل‌گیری حکومت و دولت‌داری مشخص کرده است.

۱ نظر:

  1. نظریهٔ قوم و ملت بسیار کوچک و ناچیز است که مطرح می‌کنید. کمی اگر به مسأله عميق شوید، پی خواهید برد.

    پاسخحذف