۱۳۹۸ آذر ۲۶, سه‌شنبه

بحثی در رواج شعر پساساختگرا در افغانستان (پرونده‌ای در باره‌ی شعر پساختگرا در افغانستان)

معمولا در بحث‌های شعر و ادبیات پساساختار و پست‌مدرن نخست به ادبیات غرب ارجاع باید داد، بعد به ادبیات ایران و تا برسیم به ادبیات افغانستان. تجارب پساساختار و پست‌مدرن در اندیشه و ادبیات، تجارب غربی است. بنابراین از آشنایی با ادبیات غرب وارد ادبیات فارسی شده است. ورود این مفاهیم (پساساختار و پست‌مدرن) در ادبیات فارسی قابل بحث است. قابل بحث برای این است‌که چقدر ورود این مفاهیم همراه با درک مبنا و نظریه‌های این مفاهیم بوده و تا چه اندازه‌ای در ادبیات فارسی تجربه‌پذیر و بومی شده‌باشند. منظور تجربه‌پذیری و بومی‌شدن به این معنا است‌که ادبیات فارسی یا شعر فارسی توانسته باشد فراتر از تقلیدی محض، تولید ادبی ادبیات و شعر پساساختار و پست‌مدرن کرده‌باشد که دارای ویژگی و شاخصه‌ی بوطیقایی در ادبیات و شعر فارسی باشد.
پیشینه‌ی شعر پساساختار و پست‌مدرن در ادبیات غرب به دهه‌ی پنجاه میلادی می‌رسد. اما پیشینه‌ی شعر پساساختار با رویکرد غربی آن در دهه‌ی هفتاد خورشیدی در شعر ایران رواج یافته است. اگرچه تعدادی از منتقدان آغاز شعر پست‌مدرن فارسی ایران را شعرهای بیژن جلالی و هوشنگ ایرانی در دهه‌ی چهیل خورشیدی می‌دانند اما واقعیت این است‌که بحث شعر پساساختار و پست‌مدرن در شعر فارسی با مبنای نظری آن در دهه‌ی هفتاد توسط تعدادی از منتقدان ادبی که خود نیز شاعر بودند و شاعران رواج یافت. علی بابا چاهی، رضا براهنی و پرهام شرجردی بیشترین نقش را در معرفی و سرایش شعر پساساختار دهه‌ی هفتاد دارند. براهنی با نوشتن کتاب «خطاب به پروانه‌ها...» در واقع رویکرد نظری‌ای را در شعر معاصر فارسی مطرح کرد که این رویکرد نیمایی نبود. این رویکرد موجب شد که جریان‌های شعر پسانمیایی مطرح شوند و سلطه‌ی غالب رویکرد شعر نیمایی در عرصه‌ی شعر فارسی نسبتا تاریخی و کلاسیک شود.
قرار نیست، بحث تاریخی و جنبه‌های نظری شعر پساساختار را بررسی کنم. برای طرح موضوع اشاره‌ای به تاریخ شعر پساساختار در غرب و ایران شد. اگر بخواهم اشاره‌ای به جنبه‌های نظری شعر پساختار و پست‌مدرن کنم؛ طبعا این اشاره به جهان‌بینی فلسفه و نظریه‌های پساساختار و پست‌مدرنیسیم خواهد بود. زیرا شعر و ادبیات پساختار و پست‌مدرن در واقع تبارز رویکرد ادبی و فرهنگی نظریه‌های پساختار و پست‌مدرن در ادبیات است.
برداشت نظری فلسفه‌های پساساختار و پست‌مدرن در باره‌ی زبان از مدرنیسم تفاوت می‌کند. موقعی‌که برداشت از زبان تفاوت می‌کند؛ این برداشت بر چگونگی کارکرد ادبیات نیز تاثیر می‌گذارد و نظریه‌های متفاوت در باره‌ی کارکرد ادبیات و شعر نیز مطرح می‌شود. مهم‌ترین بحث درباره‌ی کارکرد زبان در بیانِ حقیقت است؛ این‌که زبان حقیقت را بیان می‌کند و حقیقت را نشان می‌دهد یا این‌که حقیقت در چگونگی کارکرد زبان تولید می‌شود. اگر حقیقت در چگونگی کارکرد زبان و توسط زبان تولید می‌شود؛ پس شعر و ادبیات در زبان از نظر کارکرد چه جایگاهی می‌تواند داشته‌باشد؟
پیش از نظریه‌های پست‌مدرن، معناداری در شعر و ادبیات مطرح بود. یعنی شعر و ادبیات جنبه‌ی مدلولی؛ آنهم جنبه‌ی مدلولی استعلایی داشت. اما نظریه‌های پساساختار و پست‌مدرن معناداری و جنبه‌ی مدلولی استعلایی شعر و ادبیات را به زبان‌ورزی و دلالی (بازی دال‌ها) تقلیل داد. بنابراین بحث ساختارشکنی در بیان (صور خیال)؛ چندصدایی و کثرت‌گرایی؛ خروج از زبان و بیان مدلولی استعلایی (رمانتیک، حماسی و عرفانی)؛ خروج از نحو زبان و قواعد معمولی بیان؛ خروج از هر گونه معرفت و زیبایی‌شناسی‌ای که متعلق به کلان‌روایت‌های فکری، فرهنگی و ادبی؛ نگاه‌های چند وجهی به چیزها، حقایق و جهان؛ خودکاری کارکرد زبان در بُعد موسیقایی (تاکید وجود ندارد) جنبه‌ی زبان در شعر؛ و... از این رو شعر پست‌مدرن و پساساختار می‌تواند اتفاقی در کارکرد زبان باشد. یعنی با وصف به رسمیت شناختن تعدد بوطیقایی در شعرهای متعلق به پساساختار و پست‌مدرن، شعر پساساختار و پست‌مدرن را شعر زبان می‌توان دانست. اگرچه شعر زبان یکی از بوطیقاهای شعر پساساختار و پست‌مدرن است.
با این اشاره به جنبه‌ی نظری شعرهای پساساختار و پست‌مدرن، پرونده‌ی شعر پساساختار و پست‌مدرن را از نظر تاریخی و نظری در شعر افغانستان باز می‌کنم. پیش از این‌که به بحث شعر پساساختار و پست‌مدرن در شعر افغانستان بپردازم، باید عرض کنم که حتا مطرح‌کردن شعر پساساختار و پست‌مدرن از نظر فلسفه و نظریه‌های پست‌مدرن می‌تواند چالش برانگیز باشد. زیرا نظریه‌های پست‌مدرن علیهِ هرچه هویت‌های کلان‌روایت که وجود دارد، است. اصطلاح شعر نیز کلان‌روایت است. بنابراین عنوان‌کردن شعر پساساختار و پست‌مدرن می‌تواند از نظر برداشت‌های فلسفی پست‌مدرن، متناقض باشد. در پست‌مدرن فقط می‌توان از متن سخن گفت. متن پست‌مدرنیستی می‌تواند هرچه باشد؛ یعنی هم این باشد و هم آن نه فقط این یا آن باشد. اما چه در ادبیات غرب و چه در ادبیات ایران، شعر پست‌مدرن مصطلح شده‌است. اگرچه تاکید به درستی این اصطلاح درست نیست اما می‌توان بنابه اعتبار و رویکردهای نسبی‌گرایانه‌ی معرفت‌های پست‌مدرنیستی از این اصطلاح استفاده کرد.
شعر پساساختار یا پست‌مدرن از نیمه‌ی دهه‌ی هشتاد در شعر افغانستان مطرح شده و ظاهرا رواج یافته است. هنگامی‌که امارات طالبان سقوط کرد، فضای رسانه‌ای و صفحه‌های مجازی در افغانستان باز شد. دانشجویان به فضای مجازی دسترسی پیدا کردند. تعدادی از شاعران جوان و تازه‌کار از طریق وبلاک‌نویسی با شعرهای پسانیمایی دهه‌ی هفتاد ایران آشنا شدند. این آشنایی فقط آشنایی با نمونه‌های شعری دست‌چندم دهه‌ی هفتاد ایران و با یادداشت‌های مطرح در وبلاک‌ها درباره‌ی شعر پساساختار، پست‌مدرن و شعر زبان در ایران بود. بنابراین آشنایی با شعر دهه‌ی هفتاد ایران سطحی بود. واقعیت این بود کسی از نسل ما نوشته‌های علی بابا چاهی، براهنی و دیگران را در باره‌ی پساساختار، پست‌مدرن، شعر پست‌مدرن و شعر زبان نخوانده بود. کتاب مهمی‌که در دهه‌ی هشتاد خوانده بودیم بخش نخست کتاب طلا در مس رضابراهنی بود. فکر نمی‌کنم پیش از دهه‌ی نود از نسل ما کسی کتاب خطاب به پروانه‌ها چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم را خوانده باشد.
شاعران ما سرایش شعر پساساختار، پست‌مدرن یا آوانگارد را بی درک نظری نظریه‌های پست‌مدرن درباره‌ی ادبیات و شعر شروع کردند. این شروع از روی درک و ضرورت نبود، بلکه از روی شیفته‌گی به نوگرایی بود. این‌که من می‌گویم شاعران نسل ما شعر پساساختار و پست‌مدرن را بدون درک و شناخت نظریه‌های پست‌مدرن در باره‌ی شعر و ادبیات بنابه ذوق‌زدگی شروع کردند، دلیل دارم. مقاله یا اثری درباره‌ی نظریه‌های پساساختار و پست‌مدرن درباره‌ی شعر و ادبیات پساساختار و پست‌مدرن از شاعر و منتقدی در افغانستان داریم که نشان بدهد سرایش شعر پساساختار و پست‌مدرن همزمان با معرفی و مطرح‌شدن نظریه‌های پساساختار و پست‌مدرن شروع شده‌است. من که متوجه نشده‌ام؛ اگر دیگران متوجه شده‌اند به من گوشزد کنند.
«دانایی‌های ممکن متن» اثری است‌که در سال 92 برای نخستین‌بار با رویکردهای نظری و معرفتی پساساختار و پست‌مدرن در باره‌ی متن و متن ادبی در افغانستان چاپ شده‌است. کتاب «مواجهه با متن» از استاد یامان حکمت بعد از دانایی‌های ممکن متن چاپ شد که در این کتاب نیز مباحث پساساختار و پست‌مدرن در باره‌ی ادبیات مطرح شده‌است. از آنجایی‌که لازم بود آغاز بحث مکتوب نظریه‌های پساساختار و پست‌مدرن در افغانستان یادآوری شود، من از کتاب دانایی‌های ممکن متن یادآوری کردم. قرار نیست تبلیغ خود را کنم؛ اشاره‌ای تاریخی بود. با این‌که اشاره به کتاب دانایی‌های ممکن متن اشاره‌ای تاریخی بود اما اشاره به این کتاب از این نظر نیز می‌تواند مهم باشد که نشان‌دهنده‌ی نخستین درگیری و فرافکنی مکتوب یک فرد افغانستانی از مفاهیم فلسفی-ادبی پساساختار و پست‌مدرن است.
با این مقدمه پرونده‌‌ای برای بررسی شعرهای پساساختار و پست‌مدرن افغانستان باز می‌کنم. شعرهایی را که من شامل این پرونده می‌کنم؛ شاید شاعران این شعرها بگویند که ما قصد سرایش شعر پساساختار و پست‌مدرن را نداشته‌ایم. مهم ادعای شاعر نیست؛ مهم بوطیقای مطرح در شعرها است. شعرهای شاعرانی که شامل این پرونده می‌شوند، شعرهای آنها از نظر بوطیقا پسانیمایی و پساشاملویی است. تاکید ندارم که این شعرها طبق بوطیقاهای پساساختار و پست‌مدرن سروده شده‌اند. تاکیدم این است‌که این شعرها حداقل تقلید و تمرینی برای سرایش شعرهای پساساختار و پست‌مدرن در افغانستان استند. شعرهای حامد وستا، وحید بکتاش، مجیب مهرداد، یاسین نگاه، باران سجادی، تانیا عاکفی، مصطفا صمدی و مقصود حیدریان است. این شاعران کسانی استند که مجموعه‌شعرهای آنها در کابل چاپ و پخش شده‌است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر