چکیده
نثر مصنوع و متکلف
فارسی، از نظر ظرافتهای زبانی، صنایع ادبی، بینامتنیت و توجه بهلفظ و صورت خیلی
خاص استند. هدف نویسندگان نثر مصنوع و متکلف بیشتر ساختن نثر بوده نه بیان معنای
خاص. بنابراین بهشگردها و مهارتهایی توجه میکردهاند که چگونهگفتن برای آنها
مهم بوده نه چهگفتن. یعنی نثر ساخته میشدهاست؛ پرسش اینجاستکه با چه شگردها و
مهارتهایی نثر را میساختهاند. این مقاله درپی ارایه تعدادی از شگردهایی پسامدرن
استکه نویسندگان نثرهای مصنوع و متکلف از آن شگردها استفاده کردهاند؛ بنابراین
بین ساخت و ارایه نثرهای مصنوع و متکلف فارسی و ادبیات پسامدرنیسم، شگردهای مشترک
وجود دارد. این مشترکات، بهصورت محدود در نثر کتاب نفثهالمصدور که نمونهای از
نثر مصنوع و متکلف ادبیات فارسی است، بررسی شدهاست.
روش گردآوری اطلاعات،
کتابخانهای است. مولفههاییکه در ساخت متنهای پسامدرن بهکار میروند، تهیه شدهاست؛
اینکه کدام مولفههای پسامدرنیسمرا میتوان از نثر نفثه استخراج کرد، آن مولفهها
فهرست شدهاست؛ بعد از نثر نفثه، نمونهگیری شده، نمونهها با مولفهها تطبیق
داده شدهاست؛ آنچهکه قابل تاکید است، ایناستکه در این بررسی، جهانبینی معرفتی
پسامدرنیسم مطرح نیست، بلکه فقط مولفههای مطرح استکه بهعنوان شگردهایی برای
چگونگی ارایه و ساخت متنهای پسامدرن بهکار میروند. روش نوعیت تحقیق بنیادی نظری
است، زیرا درپی ارایه حقایق تازه در نثر مصنوع و متکلف استکه پیش از این، بهچنین
ویژگیها و حقایق نثر مصنوع و متکلف فارسی بهاساس مولفههای پسامدرنیسم، پرداخته
نشدهاست.
بنابه تطبیق نمونههای
نثر نفثه با مولفههای متنهای پسامدرن، نتیجه این بودهاستکه زیدری، نویسنده
نفثه، برای غنیسازی ادبی نثر نفثه از شگردها و مهارتهای استفاده کردهاست، که
این شگردها و مهارتها را نویسندگان پسامدرن برای غنیسازی ادبیات پسامدرن استفاده
کردهاند. این مولفههای پسامدرن: بازیهای زبانی؛ ترکیب و تلفیق ژانرها؛ ترکیب
نثر و نظم؛ بینامتنیت؛ و عدم مرزگذاری بین متن دینی و متن ادبی، در نثر نفثه تطبیق
داده شدهاست.
کلیدواژگان: نفثهالمصدور، نثر مصنوع و متکلف، بازیهای زبانی، بینامتنیت
و پسامدرنیسم.
مقدمه
سخنگفتن از مولفههای
پسامدرنیسم در نثر مصنوع و متکلف شاید غیر معمول بهنظر برسد. زیرا پسامدرنیسم
جریانهای فلسفی، نظری و ادبیای استندکه در سده بیستم رواج یافتهاند. بنابراین
چگونه میشود از پسامدرنیسم یا از حضور مولفهها و شگردهای پسامدرنیسم در نثرهای
سدههای شش، هفت و هشت فارسی سخن گفت و با این مولفهها نثر فارسیرا مورد بررسی
قرار داد. اما واقعیت این استکه نثرهای مصنوع و متکلف فارسی، برخوردار از
شگردهایی استند که در ارایه متنهای پسامدرن بهکار رفتهاند. بنابراین مساله این
استکه چگونه نثر مصنوع و متکلف فارسی در سده شش و هفت چنین تجربههاییرا برای
ساختن متن استفاده کردهاست.
این مساله، بر اساس
نظریه جان بارت پاسخ دارد. جان بارت در دهه 60 مقالهای مینویسد بنام «تهیشدگی
ادبیات». منظور جان بارت این استکه ادبیات ریالیستی بهنوعی همه شگردهایشرا در
نگارش و ارایه داستان بهکار بستهاست؛ بنابراین شگردهای ریالیستی تکراری شده که
دیگر جذبه و نوآوریی در ارایه متنهای ریالیستی دیده نمیشود؛ یعنیکه متنهای
ریالیستی ازنظر شگردهای نوآورانه دچار فرسایش و اشباع شدهاند.
سپس، جان بارت مقالهای
مینویسند بنام «غنیسازی ادبیات». دراین مقاله، شگردهاییرا مطرح میکند که میتواند
موجب نوآوری درنگارش و ارایه متن ادبی شوند. این شگردها چگونگی استفاده از روشهای
پسامدرنرا در ساخت و ارایه متن پیشنهاد و مطرح میکند که موجب غنیسازی ادبیات بهویژه
ازنظر نوآوری در شگردهای تکنیکی میشود.
اگر بهتاریخ نثر
فارسی دقت کنیم؛ نثر فارسی از آغاز تا رویکارآمدن نثر مصنوع و متکلف، دروهای چند
صد سالهرا سپری کردهاست. نثر پارسی دراین دوره، نثر ساده و مرسل بود. نثر ساده و
مرسل بیشتر، ویژگیهای واقعگرایانه و ریالیستی داشت. رابطه دال و مدلول، بیشتر
سرراست و مصداقی بود؛ جملهها کوتاه بودند و ازنظر رابطه معنایی، قابل ارجاع بهجهان
بیرون بودند؛ از صنایع ادبی و روپوش صنعت چندان استفاده نمیشد؛ وَ مهمتر از همه
اینکه توجه نثر ساده و مرسل به «چهگفتن» بود، نه چگونهگفتن و بازی با شیوهها و
تکنیکهای بیان و نگارش. نثر ساده و مرسل درکاربرد چندصد سالهاش، بهنوعی هرچه سخن
تازه و موضوع تازه برای گفتن بود، گفت؛ وَ شگردها و تکنیکهای محدودیکه داشت،
آنها را نیز بهکار بست. بنابراین چه ازنظر چهگفتن و چه ازنظر شگردهای محدود
نگارشی، تکراری وَ دچار فرسایش و اشباع شد.
این دچار اشباعشدن
نثر ساده و مرسل باعث شد تا تعدادی از نویسندگان درپی غنیسازی نثر فارسی شوند؛
آنچهکه میتوانست نثر فارسیرا غنیسازی کند، نوآوری درشگردهای ادبی، زبانی و
چگونگی شیوه روایت و بیان بود. نویسندگان نثر مصنوع و متکلف، نوآوریهاییرا در
شگردهای ادبی و زبانی بهکار بستند. در نثر مصنوع و متکلف فارسی، چندان سخن و
موضوع تازه مطرح نیست، بلکه شگردها و تکنیکهای تازه مطرح استکه موجب تفاوت نثر
مصنوع و متکلف با نثر ساده و مرسل میشود؛ درنتیجه این تفاوت، دورهای جدید در نثر
فارسی آغاز میشود. تفاوت بین متنهای پسامدرن و متنهای مدرن نیز در شگردها و
تکنیکهای جدید استکه در ارایه متنهای پسامدرن مطرح شدهاند.
اهمیت تحقیق: نثر مصنوع و متکلف فارسی، شگردهایی نوآروانهایرا که بهکار
بسته است؛ این شگردها از دید مولفههای پسامدرن، مورد توجه و بررسی واقع نشدهاست؛
بنابراین مغفول واقع شدهاند. درست استکه بهویژگیهای نثر مصنوع و متکلف زیاد
پرداخته شدهاست، اما معمولا بررسی ویژگیهای ادبی و زبانی نثر مصنوع و متکلف بر
اساس بدیع و بیان و روشهای سنتی بودهاست. طبعا بررسیهای سنتی ادبی، تحشیه،
تعلیق و حاشیهنویسیها جایگاه تحقیقی و آموزشی خود را دارد. اما مطالعه و بررسی
ویژگیها و شگردهای نثر مصنوع و متکلف با مولفههای پسامدرن، جایگاه و اهمیت خود
را دارد؛ زیرا میتواند چشماندازی تازهایرا بر متن مصنوع و متکلف فارسی بگشاید
و بهجنبههاییکه در نثر مصنوع و متکلف فارسی توجه و پرداخته نشدهاست، توجه شود
و پرداخته شود تا امکانهای ادبی نثر مصنوع و متکلف بهاساس مولفههای پسامدرنیسم،
گشوده شود.
پیشینه تحقیق: تا جاییکه جست وجوگرهای «نورمگز»، «ایران داک» و سایر
مجلهها را بررسی کردم، چنین رویکردی پژوهشی درباره نثر مصنوع و متکلف بهصورت
عام و بهصورت خاص درباره نثر نفثهالمصدور مطرح نشدهاست؛ بنابراین مطرحکردن
شگردهای پسامدرن در نثر مصنوع و متکلف فارسی تازه است. ازاینکه نوشتن چنین مقالهای
بیپیشینه است، طبعا میتواند کاستیهایی نظری و اجرایی داشتهباشد؛ امید این بحث
از طرف پژوهشگران، بیشتر بررسی و گشوده شود. بحث کنونی، در حد مطرحکردن موضوع استکه
بهصورت مقدماتی بهنثر نفثهالمصدور پرداختهاست.
روش تحقیق: روش گردآوری اطلاعات کتابخانهای است. نوعیت تحقیق بنیادی
نظری است. زیرا با بررسی اطلاعات، درپی مطرحکردن حقایق تازه در ویژگیهای نثر
مصنوع و متکلف است. مبنای نظری مطرح شده، مولفههای قابل بررسی فهرست شدهاست؛ بعد
کوشش شده تا حقایق و واقعیتهای نثر مصنوع و متکلف بر اساس مولفهها و شگردهای
پسامدرنیسم، توصیف و ارایه شود.
مبانی نظری عمومی
پسامدرنیسم
پسامدرن، جنبش چند
منظوره استکه عرصههای متفاوت زندگی، اجتماع، فرهنگ، هنر، ادبیات و کارکرد معنا و
زبانرا دربر میگیرد. آن بخش پستمدرن که بهفرهنگ، هنر، ادبیات و کارکرد زبان
میپردازد، بنام پسامدرنیسم یاد میشود. پسامدرنیسم نسبت بهنگرشها و برداشتهاییکه
خود را جهانی میپندارد، اعتراض دارد (بیرمی، 1389: 35).
بنابراین پست مدرنیسم
از نظر فرهنگی و جهانبینی؛ جهان و معرفت از جهانرا کلیتی بهم پیوسته، منسجم و
فراگیر نمیداند؛ در انتظار هیچگونه رستگاری، راهحلهای نهایی و پاسخهای قطعی
نیست؛ جانبدار کثرتگرایی است؛ بهنگرشهای تعمیمپذیر و عمومی مدرنیسم بیباور
است؛ و مشروعیت دانش، مرجعیت عقل، محوریت انسان در جهان و طبیعت و حاکمیتِ اندیشه
مسلطرا نمیپذیرد (نوذری، 1379: 65). نگرش پسامدرنیسم محدودیتپذیر نیست، از امور
فرهنگی گذشته میتواند بهره بگیرد، در ضمن پدیدهها و امور گذشته و اکنونرا ترکیب
کند (خلج، 1386: 26)؛ پدیده یا ژانر و گونههای متفاوت ایجاد کند.
کلانروایتها در
پسامدرنیسم از اعتبار میافتند و جای کلانروایتها را خردهروایتها میگیرند
(لیوتار، 1381: 54). بهنوعی همیشه بین فرهنگ نخبه و عامه تفکیک وجود داشت، برای
فرهنگ نخبه، اعتبار و ارج گذاشته میشد؛ در پستمدرنیسم تفکیک از فرهنگ نخبه و
عامه زدوده میشود (سلدن، 1384: 234). بهجای مطلقیت معنا و کشف معنا، نقش بازیهای
زبانی برجسته میشود که از نظر معنایی استوار بر عدم تعین، سرگشتگی، تصادف،
چندمعنایی و انتشار معنا است (آفرین، 1389: 11)؛ این موارد موجب میشود که اقتدار
و شالودهی ساختاری و معنایی متن دچار چالش شود.
این چالش اقتدار متن
در آرای دریدا بهشالودهشکنی و واسازی متن میانجامد. ساختن بر آفریدن تقدم مییابد.
نویسنده و هنرمند میخواهد بسازد نهاینکه بیافریند (پارسایی، 1389: 21). زیرا
اعتبار بر ساختن است، حتا نویسنده، شگردهای ساختهشدن داستانرا نشان میدهد. اهمیت
ساختن نیز در بازی استکه شگردهای بازی بیشتر از معنا ارج دارد (ایگلتون، 1377:
80). بنابراین چیزی برای گفتن و بازتاباندن وجود ندارد (همان: 79)، همهچه وانموده
است؛ اصالتی درکار نیست، اصولا سخنگفتن از اصل و وانموده، اعتبار ندارد؛ دیگر ذات
سرمدی و فراتاریخی هنر مورد توجه نیست، بلکه ظواهر، تجلیات زمانمند و حتا موقتی
هنر مورد اهمیت قرار میگیرد (سوانه، 1388: 120). تا بهمناسبتِ گفتمانهای همسو
پرداخته شود، بهمناسبتِ گفتمانهاییکه متکی بر تقابل است، برای شکناندن ساخت
معنایی و ساختاری اثر، توجه میشود.
مهمتر اینکه متنهای
پسامدرن، درپی حذف و کتمان تقابلها در متن نیست، بلکه میخواهد از آن تقابلها
در ارایه متن متفاوت، که واسازانهبودن آن آشکار است، استفاده کند (کالر، 1382:
170). پسامدرنیسم ادغام بین ژانرها، قالبها و موضوعها برقرار میکند؛ هیچ ژانری
از استقلال مطلق برخوردار نیست، همهچه نسبی است؛ رویکرد در ایننسبیبودن استوار
بر ظرفیت و ظرافتهای بازی است (زیما، 1390: 262).
از نظر معناشناسی
کلاسیک و مدرن، لذت در مکاشفه معنای متن بود اما در پسامدرنیسم لذت در بازی استکه
بهنوعی بین هنر، زیبایی، معنا و لذت با بازی رابطه برقرار میشود؛ بهویژه در
ساختن متن استفاده از صنعتهای مجاز، استعاره، تشبیه، تمثیل، سجع، جناس، تلمیح
و... بر اساس بازی صورت میگیرد؛ معنا نتیجه بازی در مناسبات زبانی و ادبی است
(ضمیران، 1393: 213).
بنابراین اگرچه سخنگفتن
از جهانشمولی پسامدرنیسم میتواند قابل بحث باشد، زیرا این اصطلاح در مطالعات
فرهنگی در حوزههای گوناگون علوم و هنر از نظر نظریهپردازان و پژوهشگران این حوزهها
کمابیش کاربرد متفاوت دارد؛ یعنی توافق عمومی همسان میتواند وجود نداشتهباشد
(پاینده، 1394: 37). با وصف این عدم توافق نظر، پسامدرن برخوردار از جهانبینی یا
جهانبینیهایی استکه از جهانبینی مدرنیسم متفاوت است.
پسامدرنیسم در
حقیقت، عصر هویداشدن بحرانهای عمیق فلسفی و معنوی برخاسته از عصر روشنگری و عصر
رهایی از عقلگرایی و علمگرایی افراطی است (مستعلی، 1387: 135)؛ زیرا جهانبینی
مدرن و روشنگری این خوشبینیرا ایجاد کردهبود که عقلگرایی و علمگرایی موجب
پیشرفت میشود و این پیشرفت سبب رستگاری بشر میشود. اما این عقلگرایی و علمگرایی
مفرط، نهتنها موجب رستگاری بشر نشد، بلکه دربسا موارد بر مشکلات بشر افزود و برای
زندگی بشر، مسالهساز شد.
اکنون پرسش این استکه
چگونه میتوان با مولفههای پسامدرنیسم بهمتنهای سدههای ششم و هفتم فارسی
پرداخت؛ در آن موقع اصلا پسامدرنیسم مطرح نبود، زیرا پسامدرنیسم پس از مدرنیسم
یا در تداوم مدرنیسم مطرح شدهاست. اما جدا از بحث وجود جهانبینی پسامدرنیسم در
متنهای سده شش و هفت، بهویژه در نفثهالمصدور؛ میتوان مولفههاییرا دید که در
پسامدرنیسم مطرح است.
چنانکه اشاره شد،
پسامدرنیسم محدودیت مدرنیسمرا ندارد؛ بهنوعی نگرشهای پسامدرنیسم تلفیقی استکه
میتواند از مدرن بهسنت عبور کند، از سنت بهمدرن؛ وَ فراتر از فهمِ زمانمندی و
مکانمندی، پلهای بین زمانهای متفاوت و مکانهای متفاوت بزند؛ ترکیبها، شکلها
و ژانرهاییرا ارایه کند که سنت و تجدد درکنارهم آشتی کردهاند.
مبنای نظری محدود
برای بررسی متن نفثهالمصدور
پسامدرنیسم مبنای
نظری گسترده دارد؛ بنابراین برای بررسی نفثهالمصدر، مبنای نظری، محدود بهآرای
جان بارت و چند مولفه پسامدرنیسم میشود. مولفههاییکه بتوان در نفثهالمصدور
مستند کرد. جان بارت در دهه 60 مقالهای مینویسد بنام «ادبیات تهیشدگی». او در
این مقاله، عدم پویایی شیوههای نگارش و پرداخت داستاننویسیرا در ادبیات بهنقد
کشید. بهاین نظر بود که جریان ریالیستی از نظر شگرد و شیوههای روایت بهاشباع
رسیدهاست؛ بنابراین نوآوریهاییرا که در آغاز مدرنیسم داشت، از دست دادهاست،
دیگر جذابیت ندارد و همهچه در ادبیات مدرن تکراری شدهاست (پاینده، 1392: 215).
بعد از یکدهه، بارت
مقالهای دیگر بنام «ادبیات غنیسازی» نوشت. در این مقاله، شگردها و شیوههاییرا
مطرح کرد که با این شگردها و شیوهها میتوان داستاننویسی و ادبیاترا از اشباعشدگی
و فرسایشیافتهگی با شگرد و شیوههای جدید روایتگری، رهانید (پاینده، 1392: 216).
این شگردها و شیوهها تلفیقی بود از صناعت پیشامدرن و مدرن که از تلفیق باهم تکنیکهای
خلاقانه پستمدرنیسمیرا میساخت.
اگر در بررسی شگردهای
نثر فارسی، نظریه تهیشدگی و غنیسازی جان بارت را مبنا قرار بدهیم؛ دقیقا میتوان
این دو نظریهرا در تحول نثر ساده و مرسل بهنثر فنی و متکلف مطرح کرد. نثر ساده و
مرسل چند قرن رواج داشت؛ با این رواج، بهنوعی همه شگردهایشرا بهکار برده بود،
که دیگر شگرد و روشی برای نوآوری نداشت؛ یعنی از نظر شگردهای بیانی و چگونگی
ارایه، دچار فرسایش و تهیگی شده، بهاشباع رسیدهبود. مضمونهاییکه بیان میشد،
بهنوعی همه بیان شدهبود. شیوهها و شگردهاییکه برای ارایه نثر مرسل بهکار
گرفتهمیشد، همه بهکار گرفته شدهبود؛ پس نویسندگان چه کار باید میکردند که نثر
را از این تهیشدگی میرهانیدند. کاریکه نویسندگان در آغاز سده ششم برای نثر فارسی انجام دادند، دقیقا مانند
پیشنهادی بود که جان بارت در پایان دهه 60 برای غنیسازی در ادبیات غرب مطرح کرد.
نویسندگان ادبیات
فارسی در آغاز سده ششم برای غنیسازی و نوآوری در نثر فارسی، دنبال مطرح کردن
مضمون و محتواهای جدید نرفتند، بلکه نثر را از نظر چگونگی شگرد، شیوه و روشهای
بیانی و زبانی غنی ساختند و دست بهنوآوری در ارایه و پرداخت نثر زدند که شامل
صناعتسازی و استفاده از گنجایشهای بازی در زبان بود: «مراد از نثر مصنوع و فنی
نثری استکه بنای آن بر آرایش سخن و تناسب الفاظ و معانی نهاده شدهاست، همچون
آوردن سجع و موازنه و ترصیع و تضمین مزدوج و ایهام و تضاد و مراعات نظیر و ارسالالمثل
و حسن تعلیل و مبالغه و اغراق و غلو، و نیز اطناب در وصف بهطریق استعمال مترادفات
لفظی و ایراد جمل متوازن و متقارن و تضمین آیه و حدیث و خبر و شعر و مثل و استشهاد
بدانها، و استفاده از مصطلحات علوم در بیان تعبیرات و اصرار در آوردن تشبیهات و
استعارات بدیع و ابداع کنایات جدید و دیگر بدایع لفظی و معنوی کلام» (یزدگردی،
1396: دو).
اگر شگردهای نثر
مصنوع و متکلفرا با شگردهای ادبیات پسامدرنیسم بهصورت مقایسی درنظر بگیریم (جدا
از جهانبینی پسامدرنیسم)، بهشگردهای مشترک از جمله بازیهای زبانی بر اساس
توصیف، اطناب، جناسسازی و سجعسازی؛ ترکیب و تلفیق شعر و نثر و ژانرها؛
بینامتنیت؛ جابجایی کلانروایت و خردهروایتها؛ مرز نگذاشتن بین متنهای مقدس و
متنهای عادی؛ وَ قصد بر ساختن، نثر است.
در هر متن همهی
مولفههای ادبی پسامدرنیسم مطرح نیست، در هر متن حضور مولفههای پسامدرنیسم
متفاوت است؛ از جانب دیگر مولفههای ادبیات پسامدرنیسم میتواند بسیار باشد، حتا
ممکن در نظریه نظریهپردازی با نظریه نظریهپرداز دیگر پسامدرنیسم، این مولفهها
تفاوت کند. بنابراین در این بررسی بیشتر توجه بهمولفههایی شده که از مولفههای
عام و نسبتا مورد توافقنظر در ادبیات پسامدرنیسم استند؛ وَ مهمتر اینکه این
مولفهها در نثر نفثهالمصدور وجود دارد، میتوان این مولفهها را از نثر نفثه،
استخراج کرد. مولفههاییکه برای بررسی نثر نفثه درنظر گرفته شده، این موارد:
ترکیب و تلفیق ژانرها؛ تلفیق نظم و نثر؛ بازیهای زبانی؛ بینامتیت؛ وَ مرز نگذاری
بین متن مقدس و دینی با متن عادی و حتا استفاده بازیگوشانه از متن دینی، استند.
بررسی نفثه با رویکرد
پستمدرنیسم
چنانکه اشاره شد، در
بررسی نثر نفثهالمصدور با رویکرد پسامدرنیسم، مولفههای تکنیکی مطرح است نه جهانبینیهای
پسامدرنیسم؛ زیرا مطرحکردن جهانبینیهای پستمدرنیسم در متنهای کلاسیک و سنتی
فارسی شاید چندان قابل استخراج نباشد؛ اگر قابل طرح باشد، نیاز بهملاحظه، لازم
دارد. آنچهکه میتواند در نثرهای مصنوع و متکلف متنهای فارسی قابل طرح و استخراج
باشد، شگردها و شیوههایی استندکه این شگردها را نویسندگان پسامدرن نیز در ساختن
و ارایه متن ادبی بهکار بردهاند.
1- بازیهای زبانی: زبان و کارکرد زبان در چگونگی ارایه متن پسامدرن نقش اصلیرا
دارد (شایگانفر، 1384: 222). اینکه هدف نویسنده از نوشتن تا بیان معنا باشد،
بیشتر استفاده از مهارتهای زبانی بر اساس بازیهای زبانی است. این بازیها
شگردهای گسترده و متنوع از سجعسازی، جناسسازی، توصیفهای شگرف، اطنابسازی و...
میباشد. در نثر نفثه از بازیهای زبانی بهصورت گسترده و متنوع استفاده شدهاستکه
اهمیت اثر در همین ظرافتهای لفظی، بازیهای زبانی و مهارت نویسنده در شگردسازیهای
زبانی است:
تیزتاز قلم که هنگام
مهاجرت، خفیر ضمایر و ترجمان سرایر است، بدست گرفته، و قصد آن کرده، که شطری از
آتش حرقت، که ضمیر بر آن انطوا یافتهاست، در سطری چند درج کنم؛ و از این صدرنشین
دلگیری، یعنی اندوه، حکایت شکایتآمیز فروخوانم؛ بازگفتهام که: «از قلم که چون بر
سیاه نشیند سپید عمل کند و بر سپید سیاه، جز نفاق چه کار آید؟! دوزبانست، سفارت
ارباب وفاق را نشاید. هرچند بسر قیام مینماید، سیاهکار است. اگرچه اندروندار
است، نتوان گفت که رازدار است. اجوفیست که تا مشتق نشود، کلام او صحیح نباشد. طالبعلمیست
سودا برسرزده، تا تن دونیم نکند، ذوفنون نشود «لم تمونوا بالغیه الابشق الانفس» در
فصاحت حریریست و اصلش قصب، پیسه کلاغیست که حدیث فاوا بَرَد. غرابالبینی است که
وقت مهاجرت کاغد. دستنشینی است که از صدور حکایت کند. سخن چینی است که ناشنوده
روایت کند. سر تراشیده است و سر سیاه میکند. سر بریده است و سخن میگوید. آبِ
رویش در سیاهروییست. زبان بریدنش شرط گویاییست. آبدهانیست که سخن نگاه نمیدارد.
سیاهکامیست که آنچه گفت بباشد» (زیدری، 1396: 4).
این توصیف که درباره
قلم استکه از شگردهای متنوع استفاده شدهاست: توصیفیکه از قلم ارایه شده، اطناب
دارد. این اطناب خیلی ظریفانه با بازیهای زبانی ادامه یافتهاست؛ از تضاد استفاده
شدهاست: «چون بر سیاه نشیند سپید عمل کند»؛ توصیفها متناقضنما است: «اگرچه
اندروندار است، نتوان گفت که رازدار است»؛ ایهام بهکار رفتهاست: «در فصاحت حریریست»؛
از اسم صوت، واژه میسازد: «غرابالبینی است که وقتی مهاجرت کاغد» کاغد، صدای
کلاغ و صدای حرکت نُک قلم را بهیاد میآورد؛ از آیت، استفاده ادبی و بینامتنی
صورت گرفتهاست؛ و... درکل، نویسنده از بازیهای زبانی استفاده کرده، مهارتهای
نویسندگی خود را بهرخ خواننده کشاندهاست که چگونه توصیف را ساختهاست. اهمیت این
نثر در معنای آن نه بلکه در چگونگی ارایه و در شگردسازیها و تکنیکهای استکه
توصیف بر اساس آن صورت گرفتهاست.
2- ترکیب و تلفیق
ژانرها: متنهای پسامدرن، ضمن بهکارگیری
شگردهای گوناگون از ترکیب، تلفیق و جابجایی ژانرها و روایتها نیز استفاده میکند
(لاج، 1389: 168). متن نفثهالمصدور نیز ترکیب، تلفیق و جابجایی ژانر و روایت
تاریخی، روایت شخصی و خاطرهنویسی و سایر استفادههای ادبی استکه بهنوعی به بیمرزی
ژانرها (تسلیمی، 1388: 211). نویسنده کتابرا با ژانر و روایت تاریخی آغاز میکند
که اشاره بهفتنه مغول و شکست خوارزمشاهیان دارد:
در این مدت که طلاطم
امواجِ فتنه کارِ جهان برهم شورانیده است، و سیلاب جَفای ایام سرهای سروران را
جُفای خود گردانیده، طوفان بلا چنان بالا گرفته که کشتی حیات را گذر بر جداول ممات
متعین گشته،... (زیدری، 1396: 1).
موضوع کتاب تاریخ است
اما سبک و شیوه نگارش کتاب ادبی و داستانی است؛ یعنی ژانر تاریخی تقلیل داده میشود
بهتوصیفهای ادبی و روایتپردازیهای داستانی که در سراسر نثر کتاب، معلوم و
آشکار است. در ضمنِ مشخص نبودن ژانر تاریخی و توصیف و بیان ادبی که بیشتر تاریخی و
توصیف ادبی باهم تلفیق شدهاست؛ معمولا روایت تاریخی و روایت شخصی (خاطرهنویسی)
باهم در متن، جابجا میشوند.
موضوع کتاب، حوادث
تاریخی استکه بهفتنه مغول و سرنوشت سلطان علاالدین خوارزم میپردازد. اما روایت
تاریخی با روایت زندگی خود نویسنده، جابجا میشود؛ گاهی نویسنده از سرنوشت خود،
گاهی از جهانگشاییهای مغول و گاهی از جنگ و فرار سلطان علاالدین میگوید. کتاب
از آشوب تاریخ و زندگی آغاز میشود تا اینکه بهروایت شخصی میانجامد:
خواستهام از شکایت
بخت افتان و خیزان، که هرگز کام مراد شیرین نکرد، تا هزار شربت ناخوش مذاق درپی
ندارد، و سهمی از اقسام آرزو نصیب دل نگردانید، که هزار تیر مصایب بهجگر نرسانید،
فصلی چند بنویسم،... (زیدری، 1396: 4).
همینگونه روایت
تاریخی، خاطرهنویسی و داستانی باهم تلفیق و جابجا میشوند. داستان از پایان آغاز
میشود؛ بهنوعی با شگرد «فلاشبک» وارد حوادث تاریخی میشود و حوادثرا داستانی
بیان میکند:
از مدت مفارقت تا
امروز، چهار سال و چیزیست، که دیده بر راه مانده است، و از صادر و وارد... با
چندین مسافت و چندین آفت جز باد کدامین پایور سفر کند؟! و کدامین دلاور خطر
نماید؟! ترسانترسان، پرسانپرسانِ احوال او بودهام، مقنعی که دل خرسند گرداند،
نشنودهام،... (زیدری، 1396: 11).
3- تلفیق نظم و نثر: چنانکه ژانرها و روایتها در نوشتار پسامدرن جابجا و
تلفیق میشوند، قالبها، شکلها و نظم و نثر نیز تلفیق میشوند؛ یعنی جدیتیکه در
مدرنیسم بین نظم و نثر و شکلها و قالبهای شعری وجود داشت، در نوشتار پسامدرن
این جدیت درنظر گرفته نمیشود، بلکه از تلفیق نظم و نثر و قالبها برای ارایه گونههای
تازه استفاده میشود.
در نثر مصنوع و
متکلف، بهویژه در نفثه نیز نثر و نظم دو زبان (فارسی و عربی) باهم تلفیق شده و از
این تلفیق استفاده ادبی برای چگونگی ارایه نثر مصنوع شدهاست. استفاده از نظم از
یک مصرع تا چندین بیت است:
مصاید اکراد و مکامن
حرامیان را- که (ع) دیو کانجا رسید سر بنهد- بهتنهایی، با پنجشش سر وپا برهنه
قطع کرد،... (زیدری، 1396: 65). چندین جای عفاریت صعالیک و علوج اکراد، احاطه
الخاتم بالاصبعِ، گرد درگرفتند، و زمانی دراز (ع) وقوف شحیح ضاع فیالترب خاتمه،
بر سر ما ایستاد،... (زیدری، 1396: 66). دریا در این ماتم اگر کف بر سر آرد، روا
است. آفتاب را مهر چون شاید خواند، که بعد از او برافروخت؟! شفق را شفیق نشاید
گفت، که دلش نسوخت.
جهان تاند چنین خرمن
بسی سوخت/ مشعبد را نباید بازی آموخت
کدامین سرو را داد او
بلندی/ که بازش خم نداد از دردمندی؟!
از آن سرد آمد این
کاخ دلاویز/ که تا جا گرم کردی، گویدت: «خیز»
از ارتفاع خرمن سپهر
برخورداری مجوی، که ناپایدار است. از عین مزیف مهر کیسه برمدوز، که جوزایی کم عیار
است (زیدری، 1396: 49).
نثر نفثه از آغاز تا
پایان تلفیقی از نظم و نثر دو زبان فارسی و عربی است. نظم و نثر برای منظورهای
متفاوت تلفیق شدهاست که شامل منظورهای سبکی، ادبی و معنوی است. بنابراین نثر نفثهرا
میتوان تکههای از نثر و نظم دانستکه با مهارت و ظرافت کنارهم گذاشته، جابجا و
تلفیق شده، تا اینکه متن نفثهالمصدور ساخته شدهاست. این تلفیق نظم و نثر چنان
صورت گرفته که مشخص نیست این نظمها و گاهی تکههای از نثر از کیها استند؛ کدام
از سروده و گفتههای زیدری (نویسنده-شاعر) است و کدام از زیدری نیست. برخورد
نویسندههای پسامدرن نیز در تلفیق متون همینگونه است؛ زیرا پسامدرنها متنهای
پسامدرنرا تکههایی کنارهم قرارگرفتهای متون متفاوت میدانند.
4- بینامتنیت: در آرای پسامدرنیسم متنها نتیجه بینامتنیت است. بینامتنیت
حضور همزمان دو متن و حضور بالفعل یک متن در متنی دیگر است (عزت، 1396: 291). بهصورت
خودآگاه و ناخودآگاه بینامتنیت در متنها رخ میدهد اما در متن پسامدرن، بینامتنیت
بیشتر خودآگاه صورت میگیرد. نویسنده پسامدرن، معمولا آگاهانه از بینامتنیت
استفاده میکند، زیرا در آرای پسامدرن متنها نتیجه مستقیم و غیر مستقیم متنهای
قبل از خود است؛ یعنی هیچ متنی مستقل نیست، بلکه تدوینشده از تکههای متنهای
دیگر است.
در ادبیات فارسی،
بیشترین بینامتنیترا نثر مصنوع و متکلف دارد؛ حتا میتوان ادعا کرد که نویسندگان
نثرهای مصنوع و متکلف، آگاهانه برای ساخت و پرداختِ متنهاییکه مینوشتند از متنهای
دیگر استفاده میکردند و چگونگی جابجایی و تلفیق این استفاده را در متن، مهارت میپنداشتند.
اگر بهنثرهای مصنوع و متکلف فارسی توجه کنیم، واقعیت این استکه استفاده از آرای
دیگران و از متنهای دیگر، شگرد و مهارتی استکه نویسندگان نثرهای مصنوع بخوبی و
هنرمندانه توانسته چنین استفادهایرا انجام بدهند.
نثرهای مصنوع و متکلف
فارسی آنقدر از نظر بینامتنیت چندلایه استکه بهسادگی نمیتوان مناسبات بینامتنی
این نثرها را دریافت؛ زیرا استفاده از بینامتنیت در نثرهای مصنوع و متکلف از یکطرف
خیلی گسترده و متنوع است و از طرف دیگر خیلی با مهارت و ظریفانه، تلفیق شدهاستکه
تشخیص مناسبات بینامتنی، چندان ساده نیست. واقعیت ایناستکه درباره نثرهای مصنوع
و متکلف ادبیات فارسی این آرای پسامدرنیسم که متنهای پسامدرن، تکههای بهمچسپیدهای
متنهای دیگر است، صدق میکند.
بینامتنیت در نفثه،
بسیار گسترده، متنوع، با مهارت و ظریفانه استفاده شدهاست. بینامتنیت از متنهای
دینی، ادبیات فارسی، اساطیر ایرانی، ادبیات عرب و فرهنگ عامیانه دارد:
گفتی سکندر در میان
ظلمات گرفتار، و آب حیات تیره؛ مردمک چشم اسلام در محجر ظلام، و دیده نجات خیره؛
خرمهره گِردِ دُرّ یتیم سلطنت حمایل گشته؛ گوش ماهی پیرامن گوهر شبافروز شاهی
قلاده شده؛ ضباب حجاب آفتاب گشته؛ و او نهفته؛ کلاب حوالی غاب احاطت گرفته، و شیر
خفته؛ اصحاب مشامه در عرصات حضرت حشر گشته، و میمنه بیخبر، احزاب شیطان پیرامن
جناب سلطان فروگرفته، و مسیره غافل،
فسما هم و بسطهم
حریر/ و صبحهم و بسطهم تراب
و من فی کفه منهم
قناه/ کمن فی کفه منهم خضاب
(ع) نه دست ستیز
مانده، نه پای گریز. دست از پای بازداشتند، و فراهم آورده عمر، از خاصه و خرجی، و
خون دل مسلمان و گرجی «کماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف» رها کرد، عقود منظوم و
نقود مختوم علیالعموم «فجعلناها حصیدا کان لم تغن بالامس» بگذاشت. پریچهرگان ماه
پیکر و بتان خرگاننشین را به دیوان سیاه روی و عفاریت زشتمنظر رها کرد. (ع) گو جان
و جهان مباش، جان گیر و جهان (زیدری، 1396: 43).
در این نمونه، آب
حیات، ظلمات و اسکندر بینامتنیت اساطیری سامی و یونانی؛ خرمهره... بینامتیت تجربههای
عامیانه؛ دو بیت عربی بینامتنیتِ ادبیات عرب؛ دو آیه، بینامتنیت دینی؛ مصرع نه دست
ستیز مانده... و مصرع گو جان و جهان مباش... بینامتنیتِ ادبیات فارسی؛ و پری و دیو
بینامتنیت اساطیر ایرانی-زرتشتی استند. نمونهایکه ارایه شد، از نظر داشتنِ
بینامتنیت، نمونهای متوسط است. متن نفثه از نظر مناسبات بینامتنیت، محدودیت پذیر
نیست؛ از دین تا ادبیات، تا نجوم، تا تجربههای عام بشری و فرهنگ عامیانه،
بینامتنیت دارد.
5- مرزنگذاری بین متن
دینی و نثر معمولی: متنهای پسامدرن، هیچگونه مرزی
بین متن علمی، تاریخی، فلسفی، ادبی، دینی و... قایل نیستند؛ بهنوعی از همه برای
نوآوریهای شکلی استفاده میکند (مک کافری و دیگران، 1384: 222). در نثرهای مصنوع
و متکلف، بهویژه در نثر نفثه، این مرزنگذاری بین متنها، حتا بین متن دینی و ادبی
دیده میشود.
زیدری در نفثه از آیهها
استفاده ادبی میکند که از نظر شرعیت میتواند قابل ملاحظه باشد؛ زیرا شرعیت تفکیک
بین متن دینی (آیه) و متنهای دیگر میگذارد؛ در ضمن، برای چگونگی استفاده از متن
دینی شرایط و محدودیت، درنظر میگیرد. اما در نفثه، چگونگی شرایطِ استفاده از متن
دینی چندان درنظر گرفته نشدهاست؛ فراتر از شرایط و محدودیت، از متن دینی استفاده
گسترده، صورت گرفتهاستکه بیانگر عدم مرزگذاری بین متن دینی و متنهای تاریخی،
ادبی و خاطره، است:
خیر و شری که از
تغاییر زمان دیدهای، و گرم و سردی که از کاس دوران چشیدهای، از هر باب، و «ان فی
ذالک لذکری لاولی الالباب» بنویس، تا بدانند که آسیای دوران جان سنگین را چند بجان
گردانیده است، و نکبای نکبت تن مسکین را چند بار کشته، و هنوز زنده است (زیدری،
1396: 9).
امروز به ایمان و
مواثیق صفای کلی ظاهر کردی، و فردا که تجربت رفتی «لعمرک انهم لفی سکرتهم یعمهون»
در کمین فرصت خزیده، کمان قصد تا گوش کشیده، و از حبایل مکر و کیدت هزارگونه دام
جهت کسر حال من نصب کرده «و من الناس من یعجبک قوله فی الحیوه الدنیا و یشهدالله
علی ما فی قلبه و هو الدالخصام» (زیدری، 1396: 13).
نیم شب، فی امان من
لباس الظلام، بر آن حدود گذشتم، و پخته خواری چند که هم از این نمد کلاه کرده
بودند، و هم بر این راه چاه کنده، از این دقیقه غافل گشتند، و خویش را بخامی طمع
در دام وزیر افگندند، تا بعد از خیبت و یاس وزیر از باس این پادشاه، چون به قلعه
گیران تمکن یافت. سلطان «الیس لی ملک مصر و هذه الانهار تجری من تحتی» در دل بیعقل
او خانه گرفته، و سودای «ابن لی صرحا لعلی ابلغ الاسباب» در سر بیمغز او خایه و
بچه نهاد، تا عاقبت کار (ع) سر در سر آن کرد، که در سر داشت (زیدری، 1396: 22).
چنین استفاده از آیتهای
قران، چگونگی محدودیت استفاده از متن دینیرا دست کم و نادیده میگیرد؛ بنابراین
اینگونه استفاده از متنهای دینی میتواند چنین توجیه شود که نویسنده از متن دینی
استفاده ادبی و معمولی کردهاست؛ با چنین استفاده، مرزی بین متن دینی با دیگر متنها
نگذاشتهاست.
نتیجه
یافته: پسامدرنیسم دارای مولفهها و شگردهای زیاد است. همه این
مولفهها و شگردها حتا در داستانها و متنهای پسامدرن نیز بهکار نمیروند؛
معمولا تعدادی از این مولفهها و شگردها در متن و داستان پسامدرن، کاربرد پیدا میکنند
که از یک متن تا متن دیگر، تعدد و انواع شگردها تفاوت میکند. در نثرهای مصنوع و
متکلف نیز، تعدد و انواع مولفهها و شگردهای پسامدرنیسم، فرق میکند؛ ممکن در یک
نثر تعدد و انواع بیشتر و در نثر دیگر کمتر بهکار رفتهباشد.
در این مقاله که فقط
نثر نفثه، مورد توجه قرار گرفتهاست، طبعا نمیتوان از چگونگی و اندازه کاربرد
شگردهای پسامدرنیسم در نثرهای مصنوع و متکلف فارسی سخن گفت. اگر مبنا را بر نثر
نفثه، قرار بدهیم، میتوانیم بگوییم، نثرهای مصنوع و متکلف فارسی برخوردار از
ویژگیها و شگردهای قابل ملاحظه پسامدرن استند که میتوانند با رویکرد پسامدرنیسم
مورد بررسی و پژوهش قرار بگیرند. نثر نفثه، ویژگیها و شگردهایی نسبتا چشمگیر
پسامدرن داردکه از جمله این مولفهها: بازیهای زبانی؛ ترکیب و تلفیق ژانرها؛
ترکیب نظم و نثر؛ بینامتنیت؛ و مرزنگذاری بین متن دینی و ادبی، استخراج شد.
برای هر مولفه از نثر
نفثه، نمونه ارایه شد. از آنجاییکه قصد ارایه آمار و میزان حضور نمونهها نبود؛
سطح نمونهها آمارگیری نشد، اما میتوان گفتکه نمونهها خیلی زیاد است، زیرا غنیسازی
نثر مصنوع و متکلف بر اساس شگردهایی صورت گرفتهاستکه این شگردها در ادبیات و متن
پسامدرن نیز کاربرد دارند. درکل میتوان گفت، نظریه «تهیشدگی ادبیات» جان بارت را
در تحول نثر ساده و مرسل بهنثر مصنوع و متکلف تطبیق داد و چگونگی کاربست غنیسازی
و نوآوری نثر مصنوع و متکلفرا بنابه نظریه «غنیسازی متن ادبی» جان بارت، مورد
مطالعه و بررسی قرار داد.
پیشنهاد: در جریان بررسی نفثه با رویکرد مولفههای پسامدرنیسم، متوجه
شدم که نثر مصنوع و متکلف فارسی، ازاین نظر، جنبههای ادبی دارد که مورد توجه واقع
نشدهاست؛ بنابراین میتواند ازاین رویکرد، مورد پژوهش قرار بگیرند تا جنبههای
ادبی مغفولمانده نثرهای مصنوع و متکلف فارسی، مکشوف و مورد توجه واقع شوند؛ مهمتر
ازهمه، بازخوانی با مولفههای پسامدرنیسم از جنبههای ادبی نثر مصنوع و متکلف
ارایه شود.
منابع
پاینده، حسین. (1392). گشودن
رمان. تهران: مروارید.
========. (1394). گفتمان نقد
(چاپ سوم). تهران. نیلوفر.
تسلیمی، علی. (1388). نقد ادبی
(نظریه ادبی و کاربرد آنها در ادبیات فارسی). تهران: کتابآمه.
زیدری، شهابالدین محمد. (1396).
نفثهالمصدور (بهتصحیح امیرحسین یزدگردی). تهران: توس.
زیما، پیتروی. (1394). فلسفه
نظریه ادبی مدرن. ترجمه رحمان ویسی حصار و عبدالله امینی. تهران: رخداد نو.
سلدن، رامان و پیتر ویدوسون.
(2384). رهنمایی نظریه ادبی معاصر. ترجمه عباس مخبر. تهران: طرح نو.
سوانه، پیر. (1395). مبانی زیباییشناسی.
ترجمه محمدرضا ابوالقاسمی. تهران: ماهی.
شایگانفر، حمیدرضا. (1384). نقد
ادبی. تهران: دستان.
ضمیران، محمد. (1393). فکر فلسفی
در گستره هنر. تهران: پایان.
کالر، جاناتان. (1382). نظریه
ادبی. ترجمه فرزانه طاهری. تهران: مرکز.
لاج، دیوید و دیگران. (1389).
نظریههای رمان از ریالیسم تا پسامدرنیسم. ترجمه حسین پاینده (چاپ 2). تهران:
نیلوفر.
لیوتار، ژانپل. (1380). وضعیت
پستمدرن. ترجمه حسینعلی نوذری. تهران: گام نو.
مک کافری، لری و دیگران. (1384).
ادبیات پستمدرن. ترجمه پیام یزدانجو. تهران: مرکز.
نوذری، حسینعلی. (1379). پستمدرنیته
و پستمدرنیسم: تعاریف- نظریهها و کاربستها. تهران: نقش جهان.
یزدگردی، امیرحسین. (1396). مقدمه
نفثهالمصدور (تصحیح امیرحسین یزدگردی). تهران: توس.
مقالهها
آفرین، فریده. (دی
1389). «بررسی ویژگیهای ادبیات و سینمای پستمدرن». فصلنامه ماه نو. شماره 149.
ایگلتون، تری. (بهار 1377).
«مدرنیسم و پستمدرنیسم». ترجمه اسلامی مازیار. مجله سوره مهر. شماره 37. دوره
اول. 79- 82.
بیرمیپور، علی و
دیگران. (بهار و تابستان 1389). «پستمدرن و اصلاحات برنامه درسی». مجله علمی و
پژوهشی رویکردهای آموزش نوین. شماره 11. 31- 64.
پارسایی، حسن. (دی
1389). «نقد و بررسی داستان بمب و ژنرال اثر امبرتواکو و ایوجینوکارمی». کتاب ماه
کودک و نوجوان. شماره 159. 17- 23.
خلج، رامین. (مرداد و
شهریور 1386). «پستمدرنیسم و هنر پستمدرن». کتاب ماه هنر. شماره 107 و 108. 20-
27.
مستعلی، پارسا، غلامرضا
و مریم اسدیان. (بهار 1387). «مولفههای ادبیات پسامدرن در آثار نادر ابراهیمی».
فصلنامه علمی و پژوهشی نقد ادبی. شماره 9.
عزت، ملا ابراهیم و
صغری رحیمی. (بهار و تابستان 1396). تحلیل مولفههای پسامدرنیسم در آثار داستانی
جبرا ابراهیم (با تکیه بر رمانهای البحث عن ولید مسعود و یومیات سراب عفان). مجله
علمی و پژوهشی زبان و ادبیات عربی. شماره 160. 203- 306.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر