هستی یا امرِ هستیدار، عرصه و امکانهای نرم و معرفتی است
نه سخت؛ داناییهای است که در وسط امرِ سوژه/ابژهگی، درکشدنی میشود. هستی، از
امکانهای زبان است که در روایت ارایه شده است؛ بنابر این، هستی به عنوان دانایی
یا فهم، بیرون از روایت نمیتواند درکشدنی باشد؛ آنچه که ما روایت میکنیم، امر
هستیدار همچون دانایی از جهان در روایت است که درکشدنی میشود. زبان لااقل در سه
عرصه، امرِ هستیدار، عرضه میکند؛ در زبان به عنوان گفت وگو؛ زبان به عنوان روایت
در زبان؛ زبان به عنوان روایت در متن. عرصهِ نخست، عرصهِ خفیفِ امر هستیدار است
که زبان، جهان را به امر نرم تبدیل میکند؛ در عرصهِ دوم، امر هستیدار توسعه مییابد،
برای این که انسان با امرِ نرم دارد بازی میکند و روایت را در زبان ارایه میکند؛
در عرصهِ سوم است که امر هستیدار، ساخته/پرداخته میشود، وَ امر هستیدار عمق مییابد،
در این مرحله، امر هستیدار از دو مرحله گذشته استوُ، وارد نرمترین و سافتترین
عرصه شده است که عرصهِ روایت در متن، یا جهان متن است، جهان متن دیگر از نظرِ امرِ
نرمشدگی از زبان و جهان دور شده استوُ، زبان و جهان را در متن ارایه کرده است.
انسان از موقعی که به ارایهِ روایت در متن دست یافته است،
دچارِ امرِ هستیدار از جهان و انسان و زبان شده است؛ ارایهِ متن، یکی از مرحلههای
مهم دانایی هستیشناسانهِ انسان است؛ بعد از تولید متن است که روایتهای انسانی در
متن ارایه میشوند، گسترش و عمق مییابند، در بازی متداوم و گسترده، روایتها
تولید و بازتولید میشوند، تا این که انسان درگیر میشود با جهان متن. جهان متن
با آنکه ساخته/پرداختهِ انسان است که توسطِ امکانهای زبان ارایه شده است؛ اما
جهان متن به عنوان امرِ هستیدار، فراتر از انسان میرودوُ، انسان را با خودش
درگیر میکند؛ این درگیری، به عمق دانایی امرِ هستیدار، وَ به توسعهِ دانایی امر
هستیدار بیشتر میافزاید؛ انسان درگیر میشود با جهان متن، با جهان کتاب؛ همه
اسناد و مرجع معرفتی انسان میشود متن و کتاب.
جهان متن، دانایی/ نادانیها، امید/هراسهای انسان را
دربرمیگیرد؛ بنابر این، هر متن، امر هستیداری را در خود دارد که شامل
دانایی/نادانی، امید/هراسهای انسان میشود که میتواند در ژرفساختِ ناخودآگاهاش،
دانایی/نادانی انسانها را از گذشتههای دور، حتا از ماقبل تاریخ در خودش داشته
باشد، یا اظطرابها و هیجانهای را در خود داشته باشد که به هیجان انسانهای که
هنوز نیامدهاند، تعلق میگیرد؛ اینهمه گرایشهای شناخته/ناشناختهِ آدمی در روایت
به متن تبدیل میشوندوُ، جهان متن را میسازند.
جهان متن، امری ست هستیدار؛ بنابر این، خوانشِ امر ِ هستیدار
از متن، خوانش از دانایی هستیشناسانهِ انسان در متن است. ممکنترین دانایی هستیشناسانهِ
انسان در جهان متن، مسکنگزین میشود؛ این مسکنگزیدگی دانایی هستیشناسانهِ انسان
است که به متن امکان میدهد تا جهان متن بنا به نیازمندیهای روانی انسان در زمانها
و مکانهای متفاوت، دچار فرافکنیهای نیازمندانهِ روانی انسان (خوانندهها) شود،
وَ خوانندهها نیازهای روانی بشری شان را در جهان متن فرافکنی کند.
خوانشِ هستیدار از متن، بیشتر استوار بر داناییهای ممکن
فرافکنانه است که بین دانایی نقد (خواننده/منتقد) و بین دانایی متن بنا به شرایط و
مناسبات جغرافیای بشری، زمانی و زبانی (در زبانهای متفاوت و ترجمههای متفاوت از
یک متن در زبان) اتفاق افتادنی میشود؛ از اینرو هر خوانش میتواند فرافکنیای
باشد از امرِ هستیدارِ متن اما بسا خوانشها خوانشهای سطحی از امر هستیدار متن
است که نمیتواند دانایی امر هستیدارِ متن را به سوی جهان و انسان فرافکند، وَ
توطیهای را نسبت به دانایی امر هستیدارِ متن، پروندهسازی کند، که این توطیه
بتواند با داناییهای گفتمانی روزگارش، مناسبات برقرار کند.
خوانشهای که از متنها در این کتاب ارایه شده است، بر همین
مبنای نظری «خوانشِ امرِ هستیدار» از متن صورت گرفته است که استوار بر داناییهای
ممکنی است که بین دانایی خواننده و دانایی متن، رخ داده است؛ بنابر این، در این
خوانشها ادعایی بر اصالتداشتن و دقیقبودن وجود ندارد، برای این که دانایی خوانشها
به این نظر است که داناییهستیشناسانهِ متن، به سوی گرایشهای ممکن و متعدد و
نسبتن نامشخص رجعت میکند که این رجعتکردنهای هستیشناسانهِ متن را نمیتوان به
طور دقیق و مطلق پیگیری کرد؛ آنچه که از متن، دانایی ارایه میشود یا داناییای
به متن افزوده میشود دانایی فرافکنانه از هستیشناسانهِ متن است با دانایی نسبیگرا
و عدم قطعیت. طرح نسبتن توسعهیافتهتر این گونه خوانش از متن در «داناییهای ممکن
متن» ارایه شده است؛ برای مبنای نظری این خوانشها، دوستان میتوانند «داناییهای
ممکن متن» را ببینند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر