از
جنس (مادینه جانی و نرینه جانی)؛ همان امری که به زبان عرب بهش می گوییم
مونث و مذکر؛ در زبان ها برداشت همسان وجود ندارد؛ در یک زبان یک چیز
مادینه جان است، برخلاف در زبان دیگر همان چیز، نرینه جان است.
از سوی دیگر، دستور طبیعی زبان ها با دستور منطقی کردن زبان ها از هم تفاوت دارد.
در زبان لاتین، درختان، شهرها، همه مانند زنان مادینه جان اند یعنی از نظر جنس، مادینه ا...ند.
در زبان یونانی، آسمان که کرونوس است، نرینه جان، و گایا که زمین باشد، مادینه جان است؛ برخلاف در زبان عرب، سما که آسمان است مادینه جان، و ارض که زمین است، نرینه جان.
بنابر این در دستور طبیعی زبان ها، جنس به صورت گسترده وجود دارد؛ یعنی هم چیزهای بیجان و هم چیزهای جاندار؛ از داشتن جنس برخوردار اند؛ چرا این طوری است! این یک دریافت اساطیری انسان است از چیزها به اساس نخستین شناخت خودشان از خود.
انسان، مادینگی و نرینگی شان را موقعی که شناختند، این مادینه و نرینه بودن را در همه چیز قیاس کردند؛ این که چرا در زبان لاتین شهرها و درختان مادینه است و چیزهای بیجان دیگر نرینه، می تواند این پرسش وجود داشته باشد که انسان بنا به چی کیفیتی، مادینه بودن و نرینه بودن را مشخص کرده است؛ اگرچه این مادینگی و نرینگی چیزها و اسم ها در زبان ها به نظام آوایی زبان ها ارتباط دارد؛ مثلن در زبان عربی، اسم هایی که با صدادار پایان یافته، مادینه جان اند و اسم هایی که به بی صدا پایان یافته اند، نرینه جان. در دستور زبان؛ البته این مادینه جان دستوری، می تواند جنس واقعی اش نرینه باشد و از نرینه، مادینه.
به هرصورت، از نظر پاسخ، این چیستی ها و پرسش ها را در اسطوره بایستی جست وجو کرد.
دستور زبان دستوری و طبیعی با دستور زبان منطقی از هم تفاوت دارد! دستور زبان طبیعی، قاعده های دستوری خاص خودش را دارد که در بالا اشاره شد اما دستور زبان منطقی که کارناپ، راسل و... در پی ارایه آن بودند؛ می خواهند دستور زبان را در یک تحلیل نحوی به صورت منطقی، یعنی علمی ارایه کنند؛ هر آنچه که نمی تواند قابل سنجش باشد از نظر منطقی بایستی برداشته شوند؛ زبان در یک دستگاه صوری خون سرد و بیطرف، و فاقد احساسات و عواطف ارایه شود.
وقتی که می خواهیم بگوییم:
احمد عاشق شد.
باید بگوییم:
احمد در وضعیتی است که ضربان قلب بالا و حرکت سریع خون دارد.
چون در واژه ی عشق، یک امر عاطفی غیر قابل سنجش و غیر علمی وجود دارد.
کوشش کارناپ را در زبان فارسی، استاد داریوش آشوری، در کتاب زبان باز ارایه داده است اما نه چندان صریح.
این ارایه ی تحلیلی از دستور زبان توسط فیلسوفان حلقه ی وین ارزش خودش را دارد، یعنی چگونگی استفاده از زبان را در پژوهش ها باید در نظر داشت؛ این در نظرداشتن، می تواند ارزش پژوهش را بالا ببرد؛ اما ارایه کلی زبان در این دستور تحلیلی ناممکن است.
می گوییم:
آفتاب برآمد.
یا بخواهیم بگوییم، دلم در هوای تو پر می گشود... .
زبان، تنها برای پژوهش نیست؛ زبان وسیله ی بازی، شوخی، سرگرمی و اعتقادی آدمیان نیز است.
از سوی دیگر، دستور طبیعی زبان ها با دستور منطقی کردن زبان ها از هم تفاوت دارد.
در زبان لاتین، درختان، شهرها، همه مانند زنان مادینه جان اند یعنی از نظر جنس، مادینه ا...ند.
در زبان یونانی، آسمان که کرونوس است، نرینه جان، و گایا که زمین باشد، مادینه جان است؛ برخلاف در زبان عرب، سما که آسمان است مادینه جان، و ارض که زمین است، نرینه جان.
بنابر این در دستور طبیعی زبان ها، جنس به صورت گسترده وجود دارد؛ یعنی هم چیزهای بیجان و هم چیزهای جاندار؛ از داشتن جنس برخوردار اند؛ چرا این طوری است! این یک دریافت اساطیری انسان است از چیزها به اساس نخستین شناخت خودشان از خود.
انسان، مادینگی و نرینگی شان را موقعی که شناختند، این مادینه و نرینه بودن را در همه چیز قیاس کردند؛ این که چرا در زبان لاتین شهرها و درختان مادینه است و چیزهای بیجان دیگر نرینه، می تواند این پرسش وجود داشته باشد که انسان بنا به چی کیفیتی، مادینه بودن و نرینه بودن را مشخص کرده است؛ اگرچه این مادینگی و نرینگی چیزها و اسم ها در زبان ها به نظام آوایی زبان ها ارتباط دارد؛ مثلن در زبان عربی، اسم هایی که با صدادار پایان یافته، مادینه جان اند و اسم هایی که به بی صدا پایان یافته اند، نرینه جان. در دستور زبان؛ البته این مادینه جان دستوری، می تواند جنس واقعی اش نرینه باشد و از نرینه، مادینه.
به هرصورت، از نظر پاسخ، این چیستی ها و پرسش ها را در اسطوره بایستی جست وجو کرد.
دستور زبان دستوری و طبیعی با دستور زبان منطقی از هم تفاوت دارد! دستور زبان طبیعی، قاعده های دستوری خاص خودش را دارد که در بالا اشاره شد اما دستور زبان منطقی که کارناپ، راسل و... در پی ارایه آن بودند؛ می خواهند دستور زبان را در یک تحلیل نحوی به صورت منطقی، یعنی علمی ارایه کنند؛ هر آنچه که نمی تواند قابل سنجش باشد از نظر منطقی بایستی برداشته شوند؛ زبان در یک دستگاه صوری خون سرد و بیطرف، و فاقد احساسات و عواطف ارایه شود.
وقتی که می خواهیم بگوییم:
احمد عاشق شد.
باید بگوییم:
احمد در وضعیتی است که ضربان قلب بالا و حرکت سریع خون دارد.
چون در واژه ی عشق، یک امر عاطفی غیر قابل سنجش و غیر علمی وجود دارد.
کوشش کارناپ را در زبان فارسی، استاد داریوش آشوری، در کتاب زبان باز ارایه داده است اما نه چندان صریح.
این ارایه ی تحلیلی از دستور زبان توسط فیلسوفان حلقه ی وین ارزش خودش را دارد، یعنی چگونگی استفاده از زبان را در پژوهش ها باید در نظر داشت؛ این در نظرداشتن، می تواند ارزش پژوهش را بالا ببرد؛ اما ارایه کلی زبان در این دستور تحلیلی ناممکن است.
می گوییم:
آفتاب برآمد.
یا بخواهیم بگوییم، دلم در هوای تو پر می گشود... .
زبان، تنها برای پژوهش نیست؛ زبان وسیله ی بازی، شوخی، سرگرمی و اعتقادی آدمیان نیز است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر