نبیل در تازهترین
یادداشت خود ارگ را مرکز تبعیض نامید. آرمان ملی یادداشتی نوشته است، درصورتیکه
طالبان کابل را تصرف کند غنی، کرزی و عبدالله را اعدام میکند. به نظر من اینکه
طالب غنی و... را اعدام میکند، چندان سخن تازه و جالبی نیست، طوریکه نجیب را
کشت، دست طالب برسد، غنی را نیز میکشد. اما مهم نوستالژیا و حسرت قومی غنی به
طالب استکه در سطح ملی قابل نگرانی است.
غنی نوستالژیا و
حسرتیکه برای ساختن یک حکومت تکقومی دارد، برای تحقق این نوستالژیا و رویای خود
با هر گروهیکه با او تعلق تباری و قومی داشته باشد، میتواند شریک شود. دلگرمی
غنی به طالب به اساس تعلق قومی او به این گروه است. بنابراین از این گروه میخواست
به عنوان عقبهی سیاسی استفاده کند و سرانجام طالب را شریک قدرت برای ساختن یک
حکومت قومی متمرکز مقتدر استبدادی، کند.
غنی برای رسیدن به هدف تشکیل یک حکومت قومی متمرکزِ مقتدر استبدادی چهار مرحله را در نظر گرفته بود. اما حقیقت این استکه در کل هدف غنی برای رسیدن به یک حکومت قومی متمرکز مقتدر استبدادی اشتباه بود و اشتباه است. به این اساس مرحلههایی را که برای عملی شدن این هدف در نظر گرفته بود، نیز اشتباه استند. اینکه میگویم اشتباه استند، بنابه واقعیت اجتماعی، فرهنگی و قومی افغانستان به نظر من اشتباه استند، اما به نظر غنی راهکارهای استراتیژیک و درازمدت خطمشی سیاسی او است.
اشتباههای غنی
هر دو دورهی
انتخاباتیکه غنی به قدرت رسید، سراسر با فساد، قلدوری و... برگزار شد. در جریان
حکومتداری غنی فساد در مدیریت منابع ملی، سوء استفاده از موقف حکومتی، تبیعض قومی
و... وجود داشت و دارد. اما اشتباههای هدفمندانهی غنی غیر از این موارد است.
اشتباههای غنی در واقع اهداف استارتیژیک او استکه طالب را به این جایگاه رساند
و نظام سیاسی را به پرتگاه و سقوط کشاند. من این مرحلهها را که غنی به عنوان
اهداف استراتیژیک از آن کار گرفت، اشتباه میدانم:
مرحلهی نخست: کنار
زدن اقوام از تصمیمگیری در قدرت و از مشارکت در نظام سیاسی بود. غنی برای کنار
زدن سران اقوام و شخصیتهای سیاسی اقوام از شیوههای گوناگون استفاده کرد که شامل
توطیه، استفاده از آمریکاییها و زور بود. وحیدی را برای اینکه وزیر هزاره بود،
قربانی نمایش مبارزه با فساد کرد.
عبدالرشید دوستم که
معاونش بود و طبق قانون معاون نخست دولت ریاستجمهوری بود و از حقوق قانونی برخورد
بود، با دسیسهسازی و توطیه نگذاشتکه دورهی معاونتش را در دولت سپری کند. زیرا
اگر در دولت میبود، باید در تصمیمگیریهای سیاسی شرکت میداشت. غنی نمیخواست او
در تصمیمگیریهای سیاسی شریک باشد. در صورتیکه دوستم در تصمیمگیریهای سیاسی
شریک میبود، نوستالژیا و آرمان غنی برای برنامهریزی حکومت قومی متمرکز مقتدر
استبدادی نقش بر آب میشد. بنابراین تا حذف فیزیکی دوستم تلاش کرد. جنرال مرادعلی
مراد در یکی از سخنرانیهای خود حذف سازماندهی شدهی دوستم توسط غنی را واضح
بیان کرد.
غنی به تعدادی از
شخصیتهای سیاسی اقوام زور گفت. احمدولی مسعود گفت غنی به او گفت با زور، با قدرت
و.. شما را از افغانستان بیرون میکنم. تعدادی از جنرالان اقوام دیگر را با
قلدوری برکنار کرد. جنرال ظاهر عظیمی را از وزارت دفاع با قلدوری برکنار کرد. قومندان
امنیهی کابل که امرخیل را در تقلب انتخاباتی گرفتار کرد، با قلدوری از کار برکنار
کرد و به امرخیل تقلبکار موقف و مقام دولتی داد. غنی این مرحله را به خوبی انجام
داد و وارد مرحلهی دوم شد.
مرحلهی دوم: غنی در
این مرحله یک حلقهی قومی چندنفره در تصمیمگیری سیاسی ساختکه غیر از این چند نفر
از اقوام دیگر در حلقهی تصمیمگیری قدرت سیاسی حضور نداشت. والیها، قومندانهای
ولایت، ولسوالها، قومندانهای لوا و قول اردو و سایر مقامات دولتی، توسط این حقله
انتصاب میباشد و در امور امنیتی و... دولت این حلقه تصمیم میگرفت. این حلقه به
صورت مشخص حلقهی غنی-محب-فضلی بود. ساختن چوناین حلقهای از طرف غنی، موجب
اعتراض سران قوم پشتون نیز شد.
غنی پس از ساختن این
حلقه برای تحقق حکومت قومی متمرکز مقتدر استبدادی وارد مرحلهی اجرایی شد. مرحلهی
اجرایی این بود که نیروهای محلی و بومی را در بین اقوام تاجیک، اوزبیک و هزاره
باید سرکوب و حذف کند تا حلقهی ارگ و طالب در صحنهی سیاسی بماند و حکومت قومی
متمرکز مقتدر استبدادی را شکل بدهد.
ناگفته نماند، برای
رسیدن به چوناین حکومتی، جریان مدنی را نیز سرکوب کرد. کشتن اعضای جریان رستاخیز
توسط پاسبانان غنی برای تحقق چوناین هدفی بود. زیرا برای تحقق چوناین هدفی باید
جریانهای مدنی نیز سرکوب میشدند تا امکان هیچ اعتراضی در جامعه باقی نمیماند.
مرحلهی سوم: غنی پس
از این دو مرحله وارد مرحلهی سوم و خطرناکی شد. قبلا از طالب به عنوان عقبهی
سیاسی استفاده میکرد. اما در این مرحله، خواست از طالب استفادهی نظامی کند.
شخصیتهای اقوام را قبلا از تصمیمگیری در قدرت سیاسی و از مشارکت در قدرت کنار
زده بود. این شخصیتهای سیاسی در محلهای زندگی خود رفتند و در محلهای زندگی خود
حضور سیاسی و مردمی خود را حفظ کردند. حکومت غنی این قدرت را نداشتکه مارشال
دوستم، عطا، صلاحالدین ربانی و... را از محلهای سیاسی و مردمی بومی و قومی شان
کنار بزند. بنابراین آنها میتوانستند در محلهای مردمی و بومی خود مانور سیاسی
اجرا کنند.
حلقهی غنی-محب-فضلی
بر آن شد که توسط طالب سران و شخصیتهای سیاسی قومی را از پایگاه و جایگاه مردمی
و محلی آنها کنار بزند. از قبل جابهجایی طالب و... در سمت شمال صورت گرفته بود.
بنابراین به طور مشکوک ولسوالیها در سمت شمال به طالب واگذار شد و طالب در محلهای
مانور قدرت سران و شخصیتهای سیاسی قوم تاجیک، اوزبیک و... رسوخ کرد. از آنجاییکه
واگذاری ولسوالیها خیلی غافلگیرانه صورت گرفت، سران و شخصیتهای سیاسی اقوام
تاجیک، اوزبیک و... را چوناین واگذاریی، غافلگیر و جنگ در برابر طالب را برای آنها
سخت کرد.
اسماعیل خان، مارشال
دوستم و عطا به مشکوک بودن واگذاری ولسوالیها توسط ارگ اشاره کردند. هدف از
واگذاری ولسوالیها این بود که شخصیتهای سیاسی قومی از محلهای مانور قدرت خود
فراری شوند؛ اگر کابل آمدند، نظربند ارگ میشوند، اگر خارج فرار کردند، چه بهتر.
با فرار شان به خارج هدف حلقهی ارگ بیشتر برآورده میشد.
برنامهریزی ارگ تا
اینجا نسبتا به خوبی پیش رفت. اگرچه نیروهای مردمی در برابر طالب مقاومت کردند.
با وصف مقاومت نیروهای مردمی، واگذاری ولسوالیها به طالب باعث شد که محلهای بومی
مانور سران و شخصیتهای سیاسی قوم تاجیک و اوزبیک در اختیار طالب قرار بگیرد.
مرحلهی چهارم: طبق برنامهی حلقهی ارگ (غنی-محب-فضلی) طالب باید با این حلقه کنار میآمد و صلحی صورت میگرفت تا حلقهی ارگ و طالب طرح حکومت قومی متمرکز مقتدر استبدادی را اجرایی، عملی و به کمال میرساندند. اما دیده شد، طالب زیر بار حلقهی غنی-محب-فضلی نرفت. بنابراین حلقهی ارگ آغاز به ملامت طالب کرد و غنی گفت طالب تغییر نکرده است.
رفع اشتباههای غنی
در این شرایط چیست؟
بنابه برخوردیکه
طالب با حلقهی ارگ انجام داد، معلوم شد که زیر بار حلقهی ارگ نمیرود و چشمداشتی
را که غنی از طالب برای شکلدهی یک حکومت قومی متمرکز مقتدر استبدادی در همکاری با
طالب داشت، نقش بر آب شد. بنابراین غنی گفت طالب تغییر نکرده است. اگر تغییری
کرده، بیشتر شرارتپیشه شده است. منظور غنی از تغییر طالب این بود که به عنوان
یک عقبهی سیاسی وارد طرح حلقهی ارگ شود و با ارگ تشکیل حکومت بدهد. اما حلقهی
ارگ دانستکه طالب راه خود را میرود، حکومت خود را میسازد. حلقهی ارگ از طالب
ناامید شد. بنابراین درست این است حلقهی ارگ بپذیرد که برنامههای این حلقه، ملی
و مردمی نبوده و اشتباه بوده است. برای رفع اشتباه بایستی این کارها انجام شود:
یک: غنی بنابه واقعیت
قومی و اجتماعی افغانستان نیت، نوستالژیا و حسرت تکقومیسازی حکومت را کنار
بگذارد.
دو: حلقهی تصمیمگیری
سلیقهای چندنفره: غنی-محب-فضلی به حلقهی تصمیمگیری ملی تغییر کند. حضور تاجیک،
هزاره، اوزبیک و... در این حلقه، بیانگر وحدت ملی است.
سه: مشارکت در قدرت،
حکومت و دولت در سطح ولایتها و پایتخت کشور تطبیق شود. در 34 ولایت کشور چند
تاجیک، هزاره، اوزبیک و... والی، ولسوال، قومندان ولایت است؟ در قول اردوها، لواها
و... چند اوزبیک، هزاره، تاجیک و... قومندان است؟ غنی متخصصان اقوام تاجیک، هزاره،
اوزبیک و... را نهتنها از ارتش و پولیس، حتا متخصصان این اقوام را از ادارات ملکی
پاکسازی کرد. به پاکسازی متخصصان این اقوام از دولت دلش یخ نکرد؛ سهمیهبندی
کانکور را طراحی کرد تا مانع ورود دانشآموزان این اقوام در دانشگاههای دولتی
شود. این سهمیهبندی و چیکپاینتاندازی قومی برای مانع ورود دانشآموزان به دانشگاههای
دولتی باید برداشته شود.
چهار: شیوهی حکومتداری
از متمرکز به غیرمتمرکز تغییر کند. اگر شیوهی حکومتداری به غیرمتمرکز تغییر
نکند، حتا طالب به عنوان یک قدرت وجود نداشته باشد، با آنهم این نظام به بنبست
میرسد و از درون متلاشی میشود.
پنج: همه به این
نتیجه باید برسیم که اقوام افغانستان در قدرت سیاسی و در حکومت و دولت مشارکت
فعال و همهجانبه داشته باشند. در غیر آن هیچ قومی به تنهایی نمیتواند حکومت و
دولت ملی و فراگیری ایجاد کند.
جای خوشی این استکه غنی درک کرده، طالب تغییر نکرده است و طبق سلیقهی غنی و حلقهی ارگ نمیرقصد. این درک برای غنی در 72 سالهگی، فرصت طلاییای استکه غنی میتواند تغییر کند و بنابه درک واقعیت اجتماعی و قومی افغانستان عمل کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر