در جهانی که ما به سر می بریم؛
از نظر مناسبات بشری، جهانی پیوسته-پیچیده ای است؛ به این معنا که نمی توان
مرزهای مشترک سیاست، اجتماع، فرهنگ، هنر و ادبیات را مشخص کرد و تاکید کرد که
فرهنگ از اینجا شروع و اینجا ختم شده وَ از اینجا به بعد سیاست آغاز شده است.
مناسبات بشری انسان و جامعه باستان با مناسبات بشری امروز قابل قیاس نیست؛ ممکن در
مناسبات بشری جامعه های گذشته می شد مرزهای مناسبات بشری را از نظر فرهنگی و
اجتماعی مشخص کرد اما در مناسبات کنونی بشر نمی شود مرز بین فرهنگ و اجتماع را
مشخص کرد و تاکید کرد که این کردار فرهنگی، این اجتماعی و این سیاسی است. بنابر
این به تعبیر دیلوز مناسبات جامعه بشری ریزومیک، تودرتو و پیچیده-پیوسته شده است.
اگر با چشم انداز جامعه شناسانه
کنونی به مناسبات بشری نگاه کنیم؛ نمی توانیم هنر را به سیاست، سیاست را به هنر؛
ادبیات را به اجتماع، اجتماع را به ادبیات؛ شعر را به سیاست، سیاست را به شعر و...
تقلیل بدهیم و بگوییم این شعر از این جهت ارزش دارد که به اجتماع پرداخته یا این
شعر از این نگاه ارزش دارد که به سیاست پرداخته است؛ درحالی که بسیاری ها به
ویژه با چشم انداز نقد سنتی این کار را کرده اند و هنوز هم می کنند و می گویند
ادبیات باید در خدمت اجتماع، ایدیدلوژی، عقیده یا سیاست باشد. درصورتی که
درونمایه شعرهای یک شاعر، مرگ، انزوا، اندوه، تنهایی، عشق و... باشد می گویند این
شاعر به اجتماع و سیاست نپرداخته است؛ اما پرسش این است که تصور مرگ، انزوا،
اندوه، تنهایی، عشق، واماندگی و... خاستگاه اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... ندارد؟! طبعا
که دارد، وَ این موارد، پیامد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی زندگی جامعه های
مدرن است که خود را همچون پیوستاری اجتماعی-سیاسی-هنری-فرهنگی نشان می دهد.
امروز کسانی که آخر هفته یا در
روزهای هفته می روند خرید می کنند، فقط بنابه نیازمندی و ضرورتی که انسان در جامعههای
باستان و پیشامدرن داشتند؛ خرید نمی کنند، بلکه با خرید، کردار فرهنگی، اجتماعی،
سیاسی و... انجام می دهند. چرا خرید در جهان معاصر، کردار فرهنگی باید باشد به این
دلیل که لباس به تعبیر بارت دیگر فقط کالا نیست بلکه یک نشانه است؛ یک نشانه
فرهنگی، اجتماعی و حتا سیاسی است. بنابر این خریدکننده نشانه ها را می خرد نه
کالای محض را. از این نگاه دیده می شود که بازار، فرهنگ، سیاست، اقتصاد و هنر چقدر
درهم تنیده است که نمی شود در جهان معاصر حتا مرز یک خرید ساده را مشخص کرد و گفت
که فقط خرید صورت گرفته است... یا درباره یک آگاهی بازرگانی گفت که فقط یک آگاهی
است؛ درحالی که این آگاهی، آمیختاری از مناسباتِ رویکردِ فرهنگی، هنری، سیاسی،
اقتصادی و اجتماعی است که درهم تنیده و نمی شود مرز فرهنگ، سیاست، اجتماع و هنر را
در یک آگاهی بازرگانی مشخص کرد، یا با تقلیل یکی بر دیگری این مناسبات را خواند.
چندی پیش، شاعر عزیز عفیف باختری
درگذشت، در سوگ ایشان هر کس یادداشتی نوشت؛ اگر از حق نگذریم یادداشتی نسبتا خوب
در بین یادداشت ها از استاد سید رضا محمدی، شاعر و نویسنده و رییس اتحادیه
نویسندگان، بود. این یادداشت از سایت بی بی سی و نشریه های دیگر نشر شد. اما در
این یادداشت آنچه که در زندگی عفیف باختری بیشتر برجسته شده بود این بود که عفیف
را این سیاستمدار یا آن سیاستمدار و رییس جمهور یا آن والی دیده است و از ایشان
تقدیر کرده است. به نوعی بیشتر از کارنامه شاعری و نگاه درون متن به شعر و شاعری
عفیف به زندگی برون متن عفیف اهمیت داده شده بود؛ درحالی که برای بیان کارنامه یک
شاعر بهتر است به شناخت شعر و به اهمیت شعر شاعر پرداخته شود تا شعر شاعر برای
دیگران معرفی شود و خواننده ها اهمیت و تفاوت شعری شاعری را بدانند. اما از
یادداشت سید رضا محمدی طوری استنباط می شد که گویا اهمیت یک شاعر و اهمیت شعر یک
شاعر در این است که چقدر سیاستمدارها یا به طور واضح تر چقدر اشخاص و افراد حکومتی
به شاعر توجه کرده است و شاعر را مورد شفقت و محبت قرار داده است.
معرفی
کارنامه یک شاعر از این چشم انداز نه نگاه سیاسی به شعر بلکه گونه ای از مرزگذاری
ها بین شعر و فهم سیاسی است با تقلیل اهمیت شعر و شاعر به سیاست و سیاستمدار. در
آغاز این یادداشت اشاره شد که نمی شود مرز بین شعر، سیاست، اجتماع، فرهنگ و... را در
مناسبات بشری معاصر مشخص کرد یا این که ایده و معرفتی را به ایده و معرفتی دیگر
تقلیل داد و بر اساس آن ایده ارزشگذاری کرد و خواند. توقع ما به عنوان خواننده این
بود که جناب محمدی بیشتر فضاها و محتواهای هنری و بشری شعر عفیف باختری را باز و
تاویل می کرد اما ایشان از پرداختن به فضاهای هنری و بشری شعرهای عفیف با بیان
شعارهای کلی گذشته بود. از این رویکرد سید رضا محمدی پیش از این، کاوه جبران
انتقاد کرده بود. شاید افراد دیگر نیز از این رویکرد انتقاد کرده باشد که من
نخوانده باشم؛ بنابر این در ادامه این یادداشت ها، من نیز یادداشتی نوشتم تا کارنامه
شعر و شاعر را به سیاست تقلیل ندهیم؛ اگرچه تقدیر و دید و وادید سیاستمدار و شاعر
می تواند اهمیت انسانی خود را داشته باشد اما این اهمیت هیچگاه نمی تواند کارنامه
هنری و ادبی یک شاعر را زیر سایه قرار بدهد یا طوری به کارنامه ادبی و هنری یک
شاعر پرداخته شود که در آن چنان وانمود شده باشد که فلان یا بهمان سیاستمدار این
شاعر را دیده است؛ بنابر این کارنامه ادبی این شاعر و خود این شاعر می تواند با
اهمیت و مهم باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر