کریمه شبرنگ، شاعری
است که شعرهایش بهخصوص ازنظر اندیشه، شاخصههای خود را دارد. خوبی شعرهای شبرنگ
این بوده که در کارنامه شاعری و هنریاش ذوقزدهگی ندارد. منظور از ذوقزدهگی
این است که تعدادی از شاعران میکوشند پستمدرن و... باشند؛ القاب کمایی کنند،
جایزه بگیرند و گل سر سبد محفلها و جشنوارهها باشند. اما شبرنگ، نشسته کار شاعری
را انجام داده و آنچهرا که بهعنوان نگرانیهای هنری و هستیشناسانه در خویشتن
احساس میکرده، بهعنوان عشق و اندوه اجتماعی بیان کردهاست. اگر از حقیقت نگذریم
مسوولیت هنری یک شاعر، همین مسیریست که شبرنگ رفتهاست. زیرا مسوولیت هنری،
مسوولیت هستیشناسانه و وجودیست که یک شاعر با جانمایه وجود درگیر این مسوولیت
وجودیست و از خویشتن خویش در حاشیه جهان و انزوای روزگار، دلجویی و تسلا میکند.
بنابراین نان قرض
دادن برای تعدادی از مافیای ادبی که امروز زیر نام ادبیات تجارت دارند، درست نیست؛
اگرچه تا این افراد را نان قرض ندهی، از برنامههای ادبی حذف میشوی، در جشنوارههای
ادبی یادی از کارهایت نمیشود، به سفرهای ادبی دعوت نمیشوی و... اما در این
روزگار هرزهدراییِ مافیای ادبی، عزتنفس داشتن؛ شجاعت و جراات بشری و هنری میخواهد
که در حاشیه بنشینی و در انزوای روزگار، کار ادبی انجام بدهی؛ بیآنکه به هرزهدریانِ
مافیای ادبی، اعتنایی داشتهباشی. کریمه شبرنگ از آغاز کار ادبی، موضع هنری و
شاعریاش این بوده که از ادبیات بازاری، جدا باشد. خوشبختانه، همیشه این موقفاش
را نگه داشتهاست؛ امروز اگر کارش اهمیتی دارد، در ایناست که برای شعر و ادبیات
کار کردهاست؛ حداقل کارگر مافیای ادبی برای کمایی القاب و... نبودهاست.
ادبیات محفلی ما
متاسفانه فقط هیاهو و بازار است؛ زیر شعلههای کاذب این هیاهو جز یاوه و بیهودگی
باقی نخواهد ماند. بنابراین واقعیت این است که ما ناگزیریم، مبارزه نفسگیر با
هرزهدریان ادبی انجام بدهیم تا شعر و ادبیات واقعی را بتوانیم در این بازار هرزهدرایی
ادبی (که تعدادی کافهنشینی، ادا درآوردن، قلیون دودکردن، برگزاری محفلهایی زیر
نام ادبیات برای همباندهایش و...) از غیر ادبیات تفکیک کنیم.
کریمه شبرنگ در شعر،
زیاد کار کردهاست؛ اینکه کارش کمتر دیده شده، بیارتباط به بازار کاذب و کاذبسازی
ادبیات نیست. در این بازارِ مناسباتِ کاذب ادبی، مناسباتِ کاذبساز مهم است؛ چون
تعدادی از شخصیتهای کافهای چنان باد در غبغب میاندازند و مثل شترها شقشقه از
گلو بیرون میدهند که انگار نهانگار، ادبیات و شعر جز شقشقه اینها چیزی دیگری
نیست. ما در چنین وضعیتی، که صدای کلاغ، شعر جازده شدهاست، از ادبیات باید سخن
بگوییم؛ از ادبیات واقعی!
اگر ابعاد اشعار
کریمه شبرنگ را درنظر بگیریم، بهطور مشخص ابعاد چهارگانه داشتهاست: بعُد اندیشه،
بُعد عمومی اجتماعی، بُعد زنبودن و بُعد عاطفی است. شبرنگ شعر را با نگرانیها و
دغدغههای اندیشهای، مسالههای چون زندگی چیست، مرگ چیست، چرا انسان است، بودن و
نبودن و... شروع میکند؛ کم کم این نگرانیها جنبه اجتماعی پیدا میکند، مسایل و
عوامل اجتماعی نیز وارد شعر میشود؛ سپس جنبه عمومی اجتماعی شعر، کارکرد خاصتر
پیدا میکند که مساله زنبودن در اجتماع است؛ سرانجام شعرهای شبرنگ در مجموعهی
«عنکبوت دام میبافد من خیال» وارد جنبه عاطفی میشود.
طبعا که شعر نمیتواند
از جنبههای اندیشه، اجتماع، عاطفه و مسایل جنسیتی، خالی باشد، اما معمولا یکی از
این جنبهها در هر دوره شعری یک شاعر، غالبتر است؛ بنابراین بر اساس غالببودن،
جنبه شعر را میتوان مشخص کرد. کریمه شبرنگ، در تاریخ شعرسراییاش، آگاهانه متاثر
از فروغ بودهاست؛ شاید درست نباشد که بگوییم شبرنگ میخواسته، دیدگاه فروغ را از
هر نگاه گسترش بدهد، اما در شعرهای او میتوان جایگاه فروغ را چنان دید که گویا
شاعر نسبت به فروغ تعهدی دارد تا دیدگاه او را در شعرهایش برای خواننده افغانستانی
گسترش بدهد.
تاکید باید کرد که
این تاثیر به این معنا نیست که شبرنگ، بندهای از شعر فروغ را در شعر خود آورده
باشد یا دیدگاه فروغ را مستقیم وارد شعر خود کرده باشد؛ بلکه منظور از تاثیرپذیری
از فروغ این است که شاعر، در ساحتِ جهانبینی شعر فروغ شعر گفته و نخواسته از
ساحتِ جهانبینی اشعار فروغ بیرون شود. برای اینکه بیشتر ادعا مطرح نشود، باید از
بررسی کلیت کار شاعری شبرنگ گذشت؛ زیرا این نوشتار قصد بررسی تمام مجموعههای شعری
شاعر را ندارد. اگر قرار بود که مجموعههای شعری شبرنگ، همه بررسی میشدند، طبعا
میشد ادعاها را مستند کرد. از آنجا که این نوشتار بهمناسبت نشر مجموعهشعری
«عنکبوت دام میبافد و من خیال» نوشته میشود؛ بنابراین فقط در محدوده این مجموعه
ادعا مطرح شده، نمونه ارایه میشود.
در مجموعهی عنکبوت
دام میبافد من خیال، شعر شاعر وارد جنبه عاطفی شدهاست؛ یعنی جنبه غالب در شعر،
عاطفه است که این عاطفه، بیشتر جنبه عمومی و بشری دارد، جنسیت خیلی خفیف در آن
قابل تشخیص است؛ یعنی برای تشخیص اینکه شاعر زن است یا مرد، با دقت بیشتر بهظرافتهای
باریک شعرها میتوان پیبرد که شاعر زن است. بهنوعی میتوان گفت، شاعر، بیشتر
جنبه عاطفی را عمومی مطرح کردهاست.
کاش امشب بودی
شرم پردهها
دیدنی بودند
وقتی بوسیدن مان
این شعر به مفهوم عشق
فرم بخشیدهاست؛ عشق بهعنوان عاطفه عمومی مطرح شدهاست، زیرا چندان نمیتوان
تشخیص داد که شاعر آن زن است یا مرد. در اینکه عاطفه شعری عمومی مطرح شود یا
خصوصی، دو نظریه وجود دارد. مکتب نقد نو به این نظر است که عاطفههای بشری بیشتر
بنیادی-ابدی استند، بهتر است عمومی مطرح شوند اما در آرای نظریههای بعد از مکتب
نقد نو، بهویژه نظریههای پساساختارگرایانه، تاکید بر این است که هرچه، عاطفههای
شعری خصوصیتر و فردیتر مطرح شود، بهتر است.
شبرنگ در این مجموعهشعری،
دید هنری-شعریاش نسبت به زندگی عوض شده و دیدی نسبتا مثبت به زندگی پیدا کردهاست،
که این دید باعث شده تا شاعر، از جهانبینی سنگینی که قبلا از سایه فروغ بر او
بود، دور شود و وارد فضاهای نسبتا متفاوت از جهانبینی فروغ شود. جهانبینی
نومیدانه فروغ، در این مجموعه، خیلی کم احساس میشود. بهنوعی در شعرهای شاعر عشق
و امید، پر رنگ و احساسکردنی است. شاعر آسمان را نشانه میگیرد:
بگذار
زمین گرد و کوچک
بماند
تو تیر به چله کمان
من بگذار
باهم
نشانه بگیریم آسمان
را
این شعر بهگونهای از
نظر امیدواری به زندگی این بیتهای حافظ را تداعی میکند:
بیا تا گل برافشانیم
و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و
طرحی نو دراندازیم
اگر غم لشکر انگیزد
که خون عاشقان ریزد
من و ساقی بهم سازیم
و بنیادش براندازیم
در شعر شبرنگ زمین
جای زندگی درنظر گرفته شده، آسمان عرصه تقدیر و سرنوشت که بهنوعی با صادرِ تقدیر
از آسمان، زندگی زمینیان دیگرگون میشود؛ بنابراین شاعر میخواهد تقدیری که بر
زمینیان تاثیر بد بگذارد، آن را با تیر بزند و تقدیر را تبدیل کند.
شاعر، ضمنِ دید مثبت
عاطفی، بُعد عاطفی وجودی خویش را در اشیا نیز گسترش میدهد که این گسترش بُعد
عاطفی انسان در اشیا همیشه در هنر مهم بوده است؛ زیرا حقیقت این است که هنر، رابطه
نمادین انسان با اشیا است. در مجموعهشعر عنکبوت دام میبافد من خیال، رابطه
نمادین انسان و اشیا خیلی خوب، بُعد عاطفی پیدا کردهاست:
گونههای تبدار
باران میخواهد
تماشاییست
حیاط
بین گونههای تبدار،
باران و حیاط رابطه عاطفی برقرار شده است، زیرا جنبههای عاطفی بین گونههای تبدار،
باران و حیاط تسری یافتهاست که تماشاییبودن یا نیاز به تماشا این جنبه عاطفی را
از انسان به اشیا و از اشیا به انسان سرایت بخشیده است.
سکوت
و جویبار خشک لحظهها
که نیستی
این شعر به تنهایی
فرم بخشیده است. احساس تنهایی را که ویژه انسان است در خشکی جویبار متجسم کردهاست؛
در ضمن زمان نیز به جویبار خشک، تشبیه شدهاست.
وقتی نباشی
خانهام پا میکشد
راه میرود
جای تو
روی اندامم
در این شعر، نیز
رابطهای خیلی عاطفی قشنگ بین انسان و اشیا ایجاد شدهاست؛ خانه شخصیت یافته است،
در نبود دوست، بهجای دوست حضور یافته و ذهن شاعر را اشغال کردهاست.
این مجموعه، شامل
شعرهای کوتاه است. شعرها زبان ساده، بیآلایش و صمیمی دارند که زبان ساده و نزدیک
بهگفتار از ویژگیهای زبان مدرن شعر است. زبان شاعر از نظر سنت ادبی و صورخیال،
سنتزده نیست. شعرها از بافت، ساختار، مناسبات زبانی و ادبی منسجم و یکدست
برخوردار استند. شعر کوتاه معاصر، در حقیقت حیثیت رباعی را در شعر کلاسیک فارسی
دارد. ظاهرا در نگاه کمی، چنان بهنظر میرسد که چند سطر یا دوبیت است اما حقیقت
این است که رباعی در شعر کلاسیک و شعر کوتاه در شعر امروز، از نظر ادبی، زبانی،
ساخت، ایده و صورخیال، جایگاهی خاص دارد و حتا نسبت به فرمها و قالبهای دیگر، میتواند
ارایه رباعی و شعر کوتاه، دشوار باشد. هنری کردن یک ایده آنهم در یک قالب محدود و
در مناسبات زبانی و صورخیال محدود خیلی دشوار است. رباعی و شعر کوتاه در واقع،
ایدهای را در قالب و مناسبات زبانی و صورخیال محدود، هنری میکند.