در شهرها
نسبت به روستاها تغییر فصل کمتر احساس می شود. در روستاها تغییر فصل ها با وجود و هستی
انسان روستایی پیوند دارد. هر فصل برای انسان روستایی شادی و اندوه و امید حسرت خاص
خود را دارد. بهار، احساس شورانگیزی و گذرابودن شادابی و جوانی، تابستان، احساس پخته
گی و رسیدن و نتیجه کار؛ پاییز، احساس دارندگی و بی نیازی از خوراک (پاییز فصل جمع
شدن غله است)؛ زمستان، احساس سخت کوشی، تجربه دشواربودن زندگی، بردباری و تجربه تکرار
آسودگی ها و سختی ها را در پی دارد. بنابر این رازهای عاطفی انسان (امید و حسرت های
انسان) نهفته در چهار فصل سال است. از این نگاه، خاستگاه صورت تفکر انسان به خصوص خاستگاه
صورت تفکرهای ادبی و هنری انسان، چهار فصل سال است.
اگر
شعر و ادبیات را از نظر زیبایی شناسی روانی و عاطفی بررسی کنیم، متوجه می شویم که تجربه
و احساس انسان از چهار فصل سال در شعر و ادبیات تجلی یافته است و به گونه های متفاوت
تجربه زندگی به ویژگی های چهار فصل مناسب یافته است. اما در روزگار معاصر با صنعتی
و ماشینی شدن جهان، ارتباط و مناسبت عمیق عاطفی و روانی انسان با چهار فصل سال کم شده
است؛ زیرا انسان به ویژه انسان شهری دگر ارتباط مستقیم با چهار فصل سال ندارد، مناسبت
اش با چهار فصل غیر مستقیم و حتا بنابه شبیه سازی ها مجازی است.
در صورت
تفکر اساطیری و هستی شناسانه ایرانی، طبیعت در چهار فصل سال، بازتاب و پیامد هنری و
وجودی برای انسان داشته است که بنابه گذشت زمان و تغییر زندگی روایت ها درباره چهار
فصل سال فراموش شده است؛ فقط دو روایت از بازتاب و پیامد چهار فصل سال در زندگی انسان
ایرانی بجا مانده است که جشن نوروز و جشن مهرگان است.
جشن
نوروز و جشن مهرگان، جدایی از هر مناسبت بشری دگر، بیانگر پیامد و بازتاب راز عاطفی
طبیعت در فصل های سال به ویژه در فصل بهار و پاییز است. فصل بهار، فصل رویش و زنده
شدن جهان است و فصل پاییز نتیجه این رویش است که میوه و دانه می رسد و غله جمع می شود.
بنابر این جشن نوروز، جشن زایش و رویش است؛ جشن مهرگان جشن گردآوری غله و دانه است.
هنگامی
که در روستا زندگی می کردم، با آنکه مردم در پاییز، جشنی بنام جشن مهرگان برگزار نمی
کرد اما ماه مهر/ میزان، ماه جشن بود؛ گندم درو می شد، خرمن می شد، کوبیده می شد، دانه
از کاه جدا می شد؛ بعد راش گندم به شکل خاص تنظیم می شد، می گذاشتند که راش گندم برای
یک شب در خرمن بماند؛ پگاه همان شب که سپیده می دمید، مردی نسبتا سالخورده، راش گندم
را با تشریفات و مراسمی خاص چپه می کرد که توام با هیاهو، پختن غذاهای خاص و دادن گندم
به عنوان هدیه (کیپسند) به کودکان و غریبان بود.
نمی
دانم واژه «کیپسند» مربوط به کدام زبان است و به صورت خاص چه معنایی داشته باشد، اما
کیپسند دادن، جزیی از مراسم چپه کردن راش گندم بود. کیپسند دادن فقط هدیه نبود، بلکه
بخشی از مراسم برگزاری جشن غله بود و به نوعی به برکت غله و به حاصل دادن کشت ارتباط داشت.
پاییز
در روزگار گذشته انسان، جایگاه خاص و هستی شناسانه داشته است، زیرا فصل گردآوری غله
و دانه بوده است که این جایگاه خاص و هستی شناسانه پاییز در برگزاری جشن مهرگان بازتاب
یافته است. بهار و پاییز به نوعی آغاز و انجام کشت و کار است. در بهار دانه سبز می
شود و در پاییز دانه می دهد. اگر نوروز جشن رویش دانه است؛ مهرگان جشن گردآوری دانه
و غله بوده است.
بهتر
است فرهنگ های خوب را (که بیانگر فرهنگ سپاس گزاری از خوبی ها و نعمت های طبعیت است)
پاس بداریم و فراموش نکنیم. جشن نوروز و جشن مهرگان، سپاس گزاری از طبیعت و بیانگر
مناسبت هستی شناسانه انسان و طبیعت است؛ یعنی طبعیت و مواظبت از طبیعت را به یاد انسان
می آورد که در روزگار معاصر به این یادآوری می گویند حفاظت از محیط زیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر