۱۳۹۳ خرداد ۲۷, سه‌شنبه

گفت‌و گو با یعقوب یسنا، شاعر و ادیب افغان- در سایت ایران وایر

 تهیه و تدوین: ماهرخ غلامحسین پور

در دوره طالبان به عشق ادبیات، به دانشگاه کابل رفت و با مدرک کار‌شناسی ارشد در رشته زبان و ادبیات فارسی فارغ‌التحصیل شد. «یعقوب یسنا» حالا استاد دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه «البیرونی» در کابل است.  نام این شاعر و محقق ادبیات برای شیفتگان ادبیات در ایران نامی آشناست. 
وبلاگ او با نام «گیلگمش» یکی از پرخواننده ترین وبلاگ‌های ادبی بود که حالا از طرف بلاگفا مسدود شده است. خودش دراین‌باره می‌گوید: «من چیزی ننوشته بودم که بهداشت انسانی جمهوری اسلامی را آلوده کند. قسمتی از مصاحبه "علیا­ماجده المهدی" را با سی ان ان، آن جا گذاشته بودم. وبلاگم نزدیک به 30 هزار بیننده ایرانی داشت. به هر حال، برایم تجربه دردناکی بود. بسیاری از نوشته و شعرهایم که در این وبلاگ بود، حذف و نابود شدند.»
«کتاب اهریمن»، «واژه‌های عربی شاهنامه»، «من و معشوق و ماقبل تاریخ» و «دانایی‌های ممکن متن»  چهار اثر یسنا هستند که در نمایشگاه کتاب تهران درغرفه افغانستان  چیده  شدند و به گفته مسئول غرفه افغانستان، عنوان پرفروش‌ترین‌ها را از آن خود کردند.
یعقوب یسنا تاثیر شاعران و ادیبان ایران را در علاقه‌اش به ادبیات انکار نمی‌کند و می‌گوید: «من هرگز نمی­توانم خودم را از هدایت، شاملو، فروغ و دیگر مظاهر ادبیات ایران جدا بدانم.»
با یعقوب یسنا درباره تاثیر فرهنگ و ادبیات معاصر ایران بر افغانستان، نقش سیاست در ادبیات، وضعیت کتاب در افغانستان و نمایشگاه کتاب تهران به گفت‌وگو نشسته‌ایم.
این گفت‌وگو شاید برایتان آزار دهنده باشد وقتی متوجه می‌شوید کتاب‌های ممنوع و ممیزی شده نویسندگان ایرانی به راحتی و بدون سانسور در کتابفروشی‌های افغانستان یافت می‌شود.


اجازه بدهید نخست ازتاثیرگذاری و کنش و واکنش ادبیات معاصر ایران و افغانستان شروع کنیم؟
  • راستش تفکیک این دو، کار دشواری است. ایرانی­ها، افغانستانی و تاجیکستانی­ها در کل، خالق یک  فرهنگ هستند. آن‎ها با هم مناسبات گسترده هستی­شناسانه و فرهنگی دارند. گر چه این معمولا ادبیات افغانستان است که  از ادبیات معاصر ایران بهره برده و مایه گرفته است، اما در مورد میزان و حدود این بهره­مندی به علت گستردگی، نمی­توان مرز و حدود مشخص کرد. هر شاعر و داستان‌نویس معاصر ایرانی خود به خود در کار شاعران و نویسندگان معاصر افغانستان رد پای گسترده‌ای به جا گذاشته است. به اعتقاد من، شاعری که بیش از همه در محدوده ادبیات معاصر افغانستان اثرگذار بوده، فروغ است که اگر بخواهم از میزان تاثیرگذاری او بگویم، باید چندین رساله در این باب بنویسم.
اما این کنش و واکنش چه‎گونه انجام شده است؟
  •  مناسبات انسانی در روزگار ما بسیار متنوع هستند، به ویژه مابین کشورهای فارسی زبان که به علت پیشینه تاریخی، زمینه‌های فرهنگی و زبان مشترک، این تبادل آسان‌تر انجام می‌شود. ما ایرانی­ها، تاجیکستانی­ها و افغانستانی­ها در یک حوزه بزرگ انسانی و فرهنگی قرار داریم که همان دایره فرهنگ ایرانی است. منظورم از ایرانی، معنای عام فرهنگی است و نه معنای تباری آن.  در این مناسبات­، ادبیات معاصر ایران البته جایگاه محوری دارد و ادبیات تاجیکستان و افغانستان از آن سرچشمه بهره­مند می­شوند. این روند با مهاجرت بیش از پیش نسل جوان افغانستان به ایران، متداوم­تر شده است. کتاب فروشی­های افغانستان، غیر از کتاب­های ایرانی از مولفان یا مترجمان ایرانی، کتاب دیگری ندارند. البته با این تفاوت که  در افغانستان به راحتی کتاب­های ممنوعه ایرانی را که در ایران منتشر نمی‌شوند، می­توان یافت؛ برای نمونه، کتاب­های ممنوع «صادق هدایت» سال گذشته از سوی «نشر زریاب» در کابل منتشر شد.
آیا ریشه این تاثیرگذاری‌ها در زبان مشترک است؟
  • زبان، خانه هستی انسان است. انسان در درون زبان به معرفت و هستی شناسی خود و جهان­ اطراف دست می­یابد. بنابراین، من به عنوان یک فارسی زبان، با زبان فارسی و ادبیات معاصر ایران احساس مشترک، عاطفی و روان شناختی دارم. تا کنون هرچه کتاب خوانده‌ام یا از نویسندگان، پژوهش‌گران و شاعران ایرانی بوده یا ترجمه ایرانیان. من هرگز نمی­توانم خودم را از هدایت، شاملو، فروغ و دیگر مظاهر ادبیات ایران جدا بدانم. ایران و نویسندگان ایرانی در واقع معرفت، هستی و هویت فرهنگی من به شمار می‌روند. همان قدر که مسائل مرتبط با ادبیات افغانستان برایم اهمیت دارد، مسائل مرتبط با ادبیات ایران نیز برایم مهم است.
    بر این باورم که ما فارسی زبان­ها، جدا از هر ملیتی و به دور از سیاست حکومت‌ها، باید به عنوان لشکریان گسترش و اشاعه زبان فارسی از هم‌دیگر حمایت و پشتیبانی کنیم.
اما نمی­شود تاثیر سیاست در مسایل فرهنگی و به ویژه در حوزه ادبیات را منکر شد؟  
  • بله، من هم تاکید می­کنم. روابط سیاسی ایران و افغانستان گرچه در ظاهر نوسان داشته اما همیشه پشت پرده با مهر و توافق همراه بوده است. کرزای در دور دوم انتخاب محمود احمدی نژاد، اولین کسی بود که انتخاب شدنش را به او تبریک گفت.
    سهم ایران دراعتلای فرهنگ بشری، سهم قابل توجهی است. ریشه این تاثیرگذاری به دو هزار و 300 سال پیش از میلاد برمی­گردد. اما جمهوری اسلامی بی­میل نیست همه آن پیشینه را به حساب خود بگذارد. این در حالی است که نگاه جهان به ایران، نگاه دوگانه‌ای است. افکار عمومی، ایران را ورای سیستم سیاسی حاکم بر آن قضاوت می­کند. قضاوت دنیا این گونه نیست.کسی این معرفت را به حساب جمهوری اسلامی نمی­گذارد. در واقع از بیرون، ایران ظرف زیبایی است با مظروفی که با آن ظرف ارتباطی ندارد.
    من بر این باورم که نه حکومت افغانستان و نه حکومت ایران به تعهد و روابط فرهنگی خود پایبند نیستند و از امکانات فرهنگی هر دو کشور در جهت مطامع سیاسی استفاده می­کنند.
    جمهوری اسلامی در این سال‌ها سیاست‌گذاری مشخصی برای اعتلای زبان فارسی در افغانستان نداشته و رایزنی­های فرهنگی آن معمولا ایدئولوژیک است و نه فرهنگی. البته افغانستان هم از رابطه خود با ایران به حد کفایت بهره برداری کرده است.
منظورتان چه جور بهره‌‌‌برداری است؟
  • مهم‌ترین بهره‌برداری این بوده که مقامات افغانی با نزدیکی به مقامات ایرانی، تلاش می­کنند امریکا را تحت فشار بگذارند. بنابراین، با این قبیل فشارها، هم از امریکا کمک­های مالی دریافت می­کنند و هم از ایران. به نظر من، مجموعه این دوگانگی‌ها بر شرایط ادبیات معاصر و تعاملات فرهنگی مابین ایران و افغانستان نیز اثرگذار بوده است.
در مورد اتفاقی که در آستانه نمایشگاه برای محموله کتاب­های غرفه افغانستان افتاد چه نظری دارید؟
  • راستش رمان «گمنامی» در افغانستان از سوی کسانی که به نوعی جیره­خوار نظام جمهوری اسلامی بودند، مورد توطئه بود. بارها نویسنده آن، آقای «تقی بختیاری» مورد تهدید اسلام­گرایان افراطی قرار گرفته است. این کتاب با وجود مخالفت روحانیون مذهبی، باز هم در بازار کتاب افغانستان منتشر شد. حکومت افغانستان معمولا از روابط زبانی و فرهنگی ایران  با خود ناخشنود است و این ناخشنودی را یک بار با توقیف کتاب­هایی که از ایران به افغانستان وارد می­شد، نشان داد. اما حقیقت این جا است که روابط زبانی و فرهنگی ایران و افغانستان چنان در پیشینه مردم ریشه دارد که حکومت­ها نمی­توانند این روابط را مهندسی و مدیریت کنند.
    از سوی دیگر، افغانستان نمی­تواند از جای دیگری  به جز ایران برای دانشگاه‌های خود کتاب وارد کند. به هر حال، در افغانستان به حد کفایت محقق، پژوهش‌گر و مترجم وجود ندارد.
به نظرم شما شاعر مرگ­اندیشی هستید؛ آن جا که می­گویید صدام قرانی در آغوش، مرگ را از دار دموکراسی مزه می­کند/  شیهه اسبان را می­شنوم. اسکندر در بابل جان می­دهد و فراعنه پیش از مردن به مرگ برخورد می­کنند و اهرام را می­سازند. .../ به دو دایناسور برمی­خورم که پیش از انزال جان داده‌اند...  چرا عنصر مرگ و زنانگی  در نوشته‌های شما تا این حد برجسته‌اند ؟
  •  من به مرگ نگاه ویژه‌ای دارم. ادبیات نشانه میل انسان به جاودانگی و فرار از نیستی است و من هم از این قاعده مستثنی نیستم. به هر حال، مرگ یکی از  دغدغه­های من است.  در مورد زنان باید بگویم من آن‌ها را تحسین می­کنم. زنان را عنصر وصل انسان به زندگی می‌دانم. من بر این باورم که بیهودگی می‌تواند یک مفهوم برخاسته از ذهن مردانه باشد. برای همین است که زنان نوعی تجلی از مفهوم تکامل خدا هستند.  
گویا شما به فلسفه هم علاقه بسیاری دارید . علت این علاقه چیست؟
  • من با کمک فلسفه با دشواری‌های زندگی روزانه در افغانستان کنار می‌آیم. این دیدگاه‌های فلسفی من است که بسیار به کارم می­آیند. فلسفه، داستان کوتاه و شعر- یعنی در مجموع ادبیات و اسطوره­هایی که با آن‌ها مانوسم، بخشی از دل‌مشغولی­های من هستند. شاهنامه و فروغ دو عنصر جدا نشدنی از روح و ذهن من هستند.
منبع: ایران وایر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر