حاشیه
باز بودن باب ممکنات، زمینههای بیشتری را برای مطرح شدن معرفت تازه از پدیدهها و چیزها فراهم میسازد.
فهم مطلق و ایستایی در حوزههای معرفتی، شاید ناشی از فرصت ندادن به ممکنات باشد.
بتهای ذهنی در تعارض با فهم کثرت گرا امکان ابراز وجود معرفت تازه را تقلیل داده و یا ناممکن میسازد.
شاید کسی تردید نکند که ما در جهان ممکنات زندگی میکنیم؛ جهانی که ایستایی را بر نمیتابد و همه چیز در حال صیرورتند.
هرگونه ایستایی در نظام کیهانی شاید فروپاشی عظیم را به دنبال داشته باشد؛ ایستایی مرگ آور و فاجعه بار.
در
جهان درحال تغییر، چگونه میتوان از امر ثابتی سخن گفت، گزارهای که
حضراتی چون پارامندس و هراکلیتوس حتا در عصر باستان به فهم آن پیبرده
بودند که عالم تمام در حال حرکت است و هیچ امر ثابتی در جهان نیست.
یا
به بیان لایبنیتس هرگونه سکون فسادآور و پایان بخش حیات تلقی شده در این
که حرکت و تغییر با ماهیت فلسفی به بیان لایب نتیس ذات محور و درون محور
باشد یا به بیان برخی متکلمان غایت محور، بحثی نداریم؛ غرض از اشاره به این
مقولات این است که در جهانی در حال "شدن" تصور ثبات و پایداری امری است
دشوار! دشواری از این جهت که پندار ثبات ما را به مرزهای پوسیدگی و سقوط
رهنمون میکند.
کاظم حمیدی رسا
جزمگرایی و دترمنیسیم
میتواند پروسه تغییر را از مسیر طبیعی اش منحرف کند، طعم تلخ جزمیت در فهم
از متون آیینی و آیدیولوژیک شدن فهم متن، میتواند واضح ترین مثال باشد.
متونی
که به پندار برخی از متولیان امور دینی، محملی برای تاویل و تفسیر کثرت
گرا نیست و جهان متن را در "غیبت فهم" تنها به معنای واژگانی تقلیل داده تا
پروسه تغییر را به بن بست بکشاند؛ بن بستی که امروز در تصادم با جریانهای
فکری کثرت گرا، جوی خون جاری کرده و مشتی” دهشت افکن و تروریست” را تحویل
جامعه داده است.
در چنین وانفسای فکری، تولد رساله "داناییهای ممکن متن" در حوزه زبان و ادبیات اتفاقی است مبارک.
نوشتار
حاضر، میتواند خوانشی باشد هرچند اجمالی از "رساله"ی فلسفی جناب یسنا؛
رسالهیی که بدون فهم نظریههای ادبی و بدون شناخت انگارههای فلسفی در
حوزه زبان درک آن دشوار میماند و به این باورم که در نوشتار حاضر قطعیتی
در درستی فهم من به عنوان خواننده متن مطرح نیست.
متن
1
داناییهای
ممکن متن” را شاید تنها نوشتار تامل برانگیز با رویکرد فلسفی دانست که در
حوزه زبان و ادبیات در سالهای پسین در افغانستان ابراز وجود میکند.
این کتاب میتواند به شماری از پرسشهای بنیادی پاسخهای در خور ارایه
کند. پرسشهایی که تاکنون کمتر پاسخ درخور یافته اند و از جهتی میتواند
رویکرد شالوده شکنانه به بسیاری از مقولههای ادبی داشته باشد و باب معرفت
تازهای را در حوزه ادبیات باز کند.
دریافتها و
فهم از مقولاتی چون "زبان، متن، اثر، ادبیات و نقد تاکنون برداشتهای
کلیشهیی و نخ نما بوده؛ شاید اغراق نباشد اگر بگوییم حتا نقد نویسانی که
خیلی ادعای شان میشده نیز به شدت پابند کلیشه و ساختارهای سنتی بوده اند؛
ساختارهایی که اصول ثابت را معیار نقد قرار میدادند و فهم درست از غایت "
نقد" نداشتند.
به بیان یعقوب یسنا، منتقدان ما در غیبت تیوری ادبیات و
نظریههای ادبی، زبان به نقد میگشودند امری که به بحران نقد ادبی منجر
میشود.
2
“داناییهای ممکن متن” آماجش شکستن تابوهای ذهنی ما در
باره زبان، متن، اثر، مولف، خواندن، نوشتن و نقد است. بتهایی که شکستنش
بدون چنین کتابی شاید ممکن نباشد.
فهم ما از
مقولههای، زبان، متن، اثر، نقد، خوانش، مولف فهم سنتی و بسیط ( تک ساحتی)
بوده است؛ فهمی که تغییرات را بر نمیتابد و فرصت بسط و تاویل کثرت گرا را
از ما گرفته است.
به باور من در خوانش
"داناییهای ممکن متن" ما با چیستی زبان( به مثابه امر مطلق و متافیزیکی)
مواجه نیستیم، با کاکرد و امکانات زبان مواجهیم. اینکه زبان این ظرفیت را
دارد تا ما را در غیبت جهان قرار دهد، امری که تصورش برای ما دشوار میماند
که "زبان" چگونه میتواند ما را در غیبت جهان قرار دهد.
«هنگامی
که زبان، رابطه ی مستقیم و ثابت با جهان نداشته باشد؛ چگونه میتوان از
معنای ثابت و مشخص سخن گفت، آنهم در متن ادبی؛ چون زبان، جهان واقع و چیزها
را در غیبت قرار میدهد؛ متن ادبی جهان و زبان را در غیبت قرار میدهد؛ این
در غیبت قرار گیری جهان و زبان در متن ادبی؛ متن ادبی را چون فضای مجازی،
خود بسنده، میکند.» - داناییهای ممکن متن، ص25-
به
نظر میرسد "داناییهای ممکن متن" بر نگره استعارهای نیچه در فهم از زبان
متمایل باشد و برداشت استعارهای از زبان را بر نگره افلاتونی ( که زبان
را برداشت واقعی از جهان می پنداشت و از شعر و استعاره به دلیل هراس دور
شدن از دنیای مُثل انتقاد میکرد.) ترجیح میدهد.
نگره
دال و مدلولی و نشانه شناسانهی سوسور نیز در این کتاب مجال بروز یافته
است، یسنا اشاراتی به نظریه ساختارگرایان دارد و در باب گستره معنا و اینکه
چگونه امر معنا دار به نشانه تبدیل میشود، توضیحات عالمانه ارایه داده
است.
این رساله در بحث خوانش متن، بر نظریه ادبی رولان بارت تاکید دارد.
رولان
بارت در بازگشایی و تبیین مقولاتی چون "متن" و "اثر " و وجه تمایز آنها
اشارات تامل برانگیزی دارد به بیان بارت، در چشم انداز جدید برای دانستن
متن ادبی دانستن معنای قصد شده مولف در متن هدف نیست، هدف فهم متن ادبی
است.
رولان بارت در تبین وجه تمایز اثر و متن،
شالودههای خوانش متن ادبی را به مقهوم سنتی اش درهم میشکند. به باور
بارت، در غیبت مولف امکان ارایه کثرت فهم و معرفت تازه از متن وجود دارد و
این در صورتی امکان پذیر است که "متن" را جاگزین"اثر" کنیم. "داناییهای
ممکن متن"، این بحث را به صورت مبسوط و قابل فهم پیگرفته است.
تلقی
کلیشهای رایج "فهم" و "معن" را مترادف هم قرار میدهد، در داناییهای ممکن
متن، به این امر تاکید شده که فهم تاویل کثرگرا دارد و مراد از معنا
دریافت ثابت و کانکریتی از متن است؛ امری که خواننده در صدد دریافت قصد
مولف از متن به عنوان "ثر" است نه مثابه"متن"
بسط
تمایز "معنا" و "فهم" امکان تاویل متن را فراهم میسازد چون به تعبیر یسنا
وقتی معنا را امر مطلق و کانکریتی تلقی میکنیم و از جهان فهم و امکانهای
معرفت تازه دور میشویم. این دور شدن از نگرش سنتی به متن ناشی میشود؛
نگرشی که به "اثر" میپردازد و "متن" را به حاشیه میراند.
3
"داناییهای
ممکن متن" در بسط نظریه هایدگر در چگونگی تاویل متن و برداشت کثرت گرا از
فهم متن میپردازد با این تفاوت که هایدگر فهم متن را به مثابه امری که
خواننده ذهنیت قبلی داشته باشد تلقی میکند و در فهم از متن است که
امکانهای تازه از هستی شکل میگیرد.
برداشت هایدگر از لوگوس شاید این
باشد که اصولن " بودن" بدون زبان هستی پیدا نمیکند. زبان است که دانایی
"هستندگی" را آشکار ساخته و از امر مستور، کشف حجاب می کند.
"عالم"
نامستوریهای هایدگری "ارض"” مستوریها را کشف نموده و پرده از حقیقت
برمیدارد. به بیان او، هنر است که در تبیین" حقیقت" کمک میکند.
به
باور هایدگر، رابطه چیزها و زبان غیر منفصل است. در واقع واژهها (دالها)
اند که بر چیزها(مدلولها) دلالت میکنند و هستی چیزها را پدیدار میکند و
بدین جهت است که زبان مفهوم هستی شناسانه پیدا میکند. به بیانی "دازاین"
یا امر"هستنده" در بستر زبان آشکار میشود.
"داناییهای
ممکن متن" معرفت تازه از متن را مبتنی بر فهم کثرت گرا امکان پذیر میداند
تا زمانی که اقتدار معنا به عنوان امر متافیزیک، مستقل و دور از جهان واقع
شکسته نشود، امکان فهم متن دشوار است.
«
اعتبار دهی به کثرت فهم، تعبیر، تلقی و دانایی، میتواند اقتدار معنای
مستقل از انسان و جهان را به چالش بگیرد و معنابخشی جهان و متن را به انسان
رجعت بدهد.” همان،ص17»
4
در
"داناییهای ممکن متن" مراد از جهان زبان و جهان متن جهان واقع نیست؛ هستی
به معنای جهان ایده و تصورات به کار رفته که از خود جهان ویژهیی دارد؛
جهانی که انسان را در سرخوشی و دلخوشی تصرف جهان واقع قرار میدهد.
نگاه
استعاری به بیانی نگاه نیچهیی به زبان، ما را از جهان واقع دور میکند.
داناییهای ممکن متن بر این نگره تاکید میکند که زبان جهان واقع را در
غیبت قرار میدهد و این در غیبت قرار دادگی با متن بازسازی شده و در قالب
ایده و تصور هستی مییابد؛ امری که هایدگر به آن نگاه دیگری دارد و هستی را
همذات «دازاین» و هستندگی می پندارد و رابطهی استعارهای را بر نمیتابد.
5
نگاه پساساختارگرایانه و به تعبیری، نگاه
فوکویی و دریدایی در باره زبان و متن در این کتاب مجال بیشتر یافته است.
به بیان فوکو زبان نمیتواند حقیقت جهان را بیان کند و خوانش متن را به
مثابه تجربه فردی نویسنده تقلیل میدهد؛ امری که محملی هیچ حقیقتی نیست.
به
بیان فوکویی و دریدایی، تاریخ و ادبیات بزرگترین جعل بشر بوده؛ جعلی که ما
را از جهان واقع دور میکند؛ مفهومی که در "داناییهای ممکن متن" نیز به
آن پرداخته شده و این رساله در تبیین نگرههای شالوده شکنانه، امکانها و
چشم اندازهای دیگر اندیشانه را به خواننده میدهد.
اگر
زبان نمیبود شاید با چیزها نزدیک تر میبودیم ولی این پرسش همچنان وجود
میداشت که چگونه چیزها را میشناختیم؟ شاید معرفت از چیزها دشوار میشد.
"داناییهای
ممکن متن" به این امر تاکید دارد که زبان، ما را از جهان دور میراند ولی
این خلا را با توضیحات و باز آفرینی چیزها پر میکند.
در وبلاک بی نشان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر