معضل رهبری طالبان پشتون روز به روز بیشتر میشود. زیرا معضل درونگروهی طالبان پشتون و غیرپشتون آغاز شده است. مولوی صلاحالدین ایوبی فرمانده اوزبیکتبار طالب و مولوی مهدی فرمانده هزارهتبار طالب چندبار مورد سوء قصد طالبان پشتون قرار گرفتند. اما جان سالم به در بردند.
اعضای
طالبان غیر پشتون به رهبری طالبان پشتون بیاعتماد شدهاند. بنابراین در حفظ جان
خود برآمدهاند. زیرا میدانند با تسلیمشدن به رهبری طالبان پشتون، حذف خود را
قبول میکنند.
مولوی
فاضل از طالبان پشتون برای گرفتاری مولوی صلاحالدین به فاریاب رفته بود، بین طالبان
اوزبیک و پشتون درگیری رخ داد، اما گرفتاری موفقانه صورت نگرفت، مولوی فاضل در فاریاب
احساس خطر کرد، با آشفتگی به کابل برگشت.
هیات طالبان
پشتون برای تسلیمی مولوی مهدی به بلخآب رفته بود. مولوی مهدی به تسلیمی تن نمیدهد،
به پاسخ هیات طالبان پشتون میگوید مذهب شیعه مانند گذشته رسمی باشد، هزاره و شیعه
در حکومت شریک شود و هزاره حداقل در محلهای هزارهنشین از خود والی، ولسوال و...
داشته باشد. این مطالبات مولوی مهدی دقیق، درست و قابل حمایت است.
معضل
قومی از اساسیترین معضلهای حکومتداری در افغانستان است. حکومتهای قومی پشتون
در طول تاریخ خواسته، این معضل را با سرکوب کتمان کنند، اما سرکوب نتیجه نداده
است.
وقتی
امارت قبلی طالبان سقوط کرد، در دانشگاه کابل دانشجو بودم، یکی از دوستان اوزبیک
من گفت جوانان پیش جنرال دوستم میروند، شما هم با ما بروید. جوانی از دوستم پرسید
چرا از همکاری با حکومت داکتر نجیبالله دست کشیدی. جنرال دوستم گفت تازه با موفقیت
از جنگ جنوب برگشته و کنار داکتر نجیب نشسته بودم که هیاتی خارجی به دیدار نجیب
آمد و یکی از آن هیات از نجیب دربارهی در صدی اقوام افغانستان پرسید. نجیب در
پاسخ گفت بالای نود و پنج در صد مردم افغانستان پشتون است. دو تا سه در صد تاجیک
دارد. هزاره و اوزبیک یک درصد هم نیستند. با شنیدن این سخن داکتر نجیب تصمیم گرفتم
از حکومت نجیب جدا شوم.
به این
خاطره برای این اشاره کردم، فرقی نمیکند، حکومت کمونستی باشد، جمهوری لیبرال
باشد، امارت اسلامی باشد و... هرچه که باشد، این معضل قومی وجود خواهد داشت. رهبری
حکومت معمولا در اختیار سران قوم پشتون بوده است، خواستهاند حکومت یک قوم بر
اقوام دیگر تسلط پیدا کند. بنابراین جنگ و درگیری حکومت قومی با اقوام دیگر آغاز
شده است.
جنگ
عبدالرحمان با هزاره، جنگ قومی بود. جنگ امانالله و نادر با امیرحبیبالله خادم دین
رسولالله جنگ قومی بین پشتون و تاجیک بود. جنگ محمدگل مهمند و کاکاهای ظاهرشاه در
شمال با اوزبیک و تاجیک، جنگ قومی بود. جنگ حکومت داکتر نجیب با مجاهدان، جنگ قومی
بود. جنگ مجاهدان با هم جنگ قومی پشتون، تاجیک، هزاره و اوزبیک بود. جنگ فعلی رهبری
طالبان با اعضای غیر پشتونش جنگ قومی است.
کرزی و
غنی نیز به خارجیان همان سخن داکتر نجیب را میگفتند و میگویند. کرزی به وزیر
دفاع آمریکا گفته بود مشکل حکومتداری ما طالبان نیست، مردم و جبههی شمال است. یکی
از سناتوران آمریکایی در یکی از روزنامههای آمریکا نوشته بود، کرزی به ما گفته
بود، ملتسازی در افغانستان باید به اساس ارزشهای قوم پشتون صورت گیرد زیرا پشتون
بالای هشتاد درصد است. این سناتور آمریکایی میگوید وقتی کابل رفتم متوجه شدم واقعیت
قومی و فرهنگی غیر از آنچه استکه کرزی میگفت.
اگر
بخواهیم به حکومتداری عادلانه، فراگیر و مردمی برسیم، باید در حکومتداری واقعیت
قومی را درنظر گیریم و واقعیت قومی را به معضل تبدیل نکنیم. واقعیت قومی را به
فرصت و همزیستی تبدیل کنیم. تبدیل واقعیت قومی به فرصت و همزیستی در حکومتداری
فدرال ممکن است. حکومت قومی پشتون نمیتواند تاجیک، هزاره، اوزبیک و... را کاملا
نابود کند. بنابراین بهتر است ایده و ارادهی سرکوب قومی کنار گذاشته شود.