تصور نمیکردم روزی فرا برسد، خانهی
میرزا تورسنزاده، شاعر، نویسنده و سیاستمدار معروف تاجیکستان را ببینم و در آنجا
با شاعران، فرهنگیان و هنرمندان تاجیکستان قصه کنم.
استاد بهروز ذبیحالله روز پنجشنبه
به من پیام فرستاد که روز جمعه روز گرامیداشت و یادبود میرزا تورسنزاده است و از
طرف من دعوت استی، ساعت ۹ صبح دفتر من بیا و با هم میرویم.
حقیقت این است، از بسکه ذوقزده شده بودم، منتظر فرا رسیدن فردا بودم که زود فردا
برسد و بروم. پگاه بروقت با اورانوس همسرم شهر دوشنبه رفتم و از پارک وسط خیابان
سامانی قدمزده به سوی دفتر استاد بهروز حرکت کردیم. فضای دلانگیز هوای بهاری شهر
دوشنبه گیرا و فرحبخش بود، زنان وسط پارک گل میگاشتند، من و اورانوس احساس
شادمانی میکردیم و خوشی در چهرهی اورانوس احساس میشد. پیش آکادمی علوم رسیدیم و
رفتیم پشت دروازهی دفتر استاد بهروز. تکتک زدیم خودش دروازه را باز کرد و با
تبسم گفت به موقع آمدید. سکرتر استاد قهوه آورد، نوشیدیم و با استاد بهروز و چند
استاد دیگر به سوی آثارخانهی استاد میرزا تورسنزاده رهسپار شدیم. فاصله زیاد
بود، با تاکسی رفتیم.
همینکه پیش دروازهی آثارخانه
رسیدیم، خانمی بسیار خوشسخن و مهربان از ما پذیرایی کرد و گفت این خانهی استاد
میرزا تورسنزاده بوده و پس از درگذشتش تبدیل به آثارخانهی او شده است. حویلیای
نسبتا بزرگ و قشنگ بود و در وسط آن، میز و چند چوکی برای نشستن قرار داشتکه به آن
شاهنشین میگفتند. ما را به مجموعهای از اتاقها طرف دروازهی حویلی رهنمایی کرد
که اتاقها از چهار طرف راه داشت. خانم رهنما گفت در زمان زندگی میرزا تورسنزاده
این چهاردر چهار کارکرد متفاوت داشته است و دروازهی ورود اعضای خانواده، مهمانان،
مهمانان خاص و... فرق میکرده است. نخست، اتاق کار استاد تورسنزاده را دیدیم در
آن اتاق میز کار استاد موجود بود، قلمش با یک چراغ مطالعه، با تندیسی از کبوتر و
تندیس پوشکین شاعر روس و چند دستنوشتش روی میز قرار داشتند. خانم رهنما گفت استاد
تورسنزاده از حامیان صلح جهانی بود و تندیس کبوتر نماد صلح است. از مجموعهاتاقها
بیرون شدیم به بخش ادبی و فرهنگی آثارخانه رفتیم. در آن بخش، تحفههایی بودند که
نویسندگان و سیاستمداران جهان به استاد هدیه کرده بودند و عکسهایش از دورههای
متفاوت زندگی با اعضای خانواده و شخصیتهایی از سراسر جهان بودند که در سفرها و
دیدارهای رسمی، غیر رسمی و بینالمللی گرفته بوده است. خانم رهنما گفت شماری از
افرادیکه در عکسها استند، هویت شان شناخته نمیشود، چون پشت عکس نام افراد نوشته
نشده است.
اتاق نشیمن، طعامخوری و اتاق خواب
استاد نیز در مجموعهاتاقهای ورودی حویلی بود و هنوز تختخوابش موجود بود و لحاف
و توشکیکه را استفاده میکرد در یک بسترهپیچ سنتی دستدوزی گلدار در کنج اتاق
قرار داشت. دیدن وسایل نوشتاری، مطالعه و شخصی استاد، فضای نوستالژیکی را ایجاد
کرده بود و احساس میکردم روان استاد با ما در اتاقها قدم میزند و امروز ادبیات
و فرهنگ تاجیک را با زمانهی خودش و با گذشتهی دور ادبیات تاجیک با روزگار رودکی
پیوند میزند.
حقیقت این استکه شخصیتهای بزرگی
مانند میرزا تورسنزاده نقطههای وصل ادبیات و فرهنگ یک جامعه در زمانهای متفاوت
استند و زمانهای متفاوت فرهنگی یک جامعه را با حضور ادبی، فرهنگی و معنادار خود
وصل میکنند و نسلهای بعدی بنابر فعالیت فرهنگی چنین شخصیتهایی، کلیت تاریخ
فرهنگی و ادبی جامعهی خود را میشناسند و درک میکنند.
وقتیکه از اتاق بخش فرهنگی
برآمدیم، پیش از اینکه وارد تالار شویم، خانم رهنما به درختی انگور و درختی
چارمغز اشاره کرد و گفت از دستشاندههای خود استاد تورسنزاده استند. همه وارد
تالاری نسبتا بزرگ شدیم که در آخر حویلی قرار داشت. تندیسی از استاد تورسنزاده در
صدر تالار بود. عکس جنابعالی پیشوای ملت محترم امامعلی رحمان روی دیوار انتهایی
تالار قرار داشت. جناب عالی محترم امامعلی رحمان لقب قهرمان ملی تاجیکستان را به
استاد میرزا تورسنزاده اهدا کرده است.
سخنرانان در بارهی استاد میرزا
تورسنزاده صحبت کردند، دانشجویان شعرهایش را خواندند و همه یاد استاد را گرامی
داشتیم. استاد بهروز مهربانی کرد، مرا به مهمانان معرفی کرد و به من عزت بخشید.
میزبان برنامه به من نیز فرصت صحبت داد، به روان استاد تورسنزاده درود فرستادم و
به مهمانان عرض ارادت کردم.
مسوول آثارخانه، مردی مهربان بود.
با آنکه سن و سالی ازش گذشته بود، اما پر انرژی، خوشسخن، سرخوش و اهل قصه و سخن
بود که رفتارش مرا تحت تاثیر قرار داد.
محترم استاد خانم فرنگیس شریفزاده
رییس انستیتوت زبانهای رودکی آکادمی علمهای تاجیکستان و استاد آریانفر و استاد
بیژنپور در پایان برنامه رسیدند و هنگام پذیرایی غذا دور میز شاهانه در وسط حویلی
نشستیم و قصه کردیم و استاد بیژنپور شکی را مخفف شاه کی گفت و بخشی از افراد جهان
را در کشورهای جهان دروازی دانستکه از درواز بدخشان به بخشهای جهان رفتهاند. من
و استاد آریانفر سخنان استاد بیژنپور را نقل مجلس فکر میکردیم، اما آقای بیژنپور
با جدیت سخن میگفت و مطمین بود.
خانم فرنگیس شریفزاده از همبستگی
فرهنگی کشورهای تاجیکستان، افغانستان و ایران سخن گفت و خیلی بر ما افغانستانیها
مهربانی کرد.
استاد پروفیسور شمسالدین را نیز در
روز یادبود میرزا تورسنزاده دیدم. استاد را سالها پیش نخستینبار در یک همایش
بینالمللی در تهران دیده بودم، به استاد آن دیدار را یادآوری کردم، استاد گفت چند
روز پیش شمارهی تیلفونت را میپالیدم که در کنفرانس بینالمللی فردوسی صحبت میکردی،
اما از چند افغانستانی پرسیدم شمارهی شما را ندادند و گفتند از تاجیکستان رفته
است.
در روز یاد بود استاد میرزا تورسنزاده
استادان دانشگاه، شخصیتهای فرهنگی، هنری و دانشجویان در آثارخانه تشریف آورده
بودند و برای من فرصتی خوب بود، زیرا با استادان و شخصیتهای هنری و فرهنگی آشنا
شدم. یادم نرود، موقعیکه روی حویلی در شاهانه نشسته بودیم، باران آمد، شرشر
باران، فضا را خیلی شگفتانگیز و دیدنی کرده بود. میزبان آثارخانه، شراب کیکلیک
تاجیکی به مهمانان تعارف کرد، کسانیکه علاقه داشتند چند جرعهای نوشیدند و کسانیکه
نخواستند، ننوشیدند و ریاضت کشیدند.
استاد فرنگیس شریفزاده از استاد
بهروز خواست به افراد میزیکه ما نشسته بودیم، خوشآمد بگوید، استاد بهروز خطابهای
قشنگ ایراد کرد و مرا به یاد کتاب مهمانی افلاطون برد که آگاتون، سقراط و شماری از
شخصیتهای فرهنگی آتن را دعوت کرده بود و هر کسی در آن مهمانی، خطابهای در بارهی
خدای عشق ایراد کرد.
در روز یادبود استاد میرزا تورسنزاده،
زیر تاثیر مهماننوازی، رسم تعارف و برخورد محترمانهی تاجیکان و احترام شان به
شخصیتهای فرهنگی شان قرار گرفتم و این برنامه برای من آموزنده بود.